گفتگویی جذاب با محمدرضا گلزار درباره زندگی خصوصی اش
محمدرضا گلزار هنرپیشه سینما، نوازنده، مجری، خواننده و مدل ایرانی است.
به گزارش ستاره پارسی؛ محمدرضا گلزار زادهٔ ۱ فروردین ۱۳۵۶ است.محمدرضا گلزار در تهران متولد شده است.محمدرضا گلزار هنرپیشه سینما، نوازنده، مجری، خواننده و مدل ایرانی است. محمدرضا گلزار آذری و متولد تهران است. محمدرضا گلزار در تیم استان تهران، باشگاه پارس خودرو، شیشه و گاز، باشگاه پاس و باشگاه دیهیم بازیکن والیبال بودهاست.
مسیر جادهای پر پیچ و خم تا کنار ساحلی آرام در حرکت بودیم که سر صحبت را باز کرد.یک روز مثل همین روزهای اول بهار بود گفت: «رضا! بیا با هم یک بند موسیقی راه بیندازیم، اطمینان دارم موفق میشویم» پیام این دو جمله کوتاه را گفت، دو جمله که انگار باید گفته میشد تا زندگی هردویمان در جادهای تازه حرکت آغاز کند.> «محمدرضا گلزار» بازیگر سینمای ایران با این سخنان گفتوگو با «ایران» را آغاز کرد.گفتوگویی که در دفتر کار وی میان دقایقی شکل گرفت که گویی او صادقانه از خود، موفقیتها، اشتباهها، گلهمندیها، سینما و حاشیههایی که سایه به سایهاش 17 سال آمدند تا امروز میگفت و در ادامه رسید به امروزها، تفکر، علایق، اهدافش.
آقای گلزار! هر انسانی داستانی مختص به خود دارد، داستانی که قصه زندگی او است، روایتی از ثانیههای زندگیاش و اما قصه محمد رضا گلزار چیست؟ داستانتان را حقیقی بگویید و دور از گفتنهای تکراری؟
بسیار خب! به دنیا که آمدم خوشگل بودم، 4کیلوو 400 وزنم بود، حرف میزدم آنهم به دو زبان…
همین طوری بنویسم؟!
همیشه باید جدی بود؟ به نظر من «نه». زندگی به همان اندازه که جدی است میتواند طنز هم باشد الان از آن زمانهایی است که میخواستم به زندگی از زاویه طنز نگاه کنم ولی خب باشد از فضای طنز دور شده زندگی را جدی نگاه کرده و چنین میگویم: «فرزند خانوادهای هستم که تحصیلات برایشان اهمیت زیادی داشت.پدرم مهندس مکانیک بود و مادرم خانهدار. ناظر اصلی درس خواندنهایمان مادر بود، جالب است بگویم 11 سال شاگرد اول مدرسه و منطقه بودم، 11 سال، تا سال سوم دبیرستان.
کدام منطقه تهران؟
منطقه 7 آموزش و پرورش (تهران)، دبستان، راهنمایی و دبیرستان هر سه مقطع را در مدرسه (منتظری) خواندم. زمان ما سال دوم دبیرستان هم میشد در آزمون کنکور شرکت کرد اما اگر قبول هم میشدیم امکان ثبت نام نبود، من هم شرکت کردم و قبول شدم، رشته مترجمی زبان، آنهم در دانشگاه آزاد اسلامی تهران واحد شمال، سال سوم دبیرستان باز همراه کنکوریهای آن سال آزمون دادم، این بار رشته مهندسی مکانیک دانشگاه واحد تهران جنوب قبول شدم میشد ثبت نام کرد و من نیز رزرو کردم، یکسال مهلت گرفتم تا دیپلم بگیرم.
همان سال با اینکه مهندسی قبول شده بودم اما به عشق پزشکی آنهم دندانپزشکی تابستان زیست و زمین شناسی خواندم و با آغاز مهرماه کنار دانشآموزان چهارم تجربی مدرسه نشستم ، اما آن سال تنها سالی بود که شاگرد اول نشدم. بچههای تجربی به رشته خود مسلطتر بودند و من تنها شاگرد ممتاز بودم، آن سال کنکور که شرکت کردم 67 نفر با آخرین نام قبول شده رشته دندانپزشکی فاصله داشتم، همین شد که برگشتم به رشته قبلی، همان مهندسی مکانیک و در دانشکده آزاد تهران جنوب مشغول به تحصیل شدم.
از کودکی به سرعت گفتید تا پایان نوجوانی و ورود به جوانی و دانشگاه، این میان فعالیت هنری شما چه زمانی آغاز شد، از چه سنی و چگونه؟
آن سالها اصلاً توجهی به فضای هنری نداشتم، 12 سال از دبستان تا پایان دبیرستان تمام فکرم درس خواندن بود و ورزش، والیبال را در تیم استان تهران، باشگاه پارس خودرو، شیشه و گاز، باشگاه پاس و در باشگاه دیهیم والیبال تخصصی بازی میکردم، بهترین توپ گیر آن روزهای تیم والیبال استان تهران بودم،فقط والیبال نبود اسکی را هم بهطور حرفهای پیگیر بودم؛ کارت مربی اسکی آلپاین را هم دارم.
گفتید فعالیت هنری نداشتید پس آموختن گیتار چه زمانی شروع شد،یاد گرفتن موسیقی که نخستین معرف شما در دنیای هنر بهعنوان یک گیتاریست بود؛ در گروه موسیقی آریان بود حضوری نهچندان با فاصله از دوران مدرسه و دبیرستان؟
در مورد موسیقی باید بگویم خانوادهام زیاد با موسیقی بخصوص نواختن گیتار موافق نبودند البته مخالفت اصلی را پدرم داشت.
چهرههای هنری، وقتی نگاهی به گذشته خود میاندازند اغلب سرآغاز علاقهمندی به فضای هنر را در کودکیهایشان مییابند میان همان نقاشی کشیدنهای کودکی یا خوشنویسیهای اجباری دوران تحصیل…
از خط و نقاشی گفتید! یاد خط و نقاشی خودم افتادم، واقعاً بد است، چون مثال زدید برایتان گفتم،موسیقی را از سوم دبیرستان شروع کردم،آن هم با نواختن پیانو، البته باید بگویم هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم.
چرا پیانو؟ چگونه بدون استاد نواختید!
روزهای نوجوانی ما که مثل این روزها نبود. اصلاً نمیشد گیتار دست گرفت و در خیابان راه رفت، جو خاصی نسبت به ساز و موسیقی وجود داشت. به هرحال قوانین مملکت بود اینها را گفتم تا به اینجا برسم که آن روزها یادگیری ساز و موسیقی سخت بود. حال اینکه چرا پیانو را انتخاب کردم برمی گردد به ارگ قدیمی که در خانه داشتیم. البته آن ارگهای پایه دار دو طبقه، متعلق به خواهرم بود. با آن تمرین موسیقی انجام میداد. یک روز به سراغ آن ارگ رفتم و شروع کردم به نواختن، از آن روز موسیقی جزئی از زندگیم شد.
هیچ وقت استاد موسیقی نداشتم. از روی دست این و آن نگاه میکردم و یاد میگرفتم! یعنی هر جا میرفتیم هر مجلس و مهمانی مثل عروسی که نوازندهای بود و مینواخت، با دقت به حرکت دستانش روی شاسیهای ساز نگاه میکردم، در ذهن ثبت کرده و بدین شکل شد که یاد گرفتم.
از مدرسه و درس خواندن که میگفتید، تأکید داشتید تمام سعی تان این بود شاگرد اول باشید آنهم نه تنها در کلاس و مدرسه بلکه در منطقه، حال این سؤال پیش میآید شاگرد ممتاز بودن و تلاش برای ورود به دانشگاه خواسته خودتان بود یا خانواده؟ زیرا انگار اشتیاق شما به موسیقی و هنر خیلی پررنگتر از دکتر، مهندس شدن بود؟
خواسته خودم بود، اصلاً مریضی شاگرد اول شدن داشتم!
خانوادهام دوست داشتند پزشک شوم، خودم هم آن سالها به رشته هنری و هنرستان برای تحصیل در دوره دبیرستان علاقه نداشتم اصلاً به ذهنم هم نمیرسید روزی در زندگیم برسد موسیقی را حرفهای دنبال کنم. آن روزهای دبیرستان تمام فکرم این بود اسمم صدر همه اسامی شاگرد درسخوانها باشد.
دیدن اسمتان به عنوان برترین برایتان جذاب بود؟
اینکه دوست داشتم برترین باشم و میشدم شادم میکرد.آدم نفر آخر هم باشد اسمش روی برد نصب میشود، - حاشیهسازی نکنید! - من دوست دارم نفر اول باشم (با لحن تأکیدی) اینکه دلم بخواهد اسمم دیده بشود با اینکه دوست داشته باشم نفر اول شوم فرق میکند.
نفر اول بودن را دوست داشتم، مثلاً اگر در تیم والیبال بازی میکردم میخواستم تیم ما برترین و نخستین باشد.
برگردیم به اینکه چه شد دانشجوی مهندسی مکانیک ناگهان مسیر زندگی خود را تغییر داده و به سوی هنر میرود، تغییری که تفننی نبود، راهی شد برای ادامه زندگی از آن زمان تا این روزها…
با (پیام صالحی)سوار خودرو بودیم، جاده چالوس به سمت شمال کشور، در مسیر با هم گپ میزدیم،پیام گفت:«رضا، بیا با هم یک بند موسیقی تشکیل دهیم، مطمئنم این بند موسیقی موفق خواهد شد.»
گفتم: «چه جوری؟»
گفت:« یک ویلونیست میشناسم، دوران سربازی با او آشنا شدم».
این را گفت و ادامه مسیر آنقدر در مورد این بند موسیقی صحبت کردیم که به چیدمان گروه هم رسیدیم؛ علی پهلوان به عنوان خواننده و گیتاریست اصلی، پیام صالحی خواننده و گیتاریست اصلی، سیامک خواهانی ویلونیست، برزویه بدیهی ضرب و پرکاشن، شراره فرنژاد گیتاریست و همخوان، ساناز کاشمری همخوان. سحر کاشمری همخوان. وقتی به تهران بازگشتیم در یک نشست،موضوع را با دیگر اعضای مدنظرمان برای شکلگیری این گروه مطرح کردیم، همه همراه شدند، اینگونه گروه «آریان» فعالیت موسیقی خود در دنیای موسیقی پاپ ایران را آغاز کرد، نخستین کنسرت گروه آریان سال 1377 در «قشم» اجرا شد.
چرا جزیره قشم؟
قشم منطقه آزاد بود، همین منطقه آزاد بودن قشم دلیل اصلی انتخاب این جزیره برای اجرای کنسرت شد آن هم برای اینکه نخستین مرتبه بود گروهی در قالب بند با حضور سه دختر روی استیج میرفت. تصور هر گونه برخوردی بود، امکان داشت نگذارند دختران و پسران در یک بند اجرای موسیقی داشته باشند و اما مدیریت آن زمان جزیره قشم با اجرای گروه
« آریان» موافقت کرد. این موافقت بینهایت خوشحالکننده بود، زیرا گروه برای اجرای عمومی، یک سال تمام با کمترین امکانات پیگیرانه تمرین کرده بود، همین با کمترینها بهترین را به ثمر رساند. همدلی میان اعضای گروه ایجاد کرده بود، همدلی تا جایی که تصمیم گرفتیم اگر با اجرای بانوان گروه مخالفت شد کلاً کنسرت را منتفی کنیم.
به هر حال مدیریت آن دوره زمانی قشم موافقت کرد، گروه روی استیج رفت، آنقدر استقبال ازاین بند خوب بود که سه روز پشت سر هم اجرا داشتیم، بعد به تهران بازگشتیم، در کمتر از یکماه دوباره برای کنسرتی به قشم دعوت شدیم، رفتیم و باز در روزهای پشت سر هم که تعداد روزهایش الان یادم نیست برنامه اجرا کردیم، این سفر مصادف با انتشار نخستینآلبوم گروه «آریان» بود.
15 فروردین سال 1379 نخستین کنسرت رسمی گروه «آریان» در تالار «حرکت» برگزار شد، تا زمانی که همراه این گروه موسیقی بودم چند صد اجرای صحنهای در شهرهای ایران داشتیم، اجرا در کشور دوبی هم بود یادم میآید در یکی از اجراها نوازنده ساز «پرکاشن» بودم.
حالا که از گروه «آریان» صحبت شد بد نیست از گذشته به امروز برسم و بگویم:در ماههای گذشته دو ترانه منتشر شد که خواننده آنها بودم، با انتشار این ترانهها، اظهارنظر در مورد خوب بودن و یا نبودن آنها شروع شد، در میان نظرها نکتهای جالب بود و آن اینکه افرادی تصور میکردند به تازگی دنیای موسیقی را شناخته و خواستهام حضوری در این فضای هنری هم داشته باشم، این دوستان با کمی مطالعه و تحقیق متوجه میشوند فعالیت موسیقاییم به سال 1377 برمی گردد و الان سال 1392 است یعنی نزدیک به 16 سال است که در عرصه موسیقی فعالیت میکنم و دراین 16 سال از دنیای موسیقی دور نبودم، بند (دارکوب) را با همایون نصیری و بقیه عزیزان آغاز کردیم، بند دیگری به نام (ریزار rezzar) مخفف محمدرضا گلزار ثبت کردهام که فعال است. مازیار فلاحی، بابک جهانبخش، امیرطبری و سهراب پاکزاد در قالب سه گروه در بند (ریزار rezzar) حضور پیدا کردند، بهطور مثال نخستین کنسرت مازیار فلاحی در اسفند سال 1388 در اریکه ایرانیان با حضور در این بند برگزار شد.
پس از تریبون موسیقی به دنبال حس شاگرد اول شدن رفتید. محمدرضا گلزار ابتدا در موسیقی معرفی شد و بعد، آن چهره شناخته شده به سینما رفت…
علاقه به چهره شدن نداشتم. همیشه در زندگی، قبل از هر کاری این سؤال را از خود میپرسم: «در برابر این حرکت یا کاری که میخواهم انجام دهم چه از دست میدهم و چه به دست میآورم؟» وقتی زندهیاد ایرج قادری پیشنهاد کار درفیلم «سام و نرگس» را به من دادند تصوری از سینما نداشتم، علاقهای هم به حضور حرفهای در دنیای سینما در خود نمیدیدم.سال 1370، پنج فروردین، آقای قادری را در شهرک ساحلی «خزرشهر» دیدم، پشت یکی از میزهای کافی شاپ شهرک ساحلی نشسته بودند، زیاد خزرشهر میرفتم، از قضا آن روز توجهام به ایشان جلب شد، سرمیزشان رفتم تا برای نخستین اجرای کنسرت رسمی گروه در تالار «حرکت» دعوتشان کنم.وقتی ایشان را خطاب قرار داده و دعوتشان کردم.
در پاسخ شنیدم:
«اجازه دهید من از شما دعوت کنم»!
در ادامه خواستند چند دقیقه سرمیزشان بنشینم. آنجا بود که از پروژه (سام و نرگس) برایم گفتند، علاقه نشان ندادم،البته بیعلاقگیام به پروژه (سام و نرگس) نبود به سینما علاقه نداشتم.
چرا؟
آن روز در آن کافی شاپ ساحلی به ایشان گفتم:«رشته مهندسی خواندهام، موسیقی کار میکنم، میخواهم درهمین شاخه هنری ادامه دهم.»
و اما 16 فروردین همان سال آقای قادری به دعوتم مهمان کنسرت گروه «آریان» بود،چند روز بعد از آن مرا به دفترشان دعوت کردند،آنقدر احترام برایشان قائل بودم که نتوانستم نروم. رفتم. وقتی رسیدم، فیلم در مرحله پیش تولید بود با چند دوربین از من تصویر گرفتند؛ خلاصه اینکه بازیگر فیلم (سام و نرگس) شدم و در ادامه در سینما ماندم.
الان چه حسی نسبت به سینما دارید؟
سینما جزئی از زندگیام است. البته بماند که با خیلی از اتفاقاتی که در دنیای سینما رخ می دهد موافق نیستم.
چه اتفاقاتی؟
الان برایتان میگویم. مخالف باند بازیهای سینما هستم، مفهوم کار آدمهایی را که دنبال حاشیهسازی و سرک کشیدن در فضای زندگی مردم هستند نمیفهمم، رفتار ناشایست آنها را درک نمیکنم.
گفتید جوسازی، بد نیست نگاهی به این زاویه زندگیتان داشته باشیم، ابتدا تأکید کنم وقتی فردی چهره سینمایی باشد چه در ایران چه در هر گوشه دنیا، حاشیهسازی رهایش نمیکند حال همراه با نام محمدرضا گلزار در جستوجوی اینترنتی سایه به سایه اخبار مختلف نیز دیده میشود. حاشیهسازیهایی که در تمام این 17-16 سال حضورتان در سینما کمرنگ نشد. به شکلی میتوان شما را پر حاشیهترین بازیگر دانست چرا این همه حاشیه آقای گلزار؟
همه جای دنیا کنار اسم افرادی که گستره فعالیت اجتماعیشان زیاد است حاشیه وجود دارد و من فقط یک کار که انجام نمیدهم، چندین شغل مختلف همراه با هم در سالهای زندگیام داشتهام،در هر قشر و صنفی عدهای هستند که به جای تلاش در جهت رشد بیشتر خودشان، سعی دارند در مورد کار دیگران حاشیهسازی کنند،بعد از اینکه این ترانهام منتشر شد این حاشیهسازیها برایم شکل جالبتری به خود گرفت. وقتی یکسری آدم ناکارآمد، درمورد ترانهها نظر میدهند نقدشان جذاب نیست یعنی آدمها میتوانند گوش ندهند، یا گوش بدهند، میتوانند این ترانهها را یا دوست داشته باشند یا دوست نداشته باشند. مفهوم این همه، وقتی که صرف کامنت گذاشتن زیر لینکهای این ترانهها و جنگیدن و تلاش کردن برای اثبات اینکه این آهنگ خوب نیست انجام میشود نمیفهمم و متعجبم میکند. به فرض که این ترانهها خوب نیست! من نه خواننده هستم و نه ادعای خوانندگی دارم،دلم خواسته دو قطعه بخوانم، سالهاست کارم موسیقی است، تصمیم گرفتم چند آهنگ بخوانم، میتوان آنها را دانلود کرد، میشود از کنارشان گذشت، این همه انرژی گذاشتن و وقت صرف کردن نیازی نیست.
اگر در زندگی سه کار بزرگ کرده باشی آدم موفقی هستی. معتقدم آقای آدم موفقی است اگر خطایی هم میکند - که ازدید من نمیکند - اجازه نداریم پشت سر وی بد بگوییم البته منظور قیاس خودم با ایشان نیست، آقای اسطوره ذهنی من است اگر چنین مثالی زدم مثال در مورد آدمی است که تلاش میکند.آیا آقای نمیتواند سرمایه خود را بردارد برود یک گوشه دیگر دنیا زندگی کند، ایشان آقای گل جهان است، نمیتواند برود یک سوی دیگر دنیا و این همه حاشیه را به جان نخرد؟ چرا میآید کنار زمین حرص تیمش را میخورد؟ یک جواب بیشتر ندارد، آن هم اینکه «دوست دارد، یک کار مثبت در مملکتش انجام دهد» آدمهایی که برای پیشرفت زندگی خود تلاش نکردهاند در ادامه منتقدان بیمنطق میشوند که تأکید میکنم این افراد تنها 2 درصد جامعه را شامل هستند و البته منظورم از تلاش این نیست فرد دکترا گرفته باشد، قهرمان والیبال باشد و…
وقتی درس خوانده باشی، رشته ورزشیای دنبال کرده باشی و سوم مثلاً یک کارهنری نه خیلی سنگین و دشوار در حد درست کردن چیپس و پنیر! بدانی به تو میشود گفت انسانی که برای زندگی خود کاری کرده است. ترانه خواندن و خوانندگی برای من همان چیپس و پنیر درست کردن است. تصور میکنید انتشار این ترانهها بدون تلاش بوده است؟ پشت آن وقت گذاشته نشده است؟ برای انتخاب شعر، مجوز شعر، استودیو و… یک جمع تلاش کردند، یک تیم کار کردند، تا یک ترانه منتشر شد.رقابت را میپسندم ولی رقابتی با اهالی موسیقی ندارم،زمانی فردی مدعی در سبک خاصی از موسیقی است ولی من نه ادعایی دارم و نه مدعی بودهام.
فرض کنید این منتقدان یک رزومه کاری موفقی داشته باشند آن زمان در برابر نقد چه عکسالعملی دارید؟
اگر انتقاد غیر مغرضانه باشد،گوش شنوا دارم، طرف میآید میگوید «آقا! به این دلایل شما صداتان مناسب خوانندگی نیست » آن زمان فضای غرض ورزی نیست. نقد محترم و مؤدب اثرگذار است.
دوستانی که به دور از توهین گفتند یا نوشتند که صدایم برای خوانندگی مناسب نیست توجهام را بیشتر جلب کردند و به نکاتی که متذکر شدند توجه کردم حالا هم میگویم:
« اصلاً صدای من برای خوانندگی خوب نیست».
یعنی الان اعلام میکنید که صدای مناسبی برای خوانندگی ندارید؟
خطاب به آنان که با برخوردی تند به نقد «خواسته دلی» من پرداختهاند میگویم به فرض که صدایم خوب نیست چرا اینقدر دغدغه فکریتان شده است؟! اصلاً از این منتقدان تند گفتار سؤالی دارم: «این همه خواننده که نه صدای خوبی دارند نه از ترانه مناسبی استفاده میکنند چرا تا این اندازه درمعرض حاشیهها نیستند؟»
میدانید پاسخ این سؤال چیست! از نظر من آدمهایی که در زندگی تلاش کرده و از تلاش خود راضی هستند مغرضانه نقد نمیکنند. باید بگویم تعداد زیادی هستند بعد از انتشار این ترانهها تشویقم کردند، من این کار را ادامه خواهم داد،برای اینکه چه در فضای خوانندگی بمانم چه نمانم موسیقی بخشی از زندگی من است.
بازیگران دیگری هم هستند که خوانندگی را امتحان کردهاند شاید هم خطاهایی در زندگیشان داشتهاند ولی چرا نقدها تا این حد که برای شما کوبنده است برای آنها نیست؟
برای اینکه منتقدها مغرض هستند، اصلاً فکرکنید اشتباهی هم میکند یا کرده،راهش اینگونه نقد کردن نیست، زیرا اگر قرار بود به حرفهای مغرضانه توجه کنم تا امروزباید تصمیمهای دیگری برای زندگیم میگرفتم. برای آن قشر مردمی که غیر مغرض هستند و سنجیده نقد میکنند گوش شنوا دارم، به هر حال صددرصد ایراد و اشتباه در زندگی دارم هیچ فردی بیاشتباه نیست.
این روزها بیشترین نقدها به خوانندگیام است، اگر ترانههایی که خواندهام بد است پس چرا تا آهنگ اول منتشر شد در کمتر از دو روز 700 هزار مرتبه دانلود شد، این رکورد کجا بوده؟
خواننده این ترانهها «محمدرضا گلزار» است همین نام، افراد را کنجکاو میکند باعث میشود ترانه به سرعت دانلود شود؟
با یک بار گوش کردن، آمار دانلود به 700 هزار در دو روز اول نمیرسد. برای اینکه بدانید این نقدها مغرضانه است،یک آهنگ از یک خوانندهای که خوش صدا نیست و علاقهمند زیادی ندارد در شبکههای اجتماعی بگذارید بعد دقت کنید چقدر کامنت نقد منفی زیر آن نوشته میشود.
فکر نمیکنم کامنت زیادی نوشته شود، امکان دارد از کنارترانهای که دوست ندارند رد شوند؟
من هم همین را میگویم، وقتی دوست ندارید رد شوید، چرا اینهمه نقد مغرضانه، کمی همدیگر را دوست بداریم ما از یک مملکت هستیم. باز هم میگویم در کنار این نقدهای غیر دوستانه تعدادی از استادان موسیقی و خوانندگان کشور بودند که تشویقم کردند. من که قرار نیست خواننده باشم.
چرا قرار نیست خواننده باشید؟
من خواننده خوبی نیستم، میدانم خواننده خوبی نیستم.
برپایه حرف مردم این را میگویید؟ اگر اینگونه باشد مثلاً من الان میگویم شما بازیگر خوبی نیستید،پس بازیگر خوبی هم نیستید!؟!
میدانم بازیگر خوبی هستم. دلیلی ندارد تصور کنم بد هستم. آدم مدعی نیستم، آدم پرتلاشی هستم، تلاشم را میکنم، مابقی را میسپارم به مردم و طرفدارانم.
نظر مردم تا چه میزان بر زندگی شما اثرگذار است؟
خیلی زیاد، نظر بد و خوب فرقی نمیکند. یعنی آن عزیزی که مینشیند، شروع میکند به حاشیه سازی، شایعهسازی و جوسازی،باید بداند من هم از جنس مردمم،از فضا که نیامدهام، من هم آدم هستم مثل خودتان، مگرچقدر یک آدم میتواند تحمل کند تا این حد برایش شایعه وحاشیه بسازند. کتابی هست به نام (راز موفقیت)، نویسندهاش میگوید: اگر میخواهید موفق باشید دو کار انجام دهید، نخست اینکه یک روز تمام روزه سکوت بگیرید،دوم اینکه هر اتفاقی را میبینید قضاوتش نکنید. باور کنید بیشتر مشکلات اجتماعی از بیتوجهی به این دو مورد نشأت میگیرد.
سایه باند بازیهای سینمایی بر فضای زندگی حرفهای و شخصی محمد رضا گلزار چقدر است؟
همه جای دنیا باند بازی هست، این باند بازیها بر کار من تأثیری ندارد، بعد ازمدتی نبودن درایران و برگشتن هنوز از بزرگان سینما پیشنهاد کار دارم،باند بازیها تنها کاری که میتوانند انجام دهند حاشیهسازی است.
گلزار به چه نوع قصهای از چه ژانر سینمایی میگوید «بله » و بازیگر آن فیلم میشود؟
نخستین و اصلیترین وظیفه فیلم سرگرم کنندگی آن است. اگر قرار است فیلمی آموزنده باشد، مقولهای جدا دارد.این روزها خوشبختانه یا متأسفانه فیلمهای ما در مسیر فیلمهای آموزنده اجتماعی حرکت میکند شاید به خاطر اینکه فیلم آقای «فرهادی »جایزه اسکار برد.
من کاری را انتخاب میکنم که مردم از دیدنش لذت ببرند و وقتی از سینما خارج میشوند راضی باشند این مهمترین اصل برای انتخاب یک فیلمنامه است.اگر فیلمی در سینمای ایران بد ساخته میشود از ابتدا که قرار نبوده خوب نباشد، اصولاً ابتدا همه قصد دارند «آواتار» بسازند خروجیها «هادی و هدی» میشود! بضاعت سینمای ما در این اندازه است، مگر اینکه ژانر فیلم در فضای آثار اجتماعی باشد.
وقتی مردم از سینما دور میشوند دلیلش زیاد مبهم و گنگ نیست، زمانی که فیلمی که همین الان بر پرده سینماهای هالیوود اکران دارد، سیدیاش را در اختیار دارند، چرا بیایند سینما و فیلمهایی که زیاد خوب نیست را ببینند. در چنین شرایطی سینمای ایران چه رقابتی با فیلمسازی جهان خواهد داشت؟!
ازسینما و فیلمها گفتید بد نیست نگاهی به فیلمها و شرایط سینماها داشته باشیم. جشنواره سی ودوم به پایان رسید، از اینکه آیا جشنواره خوبی بود یا نه بگذریم، مسألهای که مطرح است اینکه با این همه فیلم و این تعداد اندک سینما چه میخواهیم بکنیم؟ یکسری فیلم از گذشته باقی است که هنوز به نوبت اکران نرسیدهاند، دهها و دهها اثر سینمایی نیز امسال در جشنواره اکران شد که آنها نیز به جمع نوبت اکرانیها پیوستند با این شرایط چه سرنوشتی برای فیلمهای امسال، سالهای بعد و سالهای قبل تصور میکنید؟
فیلمها را میگذاریم کنج دلمان! تا بموقع و به وقتش اکران کنیم (خنده). این که مزاح بود. به هر حال نمیشود آدمها کار نکنند، آدمها کار میکنند و بعد تصمیمگیری به دست عدهای سینمادارمی افتد که فیلم را نگاه میکنند و میگویند: «این فیلم هم آبرومند است و هم خوب میفروشد پس اکرانش میکنیم. این فیلم ما را بیچاره خواهد کرد! و نمیفروشد، پس این را فعلاً کنار میگذاریم…» این روندی است که درسینمای ایران طی میشود واقعاً برای این مشکل من بازیگر، کاری نمیتوانم انجام دهم جز دعا کردن! دعا کنم روزی برسد سینماهای مناسب تأسیس شوند امیدوارم دولت جدید و تیمی که به نظر دلسوزانهتر با سینماگران و سینمای ایران برخورد میکنند این معضل را نیز مدنظر داشته و راهکارهای عملی برای آن پیدا کنند.
هر فردی از خود تعریفی دارد. شما اگر بخواهید از نگاه خود محمدرضا گلزار را تعریف کنید چه میگویید؟
صادقترین آدمی که در اطرافم میشناسم. برای رسیدن به هر چه اکنون هستم و دارم تلاش کردهام اما هیچ راهی آسان طی نمیشود.اصل زندگیام این است که همیشه «باتر فلای افکت» باشم، هیچ وقت «دومینو افکت» نباشم.
در توضیح بیشتر باید بگویم دانشمند فیزیکی ثابت کرده است اگر پروانهای در قطب جنوب بال بزند ممکن است حرکت او در قطب شمال طوفانی بپا کند این همان فضای «باتر فلای افکت» است و اما «دومینو افکت» به چه معناست، مفهومش درست مثل همان «دومینوهایی» است که دیدهایم، پیش از اینکه ضربه اول را به دومینو بزنیم شکل اولیه خود را از قبل داشته است تو به عنوان یک فرد میتوانی با ضربهات ذرهای آن را تغییر دهی. همیشه در زندگی سعی کردم «باترفلای افکتی» رفتار کنم یعنی کارهایی اثرگذار انجام دهم. شاید موفق نشدم اما حداقل تلاشم را انجام دادم که اینگونه باشم.
بزرگترین خرابکاری حرفهای زندگیتان چه بود؟
یکبار روی استیج زمین خوردم، خیلی خجالت کشیدم.
ماجرا بر میگردد به سالها قبل، آن زمانی که با گروه «آریان» بودم، روزها خیلی جدی و بداخلاق بودم. دانشگاه الزهرا کنسرت داشتیم، تماشاگران همه خانم بودند، نصف آنها دوربین به دست فیلم میگرفتند.
ابتدای اجرا مجری شروع کرد به معرفی، به من که رسید برای احترام به حضار از جا برخاستم. چون گیتار دستم بود از روی صندلی کج بلند شدم، وقتی دوباره بر صندلی نشستم، شکست و افتادم کف استیج. همان طور که روی زمین نشسته بودم میدیدم تماشاگران میخندند، آنهایی هم که دوربین هایشان خاموش بود روشن کرده از حال و روز آن لحظهام تصویر میگرفتند. بچههای گروه از شدت خنده استیج را ترک کردند. خلاصه بلند شدم، صندلی جدیدی برایم آوردند،آن را خوب بررسی کردم که نشکسته باشد…(خنده بلند) هنوز وقتی یاد آن حادثه میافتم خندهام میگیرد. آن روز خیلی سخت گذشت ولی امروز به سختی آن دقایق بلند بلند میخندم.
بیشتر از همه دوست دارید بازیگر در چه ژانر سینمایی باشید؟
ژانرترسناک اکنون تصور میکنم فضای نوآوری در سینما مهیاتر است و من یک خبر هم برای شما دارم همین جا قول میدهم بزودی فیلم ترسناک خواهم ساخت، یعنی پروژه آن را خواهم چید.
در جایگاه بازیگر یا کارگردان؟
خودم بازی خواهم کرد. با کمک یک فیلمنامهنویس خوب قول میدهم بزودی این فیلم را خواهیم ساخت.