پایان فرار؛ گفتگو با مردی که راز قتلش فاش شد
پس از دو ماه تحقیق در مورد مرگ مشکوک یک مرد 70 ساله، پلیس پسر او را به اتهام قتل دستگیر کرد. متهم در اعترافاتش بیان کرد که در لحظهای از عصبانیت به پدرش ضربه زده و این عمل منجر به مرگ او شده است.

تحقیقات پلیس در مورد مرگ مشکوک مردی 70 ساله که در اول فروردین ماه در بیمارستان جان باخته بود، پس از دو ماه به بازداشت پسر او و اعترافش به قتل پدرش انجامید.
ماجرای مرگ مشکوک
در روز اول فروردین، خبر مرگ مشکوک مردی میانسال در بیمارستان به پلیس گزارش شد. بررسیهای اولیه تیم جنایی و پزشکی قانونی نشان داد که این مرد به دلیل وارد شدن ضربهای شدید به سر، دچار خونریزی مغزی شده و در بیمارستان فوت کرده است.
خانواده این مرد ادعا کردند که او هنگام حرکت بدون دلیل به زمین خورده و به همین دلیل سرش دچار آسیب شده است. اما کبودی روی صورت مقتول، فرضیه وقوع درگیری پیش از مرگ را قوت بخشید و موجب شد کارآگاهان پلیس تحقیقات جنایی را آغاز کنند.
اعتراف به قتل
صبح امروز 5 خرداد ماه 1404، پسر مقتول به اتهام قتل پدرش بازداشت شد و در بازجوییها به قتل اعتراف کرد.
وی علت این جنایت را عصبانیت لحظهای و خسیس بودن پدرش عنوان کرد.
گفتگو با پسر پدر کش
متهم 47 ساله در گفتوگو با خبرنگار رکنا، جزئیات بیشتری از این حادثه را شرح داد:
چرا به قتل پدرت دست زدی؟
او گفت: پدرم در تمام سالهای زندگیاش بسیار خسیس و عصبی بود. حتی برای خانه یک نظافتچی نمیگرفت و مادرم مجبور بود تمام 4 طبقه خانه را خودش نظافت کند.
اختلاف شما روز حادثه به چه دلیل بود؟
آن روز صبح(1 فروردین 1404)، مادرم را دیدم که مشغول نظافت راهپلهها بود. خیلی ناراحت شدم و گفتم چرا پدرم اینقدر خساست به خرج میدهد که حتی یک نظافتچی نمیگیرد.
منزل شما چند طبقه است و شغل شما چیست؟
خانه ما چهار طبقه است و من یک مغازه کوچک مشاور املاک در کنار درب حیاط دارم.
باقی ماجرا را تعریف کن.
پدرم یک خودروی ال90 دارد. همان موقع که با مادرم صحبت میکردم، پدرم ظاهراً تمام حرفهای ما را شنیده بود. بعد از اینکه به مغازه رفتم، او به مادرم اعتراض کرد و سپس با عصبانیت وارد مغازه شد و گفت: سوییچ ماشین و کلید مغازه را بده و برو دنبال کار دیگری.
همین حرف باعث شد که من عصبانی شوم و بدون فکر، مشتی به صورتش زدم. او عقب عقب رفت، روی زمین افتاد و سرش به جدول کنار خیابان برخورد کرد. فوراً اورژانس را خبر کردیم و او به بیمارستان منتقل شد، اما متأسفانه فوت کرد.
فکر نمیکردی ممکن است این ضربه باعث مرگ او شود؟
نه، اصلاً فکر نمیکردم یک مشت ساده من باعث مرگش شود.
چرا تا حالا اعتراف نکردی؟
همه فکر میکردند او به دلیل زمین خوردن فوت کرده است. من هم امید داشتم که پلیس متوجه نشود. اما آنها به سراغم آمدند و وقتی بازداشت شدم، اعتراف کردم که پدرم را کشتهام، هرچند قصد کشتن او را نداشتم و فقط در لحظهای عصبانی شدم.