این مقصرانگاری پایانی ندارد
سروناز احمدی-مددکار اجتماعی
چند هفتهای است که موجی علیه مردم افغانستان در کشور شکل گرفته است. عدهای با انتشار مطالبی حاوی اطلاعات و دادههای غلط و تحلیلهای سطحی و در عین حال با تکیه به رویکردی نژادپرستانه به افغانستانهراسی دامن میزنند. درونمایه اصلی یکی از این گزارشها این است: «پناهجویان افغانستانی آنقدر زیاد شدهاند که جای ایرانیان را تنگ کرده و از کنترل خارج هستند.»
نسبت بالای کارگران افغانستانی در شهرداری یکی از مهمترین موضوعاتی است که به آن پرداخته میشود، اما نویسندگان این دست مطالب بدون توجه به وضعیت اداره فضاهای سبز و خدمات شهری در تهران، مردم افغانستان را مقصر این شرایط دانستهاند. در اوایل دهه ۹۰ شمسی، شهرداری تهران سیاستی در پیش گرفت تا سالانه ۳۰ درصد از نیروی کار افغانستانی را با نیروی کار ایرانی در این بخش جایگزین کند و پس از یک دوره ۴ساله تمام کارگران این بخش ایرانی شوند. این طرح هر سال اجرا شد و هر سال شکست خورد، زیرا بودجهای که شهرداری برای دستمزد نیروی کار در این بخش در نظر گرفته بود و میگیرد و همچنین رویکرد پیمانکاران در نحوه تعیین حقوق نیروی کار این بخش بهگونهای بوده و هست که مشاغل بخش خدمات شهری و فضای سبز هیچ جذابیتی برای نیروی کار ایرانی ندارد و این طرح هرچند بارها تمدید شده، اما نسبت کارگران ایرانی به کارگران افغانستانی حتی هنوز هم به یکسوم نرسیده است.
موج یادشده به همین جا ختم نمیشود؛ بهعنوان مثال آمارهای غیررسمی و نامعتبر از تعداد افغانستانیهای وارد شده به ایران، بهطور مرتب تکرار میشود، اما نویسندگان این مطالب هیچ اشارهای به آمار روزانه رد مرز نمیکند. بسیاری از افغانستانیهایی که وارد ایران میشوند، در همان بدو ورود دستگیر و رد مرز میشوند؛ بهعلاوه در شهرها نیز گشتهایی وجود دارند که افغانستانیها را دستگیر و سپس رد مرز میکنند.
افسانه اجحاف در حق نیروی کار ایرانی توسط نیروی کار افغانستانی یکی دیگر از موضوعاتی است که این روزها تکرار میشود. بسیاری از پناهجویان افغان به کارگری ساختمانی مشغول هستند. در چنین شرایطی برخی مدعیاند که این کارگران افغان، جای کارگران ایرانی را تنگ کردهاند و دستمزدهای بالایی طلب میکنند. میدانیم که بازار نیروی کار رقابتی است. اگر کارگران افغانستانی دستمزدی بالا طلب میکنند و اگر بکارگیری کارگران غیرایرانی برای کارفرمایان ریسک دارد و ممکن است جریمه شوند، چرا باز کارفرمایان بهجای کارگر ایرانی به سراغ کارگر افغانستانی میروند؟
یا در مواردی دیگر تاکید میشود مردم افغانستان در ایران از یارانه استفاده میکنند و همین موضوع به کسری بودجه، چاپ اسکناس و فقیرتر شدن ایرانیان منتهی میشود، اما گویا مدعیان این موضوع فراموش کردهاند که اولا در جریان هدفمندسازی یارانهها بخشی از یارانههای مربوط به حاملهای انرژی حذف و یارانه نقدی جایگزین آن شده است؛ بدین ترتیب اساسا افغانستانیها نمیتوانند این یارانه را دریافت کنند. از سوی دیگر در بخش آموزش، دانشآموزان افغانستانی اگر از هزارتوی قوانین و رویههای اداری ثبتنام در مدرسه گذر کنند و ثبتنام شوند، مجبور به پرداخت پول هستند. دانشجویان افغانستانی در دانشگاههای دولتی نیز باید شهریهای تقریبا معادل شهریه شبانه پرداخت کنند. از سوی دیگر اگر تصویر کلیتر را ببینیم، درخواهیم یافت که بودجههای اجتماعی و رفاهی کشور سال به سال محدودتر میشود. حال این سوال مطرح میشود که چرا تنها وقتی پای افغانستانیها در میان است اینگونه نگران وضعیت رفاه و معیشت مردم میشوید اما در زمینه تخصیص بودجه به اموری که هیچ تاثیری در رفاه و معیشت مردم ندارد، سکوت پیشه میکنید؟ مگر اقتصاد علمی نیست که باید به تصویر کلان و ارتباط حوزههای مختلف با هم توجه کند؟
مقصرانگاری مردم افغانستان پایانی ندارد و عدهای حتی بحران مسکن را هم بر گردن این پناهجویان میاندازند. این ادعا در حالی مطرح میشود که طبق گفته محمودزاده، معاون وقت وزیر راه و شهرسازی در سال ۱۴۰۰، حداقل ۲.۵ میلیون واحد مسکونی خالی در ایران وجود دارد و تعداد قابلتوجهی زمینهای بزرگ دارای کاربری بالقوه مسکونی نیز بهصورت رها شده. اگر بعد خانوار (جمعیت متوسط خانوار) را ۴ نفر در نظر بگیریم، دستکم برای جمعیتی ۱۰ میلیونی در حال حاضر مسکن وجود دارد.
این سویه آنجایی بیشتر نمایان میشود که کوچکترین اشارهای به مشکلات افغانستانیها نمیشود، حتی به مشکلات آنها که دارای اوراق اقامتی هستند؛ درباره استانهای ممنوعه، رد مرزهایی که بدون توجه به عرفها و قواعد بینالمللی مهاجرت انجام میشود، حقوق انسانی مهاجران و پناهجویان، مشکلات مربوط به نسلهایی از مهاجران که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده و امروز صاحب فرزند هستند و...