دیدن یا ندیدن هنر؛ نکته این است

منتقد: نداند کسی راز چرخ بلند. حراجی تهران، یافتن مروارید از میان صد (هنرمند) و سده (صد سال) هنر معاصر ایران است. حراجی تهران با همه پست و بلندش و همه آه و ناله‌هایش آن‌هم در این فضای تلخ و... مکانی برای دیدن و صید مرواریدهایی است که به دلایلی از چشم‌ها دور مانده است.

دیدن یا ندیدن هنر؛ نکته این است

بابک بهاری- سرمایه در دنیای هنر یا هنرمند را به عرصه عمومی تماشا می‌کشاند یا چشم‌ها را فرو می‌بنداند. آن‌هم در زمانه‌ای که هنرمند برای آفرینش هم با سرعت فضای مجازی و هم با سایر موارد مواجه است و باید برای موفقیت توجه ویژه‌ای به ۲ امر توأمان داشته باشد: ایده نو با اجرای نو، که گاه دومی بر اولی می‌چربد.

با توجه به موارد یاد شده، اهمیت حراجی‌ها در نشان دادن آثار قابل توجه گمنام و به صحنه آوردن هنرمندانی است که پشت نام‌های بزرگ همیشه پنهان بوده‌اند. سیطره بازار و تجارت بر همه عرصه‌های زیستی بشر از یک سو و خصلت اتوماسیون تبلیغی و نمایشی از سوی دیگر؛ نگاه سرمایه را به سمت تبلیغ هنر سوق داده و ناخواسته توجه توده‌های همیشه گرفتار را هم به امر هنر جلب کرده. همین توجه، نقطه مهم و قابل اعتنا در این حراج‌ها و شوها است. ماجرای موز کاتالان که یادتان هست!؟

ز گیتی دو چیز است جاوید و بس

دگر هر چه باشد نماند به کس

صمت در ادامه نگاهی دارد به ۴ اثر از ۴ هنرمند در چهارراه حوادث.

هنر: نقاشی

سبک نقاشی: رنگ و روغن

هنرمند: رضا حسینی (۱۳۲۶)

اتفاق قابل توجه در هنر تجسمی (نقاشی، مجسمه و...) آن است که در دهه‌های اخیر فارغ از هژمونی و گرایش جهانی توجه و ذهنیت ایرانی‌ها به هنر انتزاعی افزایش یافته و حتی کار به سرمایه‌گذاری روی این نوع آثار هم رسیده است.

نقاشی پیش رو چیزی در حد نمایش فرم و قدرتش (رنگ، خط، شکل، بافت) است.

نخستین برخورد دیداری با شکل، مثلث بزرگ سمت راست در اثر است که با پیوند به تداخل رنگ‌های تیره و روشن که در مرکز اتفاق می‌افتد بلافاصله تبدیل به انرژی قدرتمندی می‌شود که ما را با خود به اعماق اثر می‌کشاند. اثر در عین آزاد بودن فرم‌هایش از لحاظ تقسیمات بصری و گردش دیدگانی بسیار حساب شده انجام شده است. توقفگاه‌های ۲ سمت رد قلم‌ها خاکستری در یک‌سوم پایین (خصوصا مثلثک‌ها) در زمینه‌های روشن به سمت بالا و پایین، حضور و هجوم رنگ‌های آشفته و درهم به مرکز (بخش شبیه به پاهای اسب)، ابر گون بودن رنگ‌های سپید در بیشتر نقاط که در نهایت به سمت مرکز سوق داده می‌شوند و نهایتا بخش‌های پوست‌گون چشمگیر است. حرکت درونی فرم‌ها که علاوه بر توجه ما در نهایت به تلاش ذهنی مخاطب نیز منجر می‌شود. در نهایت امر این اثر نوآورانه که اصالت اجرایی خود را دارد؛ دعوتی ‌است برای ورود به جهان رنگ‌ها و زیبایی این جهان بی‌نهایت برای مخاطب.

هنر: مجسمه

تم: صنعتی

ساختار مجسمه: فایبرگلاس، توری گالوانیزه و گلوله‌های فولادی

هنرمند: کامبیز صبری(۱۳۴۶)

دومین اثر، تلفیقی از واقعیت و انتزاع با تم معماری و نقش صنعت پیش روی مخاطب است. اثر با نگاهی مدرنیستی و وام گرفتن از معماری ایرانی (محوریت فضا) و شاخص «تکرار» که ریتم و هارمونی را تشدید می‌کند اجرا شده است. ایده و مفهوم، نگاه نو، ترکیبی تازه و اجرایی مناسب اثر را قابل بررسی و تامل کرده است. شش‌ضلعی‌های دوار در طبقات متعدد تشدیدی از همگونی‌ها و هارمونی‌ها و نگاهی به رابطه فضا و نور در عین حفظ پستوخانه و مکان‌های خصوصی بسیار خوشایند جلوه کرده است. شباهت سازه به گلدسته آن‌هم با مصالح تازه و مدرن (فلز و...) در حقیقت بومی کردن یک امر جهانی، هم مبتکرانه و هم دلنشین اجرا شده است. برای انتخاب علیت انتخاب شکل گلدسته هم بدنیست به نقش و اهمیت گلدسته‌ها علاوه بر کارکردهای دیگرشان به عنوان راهنما برای مسافران گمشده در وادی‌ها و شهرها اشاره شود. این عنصر به نوعی علامت راهنمایی ‌است در انبوه سازه گالری‌ها و.... که در نهایت با نگاهی به حضور مقتصدانه رنگ آن‌هم (سیاه و سپید)، اثر دچار سردی و بی‌طراوتی آثار مینیمال نشده و سعی شده با حضور خطوط منحنی و چین شکن‌ها حلاوت را در جان اثر بگنجاند. مهم‌ترین نکته در اثر، هویت داشتن و درنغلتیدن به کهن گرایی است. از سوی دیگر، به‌خاطر مدرنیسم غلتیدن به دامن بی‌هویتی است که اصالت هنر و ذهنیت هنرمند را رقم می‌زند. صدرنشینی سیاه بر سپید در نزد هنرمند شاید ترجمان بالاتر از سیاهی رنگی نبودن و شاید هم بودن است.

هنر: نقاشی

سبک نقاشی: اکریلیک

هنرمند: محمد طباطبایی (۱۳۶۶)

اثری چند وجهی و سرشار از انرژی که در عین فانتزی بودن نگاهی والاگرایانه به انسان و پیشینه‌اش گمشده در همهمه شادی کارکترهای اطرافش دارد؛ پیش روی بیننده است. اجرای واقعی شخصیت‌ها و اشیا همانند آثار رنه مگریت (نقاش بلژیکی) در فضا و روابط غیر واقعی (سوررئال) برای بیان چنین امر مناقشه‌انگیز و پیچیده‌ای بسیار استادانه و موفق انجام شده است. زاویه دید، کادر افقی، اختصاص فضای یک سوم بالا (خط افق) به رنگ تیره با دانه‌بندی‌های ریز رنگی (کهکشان)، انتخاب رنگ از طیف آبی لاجوردی (نماد آسمان) برای لباس کارکترها شبه نظامی با چهره‌هایی شاد (میمون-پیشینیان) بدون هیچ سلاحی! و آبشاری از نور که هرستی فرو می‌ریزد و صحنه را روشن کرده و همه و همه برای بیان مناقشه انگیزترین ماجرای خاستگاه پیشینه انسان است.

به‌راستی این‌همه مهارت و تکنیک‌های پیدا و پنهان برای چه امری به‌کار گرفته شده و آیا موفق بوده است؟

پاسخ اینکه انسان و جایگاهش و یادآوری اینکه او شعور طبیعت است و بودنش نقطه مرکزی این تابلوست.

۳۱ میمون نظامی و یک میمون غیر نظامی و یک کودک سپید! همه شخصیت‌ها به انضمام همان نور در یک همهمه فراگیر که به بیننده نیز منتقل می‌شود، به‌راستی که فریادهای شورانگیز را می‌شود با چشم شنید! زاویه دید اثر شباهت فراوانی به زاویه دید نقاشی قزاق‌ها اثر ایلیا رپین (روس) دارد. نقش تاثیرگذار خطوط و شکل‌ها به‌همراه رنگ‌ها با شدت‌های متفاوت برای این نمایش بسیار کارآ شده‌اند و انتخاب رنگ نیلی نشانه از هوشمندی و کارکرد معنایی توسط هنرمند دارد که به پیشینه ذهنی همه ما مرتبط می‌شود و این نشان دادن چگونه بهره‌مندی موفق از ذهن دیگران است. نکته مهم در این اثر این است که فانتزی بودن اثر، امری جدی را بیان می‌کند. باری این نمایش زیبا و باشکوه هم ترانه انسان است و هم ترانه کهکشان.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین