آقای اکبر عبدی، این روزهای شما باورکردنی نیست
اکبر عبدی، هنرمندی که با بازیهای به یادماندنیاش در آثار «آدمبرفی»، «هنرپیشه» و «مادر» در ذهن ما باقی مانده است، اخیراً در نقشی با لباس زنانه ظاهر شده که بیشتر از محتوای خود، معنایی تلخ را به همراه دارد: «تبدیل یک هنرمند». در اینجا شاهد تغییر عبدی از یک هنرمند بزرگ به یک شومن هستیم؛ فردی که به نظر میرسد دغدغه معیشت او را به پذیرش هر نوع نقش و حرکتی واداشته است.

این لباس زنانه که پیشتر در آثار سینمایی او، مانند «آدمبرفی»، به عنوان بخشی از داستانپردازی و تحلیل شخصیت به کار رفته بود، اکنون فاقد هرگونه روایت عمیق است و تنها برای ایجاد لحظاتی خنده سطحی برای مخاطب طراحی شده است. تلختر اینکه مجید مظفری، که نماد نقشهای متین و جدی در سینمای ایران است، نیز در کنار او حضور دارد. مخاطبی که به احترام عظمت بازیهای افرادی چون مظفری به تماشای آثار فاخر سینمای ایران نشسته، اکنون نهتنها از محتوا بلکه از هنرمندی که روزگاری نماد وقار هنری بوده، رنج میبرد. این وضعیت برای هنرمندانی که در دهه ششم زندگی خود هستند و کارنامهای غنی از آثار مهم دارند، آزاردهنده است.
البته نمیتوان از همه انتظار هنر و کمدی خوب داشت، اما وقتی پای هنرمندانی مثل عبدی و مظفری در میان باشد، این انتظار نه بیجاست و نه غیرمنطقی. نمونههای جایگاههای هنری تعریفشده در تاریخ سینمای ایران، شاید الگوی مناسبی برای این موضوع باشند؛ بازیگرانی مثل عزتا... انتظامی، علی نصیریان، محمدعلی کشاورز و... با دقت در انتخاب نقشهایشان زندگی حرفهای خود را به ساحت احترام و وقار رساندند. هر نقشی را با هر شرایطی نپذیرفتند و حرمت مخاطب را نگاه داشتند.
نکته مهم همین است: لباس زنانه پوشیدن عبدی، تلخی ماجرا نیست. تلخی واقعی اینجاست که برای دیده شدن یک برنامه هنرمند تن به هرکاری بدهد؛ بدون ذرهای تلاش و خلاقیت. این «هر کار کردن» است که آسیبزننده است، نه انتخاب لباس یا ظاهر. عبدی پیشتر نیز در نقشهایی مشابه ظاهر شده، اما آن زمان این انتخابها بخشی از شخصیتپردازی در خدمت داستان بود. اینبار اما از هنر خبری نیست، فقط ابتذالی برای چند لحظه خنده.. آیا ارزشش را دارد؟ آیا مخاطب، این همه سطحی بودن را میپذیرد؟
بازم مدرسش دیر شد...
دامون قنبرزاده، منتقد سینما درباره رفتار غیثرمنتظره عبدی مینویسد: واقعاً باورم نمیشود اکبر عبدی به اینجاها رسیده باشد. خیلی عجیب است که یک بازیگر بینظیر قدر خودش را نداند و اینطور سقوط کند. چرا اکبر عبدی که با کلی از بزرگان تاریخ سینمای ایران، از علی حاتمی تا داریوش مهرجویی دمخور بود، باید اینطور خودش را به قهقرا بکشاند؟ تماشای بازیگر بزرگی مانند اکبر عبدی برای بار هزارم و آن هم به این شکل در جلد زنها فرو رفته بدون آنکه مثلاً نشانی از آن بازیهای زنانه و درستش در «آدمبرفی» یا «خوابم میاد» داشته باشد، برایم شوکآور است.
البته او سالهاست که با قدم گذاشتن در راهی بهشدت فاجعهبار، نشان داده انگار خودش هم نمیداند چهگونه باید از استعداد بینظیرش محافظت کند؛ «استخونای بابام»، «نقرهداغ»، «عشقولانس» و دهها فیلم دیگر که از اسمشان هم پیداست چهجور چیزی هستند، آسیب شدیدی به وجههی هنری اکبر عبدی زدند و او را از «اجارهنشینها» و «مادر» به جایی رساندند که در یکی از همین فیلمهای درب و داغان، شخصیتِ منفی روبهرویش را با بوی عرق زیر بغلش شکنجه میکند و او را به حرف میآوَرَد! همین تصویر کافی بود تا اکبر عبدی خود را بیاعتبار کند.
او اگر از هر کدام از آن بزرگان سینمای ایران که در فیلمهایشان بازی کرد، فقط یک خط میآموخت، حالا باید در صدر مجلس نشسته بود. اما حیف که حالا در نقش نیوشا زینلی (!) آخرین خاطرههای خوبِ کارنامهی پربارش را خراب میکند. شاید نداشتن یک مشاور درست، تصمیمهای اشتباهِ شخصی، غم نان و چیزهایی از این دست، موجب این روند رو به قهقرا شد که به هر صورت غمانگیز است. خیلیها به این صحنه خندیدهاند، بدون آنکه توجه کنند اکبر عبدی از کجا به اینجا رسید. حالا حضوراینچنینی او، آن هم به این شکل، تهِ خطِ یک بازیگرِ شگرف است. او باز هم مدرسهاش دیر شد.
چه شد که به اینجا رسیدیم؟
کامران ملکمطیعی هم درباره حواشی پیرامون اکبر عبدی معتقد است: چرا بازیگرانی که زمانی با بیضایی و مهرجویی کار میکردند به اینجا رسیدند، سینما اوضاع خوبی ندارد و کمدی به ابتذال رسیده، انگار آنهایی که امروز در رئالیتیشوها پس از سالها اینچنین میکنند در آن زمان آب نمیدیدند مگر نه همان موقع هم این رفتار را انجام میدادند، کسی چه میداند! باور کنید سریالهایی مثل آسمان شهر و سایر آثار اینچنینی خیلی بهتر از آثار امروزی بود.