سیاستهای ارزی در بازار و صنعت خودرو
امیرحسن کاکایی- عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت
ارز پایه دو مفهوم اساسی در اقتصاد کشور است. نخستین مفهوم آن درآمدی است که میتوان با آن خرید خارجی کرد. در قرن بیستویکم تقریبا امکان ندارد، هیچ کشوری به کشورهای دیگر وابستگی اقتصادی نداشته باشد. حتی کره شمالی که کاملا منزوی است با کمک چین به حیات خود ادامه میدهد. کشورهایی مانند امریکا و روسیه هم با وجود پهناوری و وجود بسیاری از منابع زیرزمینی مهم از جمله نفت و گاز و فولاد و... باز هم وابسته به تجارت بینالمللی حتی برای امور روزمره خود هستند. همینالان که دعوای تجاری چین و امریکا شروع شده، هر دو طرف به هرحال نگران کلیت اقتصاد خود هستند. معنی دوم ارز به معنی ارزش پولمان است. اما در ایران که نرخ ارز دستوری است و در نتیجه چندنرخی، ارز یک معنی دیگر هم میدهد: میزان رانت. اختلاف نرخ ارز پایه دولتی با دیگر ارزهای موجود در بازار بهشدت روی نرخ تمامشده، هزینه زندگی و سودآوری بنگاهها اثر میگذارد.
نمونه آن را بهراحتی میتوانید در صنعت و بازار خودرو مشاهده کنید. در انتهای سال ۱۴۰۱، نرخ محاسبهشده برای ارز در اختیار ایرانخودرو و سایپا، ۲۸.۵ هزار تومان بوده و برای برخی مونتاژکاران، به نرخ ۶۵ هزار تومان محاسبه شده است. این دو معنی دارد: ایرانخودرو و سایپایی که نرخ تمامشده سبد ارزیشان بالای ۳۵ هزار تومان برای سال ۱۴۰۲ بوده، دهها هزار میلیارد تومان زیان کردهاند و هرکسی که از آنها خودرو خریده، یک رانت بزرگ دریافت کرده است (دو خودروساز حدود ۲۰ درصد زیان عملیاتی دادهاند و رانتخواران حدود 12۰ درصد سود خالص بردهاند). این در حالی است که مونتاژکاران همسود کلانی بردهاند (طبق رویه شورای رقابت حدود ۱۷درصد سود عملیاتی آنها روی تمام هزینههای آنها بوده است). بنابراین همین تفاوت ساده باعث رشد مونتاژکاری در ایران، قدرت گرفتن دلالی و سیستمهای مافیایی و در نقطه مقابل افول تولید ملی، توسعه فناوری و رشد و بالندگی مردم ما شده است.
همچنین با وجود ارز چندنرخی، دولت از بسیاری از درآمدهای درست خود دور خواهد ماند و در نتیجه توان ارائه خدماتش به مردم پایین میآید. محاسبه نرخ واقعی و ارزی واقعی کالاها و خدمات تولیدی در کشور نیز بسیار سخت میشود. نمونهاش ارز کالاهای صادراتی است. بهعنوانمثال، اگر روی گندم وارداتی یارانه بدهیم (با ارز ۲۸.۵ یا ۴.۲ حساب کنیم) و صادرات آزاد باشد یا تشویق هم بشود، اگر نرخ دلار واقعی ۵۰ هزار تومان باشد، عملا آن صادرکننده به ترتیب معادل ۷۵ و ۱۱۹۰ درصد سود خالص یارانهای برده است (وضعیتی که برای برخی بهاصطلاح کارآفرینان و صادرکنندگان نمونه در سالهای اخیر رخ داده و فخرش را دائما به مردم و دولت فروختهاند).
متأسفانه در این شرایط خشک و تر با هم میسوزند و نمیدانیم دقیقا کی سود میبرد و کی زیان میکند. به همین دلیل اگر خوب نگاه کنید، بسیاری از تولیدکنندگان واقعا درجا میزنند و برخی هم نمیدانند که با درآمدهای افسانهای خود چهکار کنند. کافی است سری به خیابانهای بالای شهر همچون فرشته و الف و یاسر بزنید و برجها و بعضا ویلاهای عجیبوغریب رویایی را از دور مشاهده کنید.
حال مشکل به همینجا ختم نمیشود. کسی که سودهای چند ده درصدی ناشی از رانت اختلاف ارزی میبرد، همیشه پولدار است و به اندازه کافی پول نقد دارد. پس همیشه ثبت سفارش در صف دارد و هر وقت نوبتش بشود، پولش نقد است. همچنین هر جا لازم باشد از آن ثروت بادآورده خرج میکند (بخوانید زیرمیزی میدهد) و برعکس؛ جاهایی مانند ایرانخودرو و سایپا که بهدلیل سیاست ارزی و قیمتگذاری دستوری، هفت سال است پشت سر هم زیان میدهند، بیپول هستند و در نتیجه هر وقت هم که نوبتشان میشود ارز دریافت کنند، پول نقد کم میآورند و دائما برنامههایشان به هم میخورد. توجه کنید که کار به همینجا ختم نمیشود. ایرانخودرو و سایپا دائما با به هم خوردن برنامههای مالیاتشان روبهرو میشوند و در نتیجه با هزینههای گزاف مالی دستوپنجه نرم میکنند و همچنین مشتریان ناراضی دارند و همزمان تامینکنندگان هم ناراضی هستند. اما برعکس. هر کس که دلالی میکند یا پول رانتی دریافت میکند، همه از او راضی هستند. مگر خیلی طماع باشد و در کیفیت یا کمیت کم بگذارد (که البته درباره خودروسازی به علت انواع نظارت پدیدهای نادر است، اما در مورد صنایع دیگر مانند صنایع غذایی خیلی موضوع عادی است).
پس سیاست ارزی میتواند بسیاری از برنامههای توسعه را زیرورو کند. حالا اینیک جنبه سیاست ارزی بود. اما همچنان مشکلات بیش از اینهاست. نرخ تعرفه یک موضوع مهم است که خیلی وقتها پنهان است. مثلا وقتی نرخ تعرفه برای مبنای ۴.۲ است، ولی ارز واقعی ۵۰ هزار تومان، و نرخ تعرفه مثلا ۱۰۰ درصد است، معنیاش این است که به نرخ آزاد معادل ۸.۴ درصد تعرفه پرداختشده است. حالا فرض کنید در جامعه جاافتاده که نرخ تعرفه ۱۰۰ درصد است. چند نفر دقیقا این را میدانند؟ پس نرخ کالا در بازار آزاد بر مبنای آن ۱۰۰ درصد است. مشکل بعدی سیاستگذاری تعرفهای، نبود اطلاعات صحیح در اقتصاد و در نتیجه سرمایهگذاری و نهایتا انحراف اساسی در توسعه صنعتی در میانمدت و بلندمدت است. مثلا تولیدکننده ماکارونی ادعا میکند که پولساز و رقابتپذیر است، اما خودروساز نمیتواند رقابتپذیر شود. ما فکر میکنیم کاشت هندوانه برای ما درآمدزاست، درحالیکه عملا منابع آبی و خاکی کشور را نابود میکند. ما فکر میکنیم دریاچه ارومیه را خشک کنیم و در مقابل سیب صادر کنیم، کشورمان آباد میشود و.... خلاصه این سیاست ارزی در کنار تورم که در چند مقاله قبلی توضیح دادم، میتواند چه بلاهایی سر کشور بیاورد.