-

چرا موفق نمی‌شویم؟

محمدرضا نعمت‌زاده

نعمت_زاده

برخی کارشناسان پس از بارها تجربه و کار در کارزار سیاست‌های ارزی، تعیین سهمیه، ممنوع کردن بازار آزاد ارز، دستگیری فروشنده‌ها و اطلاق قاچاقچی به آنها و.... درس‌هایی گرفته‌اند. باعث تأسف است که پس از دهه‌ها آزمون‌وخطا، چنین سرمایه‌هایی را کنار گذاشته و پروژه‌ها را با افراد جوان و تازه‌کار آغاز کنیم. باید اتاق فکر تشکیل شود و نیروی تازه‌کار در کنار این افراد قرار بگیرد. عجیب نیست اگر شاگردی از استاد خود پیش بیفتد، چنانچه در تاریخ بارها چنین اتفاق‌هایی رخ داده است اما در اقتصاد عملی و تجارت، موضوع غیر از مطالب دانشگاهی است. حیف است که تجارب گذشته و جهان مورداستفاده قرار نگیرد.

 اما درباره اینکه چرا موفق نمی‌شویم؟ افرادی که برنامه‌های استراتژیک را تدوین می‌کنند، باید به امور مسلط باشند و فاز دوم آن را اجرا کنند. سخنرانی و کلی‌گویی، کافی نیست مثلا در برنامه‌ریزی الگوی ایرانی - اسلامی، چندبار در جلسات دست‌اندرکاران تهیه الگو شرکت کردم. درست است که عده‌ای سال‌هاست در رابطه با این طرح زحمت کشیده‌اند. اما وقتی این طرح به رهبر معظم انقلاب تقدیم شد، مورد تأیید قرار نگرفت. ایشان مؤدبانه خواستند تا طرح به دانشگاه‌ها، دولت و مجلس ارجاع شود تا درباره آن نظر بدهند. طرح، دچار نقص‌های زیادی بود. اما علت چیست؟ به نظرم علت اصلی اجرایی نشدن چنین طرح‌هایی، کلی‌گویی است. شاید لازم باشد در ابتدا به این پرسش پاسخ داده شود که فرهنگ ایرانی- اسلامی چیست؟

گاهی می‌گویند این ساختمان اسلامی است یا نه؟ آیا ساختمان اسلامی مفهومی درست را به ذهن متبادر می‌کند؟ اگر منظور، معماری دوران اسلامی است، بله این معماری در دوره مثلا صفویه به این شکل بوده است. من معتقدم فرهنگ و معماری در هر دوره اثر خاص خودش را بر جامعه خواهد گذاشت و وابسته به همان امکانات و دوره زمانی است. مثلا در عصر ساخته شدن بناهایی بزرگ چون تخت‌جمشید وضع فرهنگی چگونه بوده است؟ از آن دوره جز سنگ به‌عنوان ماده‌ای ماندگار چیز دیگری باقی نمانده است. مثلا سقفی که با چوب ساخته بودند، سوخته و از بین رفته است و فقط ستون‌های سنگی آن باقی مانده است. منظور این است که باید جزییات را بررسی و روش‌های اجرا را مشخص و در آخر با عشق و علاقه این راه را طی کرد.

وقتی در دوره مدیریت در پتروشیمی، مدیری را منصوب می‌کردم به او می‌گفتم تا اتمام و راه‌اندازی پروژه مسئول آن است. فکر می‌کنم بیش از نود درصد پتروشیمی‌ها این‌گونه بود و مدیری که روز اول حکم می‌گرفت، از زمانی که محل طرح، بیابان و زمین خالی بود تا افتتاح آن حضور داشت. اگر قرار باشد مدیران در نیمه‌های راه تغییر کنند، چه رخ خواهد داد؟ اصلا چه تعداد مدیر تربیت شده پتروشیمی وجود دارد که مدام در پی تغییر مدیران باشیم؟

با تغییر هر مدیر بازی از صفر شروع خواهد شد. مدیرعامل پتروشیمی پس از من صلاحیت، دانایی و علاقه به این کار نداشت. کمتر از یک سال نیز، وزیر وقت او را عزل کرد. او در مصاحبه‌ای می‌گفت که صنعت پتروشیمی مزیتی برای کشور ندارد. در تماس تلفنی با او پرسیدم چرا چنین مسئولیتی را پذیرفته است و بهتر است استعفا کند. در حالی که از آن منبع حقوق دریافت می‌کرد، علیه پتروشیمی شعار می‌داد. یا درباره خط اتیلن غرب گفته بود که طرحی بیهوده است. زمانی که مدیر یک مجموعه باتجربه نباشد و امور را تحلیل نکند، چنین اظهارنظرهایی بعید نیست. پروژه‌های خطوط اتان و اتیلن در امریکا، کانادا، روسیه و اروپا وجود دارد. چرا ایران نباید با وجود نفع اقتصادی حاصل از این پروژه‌ها از آن بهره‌مند نشوند؟ مدیران باید مجهز به دیدگاه‌های استراتژیک و یا جهان‌بینی عمومی باشند در حالی‌که این مدیر از آن بی‌بهره بود. متأسفانه گمان می‌کرد به‌جای انتقال اتیلن در فاصله دو هزار کیلومتری و توسعه استان‌های جنگ‌زده و محروم مرزی، بهتر است محصولات در عسلویه و بندر امام تولید و با کشتی حمل و به فروش برسد تا موجب توسعه استان‌های مرزی گردد.

این برای استان‌های مرزی که سال‌ها با محرومیت پیش از انقلاب و دوران جنگ تحمیلی دست‌وپنجه نرم کرده‌اند، مفید بود و مشکلات تولید و صادرات را هم نداشت. اگر ما می‌توانستیم ظرفیت تولید محصولات پتروشیمی را پنج برابر کنیم، وضع بهتر هم می‌شد. بنابراین استمرار و پیگیری برنامه‌های استراتژیک بسیار مهم است. هشت سال حضور مستمر در شرکت ملی پتروشیمی یکی از عوامل موفقیتم بوده است. به دلیل امکان و فرصت مناسب برای ادامه دادن برنامه‌ها، ارائه آموزش، سرمایه‌گذاری و همکاری با خارجی‌ها و بانک‌های خارجی و..... نوع عملکرد و پیشرفت کار اعتماد ایجاد خواهد کرد. نکته دیگر، چنانچه پیش‌تر نیز اشاره کرده‌ام، موضوع ضرورت مشارکت در سرمایه‌گذاری با خارجی‌ها و داخلی‌هاست. عده‌ای معتقدند صنایع نساجی سودآور نیست. امری که وزیر صنایع وقت نیز با آن هم‌صدا شده بود. به معاون وزیر گفتم آیا قرار است الگوی پوشاک تغییر کند و همه با لباس زیر به خیابان بیایند؟ باید با رشد جمعیت، این صنعت هم توسعه پیدا کند. با افزایش درآمد مردم، حجم سرمایه‌گذاری و مصرف پوشاک افزایش پیدا می‌کرد. آن زمان در ایران هفت تا هشت درصد هزینه خانوار صرف پوشاک می‌شد. این عدد در کشورهای صنعتی، ۱۸ درصد بود. مطالعه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که هر چه درآمد سرانه بالاتر برود حتی بیش از جمعیت اثرگذار خواهد بود. مثلاً اگر درآمد خانوار خوب باشد در هر سال، دو دست لباس خواهد خرید و اگر درآمد مناسبی نداشته باشد یک دست یا کمتر. مثلا نسل من در زمان مدرسه، طی سال یک جفت کفش می‌خرید چند بار هم به کفش‌های فرسوده نیم پنجه و پاشنه کوبیده می‌شد تا بیشتر دوام بیاورد. شلوارها هم همین‌طور بود؛ اگر پاره می‌شد آن را رفو می‌کردیم. شلوار اغلب بچه‌های مدرسه روی زانو وصله شده بود. امروز کمتر محصلی با این شکل و شمایل دیده می‌شود. درآمد سرانه بالا رفته است.

ادامه دارد...

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین