«خورشید» در لنز دوربین
3 طلوع و غروب و یک واقعه نجومی (خسوف)، 3 موردش هر روز در برابر چشمانمان رخ میدهد که گاه شده آن را با دوستی، خویشی و عزیزی یا بهتنهایی تجربه کردهایم و خسوف است که هر از چندگاه و گاهی نسلها باید بگذرد و شاهدش نخواهیم بود. اینک از نگاه دیگری با این همیشهآشنا، آشنایی را تازه میکنیم و آن غریبه دور را آشنا میشویم.
عکس نخست:

عکاس: شیدا جانپور
عکس: رنگی، کادر افقی، مجسمه پارک ساحلی مرجان جزیره کیش به وقت طلوع آفتاب.
مردی فلوتنواز (نمادی از منطقه) به پیشواز خورشید آمده که همین نکته مهم به کادربندی و زمانسنجی هنرمند گره میخورد تا با شاتی بهموقع چنین مفهومی را در ذهن مخاطب جرقه زند؛ درست بهوقت طلوع و برآمدن آفتاب بر فراز دریا. نقش صدا نخست از دهانه ساز و سپس از دل امواج بهگوش شنیده میشود. رابطه قطری بهصورت خط مورب بین ساز و نقطه درخشان آفتاب آن هم در نقاط غیرطلایی عکس از نکات ارزشمند اثر و نتیجه قاببندی قابلتاملی میباشد که به انجام رسیده است. نقش دایرهای که مجسمه نوازنده در آن نشسته و همترازیش با دایره آفتاب بهدلیل رنگ طلاییاش باتوجه به رنگ آبی زمینه اتفاق افتاده است. خط مرزی دریا و افق مثلثی کوچکی را تشکیل داده که علاوه بر پر کردن بخش خالی اشکال هندسی سهگانه را نیز تکمیل و بحث عمق و ژرفا این امر مهم را هم در عکس به اجرا رسانده است. آسمان باز و بیکران و اصواتی که نور را فرا میخوانند و نوری که در بیکرانگی بر چشم آدمی نرم گذر میکند تا بر جان نشیند و خاطر را روشنی بخشد. حرکت موجی نور و صدا امر مشترک هردو این نیروست که از دو سوی مخالف بهسمت هم آمده در یک ترکیببندی مناسب، قاب را سراسر از آوایشان انباشتهاند. باری عکس از نکته خلافآمد زیبایی بهرهمند شده، پرسش نهایی آیا نور به بیداری میرساندمان یا نوای ساز میباشد که نور را بیدار کرده است؟
عکس دوم:

عکاس: فرهاد بیشهسری
عکس: رنگی، کادر افقی، خورشید در حال غروب در پشت ساختمانها.
نزدیکی شکلی ابرهای جلوی خورشید و ساختمانها و تضاد رنگی خورشید و ساختمانها و زمینه سراسری تصویر و دایره نارنجی رنگی که بزرگترین نقطه و مهمترین بخش شکلی هندسی تصویر را رقم میزند. باتوجه به قرارگیری منبع نور (خورشید) سنگینی وزن اثر در سمت چپ تصویر از نگاه بیننده قرار گرفته است، اما خطهای (سیمهای برق) امتدادیافته در بخش یکسوم میانه افقی نگاه را به سمتهای خلوت نیز میکشاند. جایگزینی ساختمانها بهجای کوهها و تپهها بهعنوان محلی برای غروب و طلوع اشارتی به نقش انسان و ساختههایش در طبیعت دارد. شهرها و سازهها و نقش انسان و دخالت اجتنابناپذیرش در طبیعت که متاسفانه در بیشتر موارد ویرانگر بوده را نمیتوان از خاطر برد. اثر فوق هرچند درگیر ثبت زیبایی و پایان روز و آغاز شب بوده، اما یک بیپایانی را نیز رقم زده است. پرندگانی نقطهگون که خلاف سیر آفتاب حرکت میکنند، همانند ارابه سرخی که به لانهاش بر میگردد، آنان نیز به لانه برمیگردند. تیرگی جلوی صحنه و تقابلش با روشنی بخشهای میانی و انتهایی و ایجاد پرسپکتیو و خصلتبخشی ژرفا به تصویر که پیامدش امر احساس را پررنگ میکند، شده است. روایت نور و تاریکی نکته مرکزی و بنیادی اثر و عامل حرکت درونی و پیگیری مخاطب که بخشی از تجربه هر روزه اوست، میگردد. هرچند این رفت و برگشتها چرخشی همانند دایره دواری است که در آن میچرخیم و بیشباهت به همان خورشید سرخ در سپهر آسمانیم که تجربه روشنایی و تاریکی را به نرخ عمر گذران میکنیم. حال بههمراه کارکتر اثر بگرد تا بگردیم.
عکس سوم:

عکاس: مجتبی دری
عکس: افقی، رنگی، طلوع خورشید از پشت کوه و پرندهای مونتاژ شده در شعاع نوریاش.
حضور پرنده بهصورت سیلوئت (ضد نور) در برابر نخستین اشعههای برآمده خورشید در هنگام طلوع آن هم وقتی که خود منبع نور همچون گوی کوچکی در شیب دره و تازه پلک به جهان گشوده امر چشمگیر صحنه میباشد. بخشبندی نور و تاریکی در صحنه همچون نورپردازی کنترلشدهای میماند که کارگردان صحنه را برای ورود شخصیت اصلی آماده ساخته و نخستین آنان نیز آفتاب و سپس پرنده می باشد که قرار است با حضورشان جهان را مزین کنند. شات و زمانبندی دقیق برای ثبت چنین موقعیت فراری از نکات ارزشمندی است که اشاره به آن لازم است، بهویژه موقعیت فوق هر لحظه بهلحاظ میزان نور و موقعیت خورشید میتواند بهگونهای شود که نظر هنرمند را تامین نکند و صحنه گونه دیگری شکل گیرد. گردش ابرها دور کمرکش کوه همانند شال گردنی روشن ظریف مفهوم و زیبایی و ژرفا را به تصویر بخشیده و بیننده دریافتی از گرد بودن و دواریت کوه را احساس میکند. البته باتوجه به تباین ساختمانها و کوه و پرنده مونتاژی اثر دارای لایهبندی شده، اما آن گردش ابرها حس نرمی و لطافت را هم به بیننده منتقل میکند. باری همیشه دماوند روشن را دیدهایم در فصلها و زمانهای مختلف، اما غنوده در هالهای از ابر لطیف با چنین تشعشعی خفیف ندیدهایم. این دیو سپید را در تاریکی و روشنایی پای دربند آن هم بندی که خود نوربارانش کرده و به پیشوازش بغل گشوده، ندیده بودیم که اینک با گویی آتشین در دلش به انتظار مینشینیم.
عکس چهارم:

عکاکس: جواد پورسعید
عکس: رنگی، افقی، بازتاب نمایش تلسکوپی ماه خونین پدیده قرن بر پرده در برابر تماشاگران.
عکس فوق ترکیبی از واقعهای کمیاب قرن (خسوف ماه خونین) یا همان سایه و جو زمین بر ماه با حضور انسان در صحنه از موارد جالب اثر که باتوجه به نحوه حضور انسان توهمی را دامن میزند که گویا عکس آدمها و ماه در لحظه تماشای ماه در محل ثبت شده است. همترازی نسبی سرها که تداعی خط رأس کوه را تداعی میکند و اندازه و رنگ زمینه و سوژه (ماه خونین) و جایگیریاش در دوسوم بالای تصویر از موارد فنی و قابلاعتنای عکس است که نشانه شناخت هنرمند از کارکرد نقش فرم برای انتقال موضوع و مفهوم موردنظرش است. اندازه و رنگ غیرمتعارف ماه در صحنه هدایت مدبرانه عکاس برای توجه به سوژه و در عین حال ثبتی خلاقانه و غیرنرمال است که مخاطب را هم متوجه سوژه میگرداند و هم به خوانش اثر وامیدارد، آن هم با هر خوانشی که هر کسی از ظن خود با آن یار خواهد شد، اما از نگره اصلی عکاس خلاصی نخواهد داشت. این واقعه در تاریخ بشری همانند سایر وقایع نجومی دیگر شامل گذر زمان خواهد شد، با این تفاوت که نقش هنر و نگاه هنرمندانه به این واقعه با ثبت چنین تصاویری جاودانه خواهد شد و نقشی که از نگاه هنرمند ناشی میشود و در این سیر تاریخی همراهمان خواهد بود و به آیندگان نیز منتقل خواهد شد. در اینکه عکاس چه میخواهد بگوید و ظن ما چه باشد، هر سری را سودایی است مهم، نقش غریبی ز ماه است که نقش میبندد در ذهن و خیال ما.
سخن پایانی
چهار نگاه که چشم و ذهن را فرا میخوانند تا ترانه هر روزشان را با صدایی تازه و ماندگار گوش سپارند، باشد که بهخاطر سپریم و از یاد نبریم چنین ترانه خوشنقشونگاری را.