چرا خرافه؟!
ناهید محمدی-روانشناس
آدمها خستهتر از آن هستند که بخواهند فکر کنند و این است که به خرافات پناه میبرند. به نظر فرانتس کافکا از آنجا که خرافه خود ناشی از تلاش انسانها برای فهم جهان است، تا حدودی به علم شباهت دارد. یعنی بسیاری از خرافات از تلاش انسان برای فهم جهان و ارتباط با موجودات، پدید آمدهاند. مثلا انسان اولیه پیدایش جهان را با افسانه و اسطوره توجیه کرده است. به طور مثال، با انجام آیینی به دفع بیماری یا طلب باران اقدام کرده است. خرافه پدیدهای موروثی است و ما ندانسته و نسنجیده براساس تلقین و احساسات، گرفتار آن میشویم. اینکه انسانها به خرافه گرفتار میشوند، تا حدودی قابل توجیه میتواند باشد، اما گرفتار ماندن در آن، نمیتواند خیلی توجیه پذیر باشد. یکی از راههای مقابله و مقاومت در برابر خرافه، مسلح بودن افراد به تفکر انتقادی است. مهارتی که ما را در برابر توهم، فریب، خرافات و درک نادرست از خود و محیط اطرافمان محافظت میکند. انسان نقاد کندباور میشود.
وقتی چیزی را میشنود، آن را قطعی تلقی نمیکند و میداند چیزهایی که شنیده است، محتمل است. اینکه کسی با تاُکید، تکرار و با اطمینان ادعایش را مطرح میکند هیچ تاثیری بر او نمیگذارد؛ این توانایی را دارد که کدام یک از پیامها را باید با دریافت پیامهای دیگر تکمیل کند؛ کدام یک را باید تعدیل کند و کدام یک را باید یکسره کنار بگذارد. او به هیچ وجه فریب اشخاصی که سخنرانیهای تبلیغاتی و هیجانی میکنند نخواهد شد. شاید دیده یا شنیده باشید که افراد تحصیلکرده، در سطوح بالای تحصیلی نیز به شبه علم و خرافه گرفتارند چون گرایش به خرافه و شبه علم، ارتباطی با هوش ندارد. در میان تحصیلکردگان امروزی گرایش به خرافات شاید به شکل و شمایل سنتی قبل نباشد؛ مثل اعتقاد به چوب زدن برای پیشگیری از چشم زخم، اما امروزه خرافه در لباسی مبدل و با شمایل شبه علم ظاهر شده است مثل اعتقاد به وجود انرژی درمانی که امروزه هواداران بسیاری هم در جوامع مختلف دارد و دلیل چنین گرایشاتی در بخش تحصیلکردگان هر جامعه، به دلیل عدم مهارت تفکر انتقادی است؛ مهارتی که موجب میشود ما در مورد اندیشهمان دوباره بیندیشیم و چرایی پدیدهها را جستوجو کنیم. داشتن افکار خرافی و محروم بودن از روشناندیشی و دانایی، بدترین شرایط ذهنی و فکری یک انسان است. خرافات چیزی جز تفسیرها و برداشتهای غیرعلمی و سادهلوحانه از جهان و روابط پدیدههای آن نیست. اینجاست که باید انسان را در گرفتار شدن به خرافه هشدار داد. عباراتی نظیر «اسرار کوانتومی موفقیت» یا «اندیشه کوانتومی مولانا» و نظایر آن بیمحتوا هستند. نه موفقیت انسان، اسرار کوانتومی دارد و نه اندیشه مولانا ارتباطی به فیزیک کوانتومی. در این بین، «فیزیک کوانتومی» به دلیل پیچیده بودن مفاهیم؛ دستاویز خوبی برای اظهار نظرهای به ظاهر عمیق اما در باطن توخالی است.