-
بازارگردی صمت در کوچه برلن، راسته پارچه و پوشاک تهران

بـازار بـی‌جـان بـرلـن

حوالی ۱۱ صبح؛ محله فردوسی. وسیله نقلیه عمومی بهترین روش برای دسترسی به این نقطه است، زیرا اصلا کار به بخت و اقبال شما برای دستیابی به جای پارکی میان سلسله ماشین‌های جاخوش‌کرده کنار جدول نمی‌رسد و ممکن است پیش از آن، به‌علت ورود به منطقه طرح ترافیک سر از پارکینگ پلیس در ‌آورید. آفتاب ظهر در آسمان خودنمایی می‌کند، اما آنقدر جاندار نیست که گرمایی به این کوچه سایه‌زده ببخشد.

بـازار بـی‌جـان بـرلـن

حوالی ۱۱ صبح؛ محله فردوسی. وسیله نقلیه عمومی بهترین روش برای دسترسی به این نقطه است، زیرا اصلا کار به بخت و اقبال شما برای دستیابی به جای پارکی میان سلسله ماشین‌های جاخوش‌کرده کنار جدول نمی‌رسد و ممکن است پیش از آن، به‌علت ورود به منطقه طرح ترافیک سر از پارکینگ پلیس در ‌آورید. آفتاب ظهر در آسمان خودنمایی می‌کند، اما آنقدر جاندار نیست که گرمایی به این کوچه سایه‌زده ببخشد. صدای زمزمه مردی من را از حال و هوای خودم در می‌آورد: « دلار، دلار» توجهم به همهمه‌ بازار سیاه دلار فردوسی جلب می‌شود‌. با کمی قدم زدن حالا به چمدان‌هایی می‌رسم که پر از پول‌های قدیمی نو است و پس از آن تابلویی نشان از رسیدن من به مقصد دارد. کوچه‌ای سوت‌وکور که هرازگاهی چند نفر از آن می‌گذرند و نیم‌نگاهی نیز به مغازه‌ها می‌کنند. برخی از مغازه‌دارها با یکدیگر گرم صحبت هستند و برخی دیگر نظاره‌گر رفت‌وآمدهایی که تنها تفریحی است و جنبه خرید ندارد. البته برخی نیز شیوه تمیزکاری مغازه و اجناس را برای حواس‌پرتی از این بازار بد پیشه کرده‌اند. راسته‌ای که روزی مقصد بسیاری از زوج‌های جوان بود، حالا حسابی بی‌رمق شده است. گویا راسته قدیمی تهران خستگی سال‌های پررونق خود را در می‌کند. «کوچه برلن» مقصد تازه بازارگردی صمت است.

برلن از آغاز تاکنون...

کوچه برلن یکی از کوچه‌های قدیمی مرکز شهر تهران است که یک سر آن چهارراه مخبرالدوله و لاله‌زار و سر دیگر آن خیابان فردوسی است. تهرانی‌های قدیم کلی از این کوچه خاطره در ذهن دارند؛ کوچه‌ای به‌طول ۲۶۰ متر که در زمان حکومت ناصرالدین شاه جزو املاک حاشیه‌ای سفارت آلمان به‌شمار می‌آمد و تا مدت‌ها از رفت‌‌وآمدهای دیپلماتیک و سیاسی شلوغ بود. تا اینکه در زمان رضا شاه، حوالی سفارت آلمان، خیابان‌هایی ساخته شد. یکی از کم‌عرض‌ترین خیابان‌ها که در جنوبی سفارت رو به آن گشوده می‌شد «برلین» بود و بعدها «برلن» نام گرفت؛ کوچه‌ای که به‌دلیل همان رفت‌وآمدهای دیپلماتیک، رستوران‌های گرانقیمت و پاساژهای تجاری لوکس در آن بنا شد. همچنین تحت تاثیر مجاورت جغرافیایی کوچه برلن با خیابان لاله‌زار که بافت هنری و فرهنگی داشت، تعدادی گالری، سالن تئاتر و آتلیه نیز در آن احداث شد که البته فعالیت‌شان در سایه اتفاقات و تحولات سیاسی و اجتماعی چندان دوام نیافت. کوچه برلن در بخش جنوبی خیابان جمهوری اسلامی، در میان خیابان‌های فردوسی و لاله‌زار جنوبی واقع شده است. در این کوچه انواع مغازه‌های پارچه‌فروشی، فروشگاه‌های پوشاک، فروشگاه‌های لباس شب و مجلسی و بازار بزرگ برلن وجود دارد. علاوه بر فروشگاه‌های زیاد در این کوچه تاریخی و نوستالژیک، دستفروشان بسیاری نیز در این محل فعالیت دارند. اکنون دو طرف این کوچه فرسوده، مغازه‌ها و پاساژهای فروش لباس‌های مجلسی واقع شده و پیاده‌روی آن نیز در قرق بساط‌گستران و دستفروشان است. انتهای کوچه برلن به تقاطع لاله‌زار جنوبی می‌رسد و امتداد آن تا چهارراه مخبرالدوله به‌نام کوچه مهران تابلو خورده است. کوچه مهران نسبت به همسایه‌اش کوتاه‌تر است و علاوه بر پوشاک، چمدان، لوستر، اجناس فانتزی و کادویی نیز در این راسته به فروش می‌رسد.

کاسب را دریابید

پس از ورود، آنقدر غرق ظاهر قدیمی و دلنشین کوچه شدم که ناخودآگاه چند مغازه اول را فاکتور گرفتم. سوز زمستان زورش به خورشید کم‌رمق بهمن رسیده و اندک باد زمستانی لباس‌های آویز روی رگال را روی هوا تکان می‌دهد. یکی از دستفروشان چند مدل دمپایی فانتزی و رنگی دارد که به لطف گرد‌وغبارهای شهر کمی از رنگ ‌و لعاب افتاده‌اند. در گوشه‌ دیگر کش‌موهای رنگارنگی آویزان شده که باید برای خرید آنها از ۲۰ تا ۶۵ هزار تومان هزینه کنید. ظاهرا بوی نوروز و شروع مراسم‌ها به حوالی برلن نرسیده و خبری از خریدار نیست. مانتو‌های رنگارنگ مغازه‌ای توجهم را جلب کرد. این نخستین مغازه‌ای بود که پس از خیره شدن به بافت زیبای کوچه برلن وارد آن شدم. خانم جوانی با شال سفید و مانتویی مشکی، همان‌طور که دو لیوان چای به‌دست داشت با رویی خوش از من استقبال کرد. انتهای مغازه پسری جوان سر از دفتر حساب‌وکتاب برداشت و سلامی کرد. نگاهی به اجناس مغازه انداختم. خبری از مانتوهای زمستانی نبود و دیگر کارها برای عید به فروش می‌رسید. بعد از چرخی میان لباس‌ها، سر صحبت را با معرفی خود باز کردم. حال دیگر متوجه شده بود که من هم خریدار نیستم، اما باز هم با همان روی خوش درباره وضعیت بازار صحبت کرد.

- دیگه الان وقت خرید شب عیده. کارای جدید رو چیدیم؛ همه با ۳۰ درصد افزایش قیمت. به‌نظر شما تو این بازار باید جنس رو با چند درصد سود بدیم که مشتری بخره؟ وضع خیلی خراب‌تر از چیزیه که فک می‌کنید.

- سال ۱۴۰۲چقدر نسبت به پارسال افزایش نرخ داشتید؟

- خیلی؛ هر بار که کار از تولیدی میاد یه نرخ جدید داره.

همان‌طور که با من صحبت می‌کرد، کاری را جلوی من گرفت و به نرخ روی آن اشاره کرد.

- الان زدم یک میلیون و ۱۸۰، درسته؟ همین کار شب عید بیاد میشه یک‌میلیون و ۷۰۰. دیگه بازار شب عیده؛ تولیدی هم می‌خواد نون بخوره. یک سال بازار تکون نخورده.

- خب با این وضعیت، مالیات‌های شما بر چه اساسی گرفته میشه؟

- براساس تراکنش‌ دستگاه‌ پوز. ببین خانم پدر من سال‌هاست تو کار کفشه. این مالیات داره همه رو، حتی اون گنده‌های بازار رو از کار می‌ندازه. بازار نیست؛ عوض اینکه به فکر کاسب‌جماعت باشن، بدتر نون آجر می‌کنن.

- به نظر شما وضعیت بازار شب عید چطوره؟

- بازاری که الان سوت و کوره، تهش می‌خواد دوزار شب عید نون برسونه به ما که اونم شایدیه.

- وضعیت اجاره مغازه چطور؟

- ما پول پیشمون ماله ۶ سال پیشه؛ تا حالا اضافه نکردیم، اما دارم ماهی ۵۰ میلیون اجاره میدم تو همین بازار خراب. تازه از دو ماه پیشم گفتن برای۱۴۰۳ قرار اجاره‌ها ۲ برابر بشه.

تمام مدت گفت‌وگوی من با مرد، خانم جوان، خوشرویی خود را حفظ کرده بود و در آخر با همان صورت خندان سری تکان داد و گفت: والا امیدی دیگه به این بازار نیست؛ خیلیا جمع کردن و رفتن تا ببینیم خدا چی‌ می‌خواد.

مغازه این خانم و آقای جوان پر بود از مانتوها و بلوزهای رنگارنگی که روی رگال دلبری می‌کردند، اما دریغ از مشتری که بخواهد بر ترس از گرانی غلبه کند و پا در مغازه بگذارد.

مهمونی‌ها کم شدند و بازار کساد شد!

دو طرف دیوارهای مغازه دیگر پر شده بود از بلوزهای فصل؛ آن‌هم با طرح‌ها و رنگ‌های مختلف که البته پس از گپ‌وگفت با فروشنده متوجه شدم یکی از دیوارها مخصوص کارهای ایرانی و دیگری مخصوص کارهای خارجی است. آقایی لاغراندام با موهایی جوگندمی جلوی مغازه ایستاده بود. هدست‌هایی سفیدرنگ داخل گوشش بود که ظاهرا آهنگی از آن پخش نمی‌شد. از همان ابتدا که خود را معرفی کردم، با لحنی بامزه سر درددل را باز کرد و من هم وضعیت بازار را از او جویا شدم.

- من الان نباید اصلا جواب شما رو می‌دادم؛ الان باید کار می‌دادم به مشتری، اما نگاه، انقدر بیکارم که نشستیم راحت با هم حرف می‌زنیم.

دست‌هایش را به سمت کوچه برد و تن صدایش را تغییر داد.

- نگاه آبجی؛ راه میرن، انگار اومدن پارک. کدوم مشتری؟ برلن این نبود وضعش. یه روزی همین موقع‌ها بازار پر بود از مشتری، الانو نگا نکن سوت‌وکور شده.

- وضعیت قیمت‌ها چطوره؟ چقدر افزایش نرخ داشتید؟

با اشاره‌ای به بخشی از مغازه‌ می‌گوید: «کارای این بخش چینی هستش و با نرخ دلار هی بالا میره، اما نرخ کارای ایرانی تغییر آنچنانی نداشته، منظور به اندازه کارای وارداتیه. اما خب مدت‌هاست که مشتری دیگه کار ایرانی نمی‌بره. کار ارزون میخره می‌بره، یه دور بشوره مث روده گاو کش میاد. کار خارجی‌ هم که گرون شده؛ دیگه نمی‌شه زیاد خرید کرد. کلا دست مردم تنگ شده؛ مردم که دستشون تنگ باشه کاسب جماعتم از نون می‌افته.

- وضعیت اجاره مغازه چطور؟

- والا به ما گفته ۶۰ میلیون بذاریم رو اجاره. اون سر کوچه که شنیدم میگن ۵۰۰، ماهانه ۱۵۰ می‌خواد بذاره برای سال دیگه. اینجوری باشه خیلیا جمع می‌کنن.

- باتوجه به رکود بازار، حدودا چقدر فروش دارید؟

- سال‌های پیش این موقع‌ها روزی ۴۰ میلیون تومان هم درآمد داشتم، اما الان بترکونه ۲۰ تومن.

- بهترین سال فروش شما چه سالی بود؟

-۹۰ تا ۹۵، مردم پول دستشون بود، خرجم می‌کردن؛ نه الان که تا یه لباس داغون نشه، نمیان سراغ خریدنش. بعدم اون موقع‌ها رفت‌وآمد بود؛ الان چی؟ خواهربرادر سال به سال همو نمی‌بینن؛ بخری برای چی؟

- به‌نظرتون وضعیت بازار شب عید امسال چطور خواهد بود؟

- والا هر سال گفتیم خوب میشه بدتر شده؛ دیگه خانم هیچی نمی‌گیم. هرچی شد، شد. بخوایم از الان فک کنیم سکته می‌کنیم. همین‌طور که خداحافظی می‌کنیم هم زیرزبانی غرهایی می‌زند و از وضعیت بازار گله می‌کند.

کفش عروس از یک‌میلیون و ۳۰۰ به بالا

اواسط کوچه لباس‌های مجلسی در طرح‌ها و رنگ‌های مختلف دیده می‌شود و در همین حوالی مغازه‌ای بزرگ کیف و کفش عروس می‌فروشد. نور سفید مغازه، برق نگین‌های روی کیف و کفش‌های عروس را چند برابر کرده و حسابی چشم را می‌زند.

خانمی با آرامش به سمت من می‌آید و با صدایی آرام سلام می‌کند. بعد از معرفی من گپ‌وگفت کوتاهی درباره وضعیت داشتیم.

- کار ما چون مخصوص عروسیه، کم‌وبیش مشتری داریم، اما خب وضعیت بازار نسبت به سالای قبل خیلی فرق کرده؛ حتی سلیقه مشتریا هم خیلی عوض شده. البته در کل اینجا کار برای دختر ۱۷ساله داریم به بالا. از طرفی هم الان خیلی وقته مهمونیا کم شده و اینم خودش خیلی در وضعیت بازار اثر داره.

- قیمت کفش‌های عروس چنده؟

- قیمت کفش عروس از یک‌میلیون و ۳۰۰ شروع می‌شه به بالا. بستگی داره ایرانی باشه یا خارجی و نگینایی که روش کار شده چجوری باشه. اما خب فروش کیف کمتره نسبت به کفش؛ گفتم که، سلیقه‌ها عوض شده.

- به نظرتون وضعیت بازار شب عید امسال چطوره؟

- بد نیست در کل، اما امیدواریم بهتر باشه. از بعد کرونا انگار دیگه مردم پول تو جیبشون نیست امیدوارم خدا خودش کمک کنه.

شیوع کرونا و از بین رفتن مهمونی‌ها بر کسب‌وکارهای بسیاری تاثیرگذار بوده و آنها را از رمق انداخته است.

رسم‌ورسوم تغییر کرده است

زمانی کوچه برلن به مکان فروش لوازم عروس و داماد معروف بود. برای همین سراغ مغازه‌ای می‌رویم که روی شیشه آن کاغذی کپی‌شده چسبانده که با فونتی بزرگ روی آن نوشته شده «لوازم کامل سرویس عروس و داماد»، درب مغازه‌ چند چمدان با رنگ‌های مختلف چیده شده که روی آنها نمونه‌کار پک‌های لوازم عروس و داماد گذاشته شده است. دختر جوانی روی صندلی نشسته و به لطف بی‌رمقی بازار، فضای مجازی را دوره می‌کند. با سلام من از دنیای خود بیرون می‌آید و از صندلی بلند می‌شود. سر صحبت را با وضعیت بازار باز می‌کنم.

- بازار که اصلا خوب نیست، همش بیکار نشستیم.

- کار اصلی شما فروش وسایل عروس و داماد است؛ الان چقدر فروش دارید؟

- خیلی بخوایم بفروشیم شاید حدود ۲ تومن اینا بشه. الان دیگه خیلی وقته که کسی از این چیزا برای عروسی نمی‌گیره. قبلا رسم بود باید برای عروس و دوماد تو چمدون کار جمع می‌کردیم. حالاروش زندگی خیلی فرق کرده. البته الانم بعضیا دنبال این کارا هستنا؛ مثلا عروس داریم میاد ۱۵ میلیون لوازم می‌گیره. یه زمانی یادمه اصلا عروس و داماد نداشتن این وسایل رو بد می‌دونستن.

- نرخ پک‌های عروس و داماد از چند شروع می‌شه؟

- الان قیمت ارزون‌ترین بسته ما ۳ میلیونه.

- به‌نظرتون وضعیت بازار شب عید امسال چطوره؟

- والا با وضعیتی که بهمن داره، بعید می‌دونم بازار شب عید خوب باشه، اما بازم هر چی خدا بخواد.

شاید یکی از دلایل کم‌رونقی برخی از کسب‌وکارها به تغییر سبک زندگی باز گردد؛ در نتیجه بهتر است برخی از مشاغل همزمان با تغییر سبک زندگی و گذر زمان خود را روزآمد کنند.

سخن پایانی

حین قدم زدن در کوچه برلن با کسبه زیادی هم‌صحبت شدم که هیچ‌یک وضعیت بازار را مناسب نمی‌دیدند. سیل ناامیدی کوچه برلن را فرا گرفته و رمقی برای شادمانی آغاز سال جدید نمانده است. کسبه کوچه برلن به لطف گرانی‌های موجود تنها نظاره‌گر عبور افرادی هستند که دیگر جیب‌شان کفاف خریدهای غیرضروری را نمی‌دهد. این چرخه بی‌پولی انتهایی جز خاموشی چراغ بازار ندارد و امیدواریم با شروع سال جدید تغییری در آن ایجاد شود. اما در این بین بد نیست اشاره‌ای هم به تغییر سبک زندگی داشته باشیم که تاثیرات بسیاری در بی‌جانی کوچه برلن دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین