محمد آقازاده - گروه آینه: شایعه است یا حقیقت دارد که بهرهوری نیروی انسانی در ایران نسبت به کشورهای پیشرفته کمتر از یک چهلم است، یعنی نیروی انسانی در ژاپن، آلمان و... ۴۰ برابر بهتر از ما کار میکنند و اگر این خبر درست باشد یعنی ما با یک فاجعه تمامعیار اقتصادی روبهرو هستیم.
معنای این حرف آن است که منابع ما بهخاطر ضعف بهرهوری دود میشود و به هوا میرود، یعنی ما در تولید ثروت ضعیف و ناتوانیم و اگر اینچنین باشد که شواهد نشان میدهد ما همچنان در گردونه تاریخی توسعهنیافتگی گرفتار میمانیم و اگر نتوانیم تدبیری بیندیشیم تا زمانی که درآمد نفتی وجود دارد، میتوانیم با حداقلها سر کنیم و بعدازآن گرفتار بیآیندهگی شویم و بهعنوان یک کشور تاریخی بیافتخار زندگی کنیم.
آنچه خواندید گفتههای یک صاحبنظر است که سالهاست در مورد توسعه مطالعه میکند و اکنون به گفته خودش این مطالعه را رها کرده چرا دیگر ناامید شده است که بحث توسعه را بتوان در ارتفاع توجه عمومی قرار داد. وقتی دلایل این امر را میپرسم با صراحت جواب میدهد: بعد از اتمام جنگ، بحثهای توسعه شدت گرفت و همه دنبال فرمولی بودند که بتواند کشور را وارد توسعه کند، بحثهای زیادی درگرفت، دانشگاهها فعال شدند و بسیاری از صاحبنظران وارد گود شدند، ولی متاسفانه بهتدریج با شتاب در تحقق برنامهها کارشناسان به انزوا رانده شدند و برنامهریزیها یا فاقد انسجام لازم بودند یا در عمل کنار گذاشته میشدند. در همان سالها از مقامات میشنیدیم که کشور در این بخش یا آن بخش از برنامه جلو است و هیچکس هم به روی خود نمیآورد که این خبر معنایی جز آن ندارد که یا ما در برنامهریزی غلط کار کردهایم یا در اجرای مفاد برنامه را جدی نمیگیریم.
مکثی میکند و بعد میپرسد اگر حوصلهتان را سر نبردهام حرفم را ادامه دهم، وقتی اطمینان میدهیم که با اشتیاق حرفهایش را گوش میکنیم، باز از او میشنویم: کلید طلایی توسعه، نیروی انسانی است و خلاقیت، توانایی و سختکوشی آنهاست که پول را مبدل به سرمایه میکند و بعد فرآیند تولید ثروت را شتاب میدهد، درحالیکه در نظام اداری ما کارکنان هیچاند و مدیران همهچیز، درحالیکه در تمام دنیا این کارشناساناند که با تصمیمسازیهای حسابشده و عقلانی نیروهای متفاوت را در فرآیند همافزایی قرار میدهند و به توسعه شتاب میدهند، اما در کشور ما بیتعارف باید گفت، کارشناسان منزوی و بیاعتبارند و این مدیراناند که با تکگویی سلیقه زدهشان سیستم را اداره میکنند و با جابهجایی مدیران سلیقهها هم جابهجا میشوند و این سلیقهها در دایرههای متقاطع در کنار هم قرار میگیرند و سیستم را به آشفتگی میکشند و درنهایت منابع تلف میشوند و ما با یک نیروی انسانی فشل، بیانگیزه و افسرده طرفیم که چشم به ساعت دارند که کی از محیط کار خلاص میشوند.
بحث از جنبه دیگر پی گرفته میشود و ما در این مورد میشنویم: شما ۳ دهه اخیر را رصد کنید، دولتها ادامه هم نبودند، هر دولتی که آمد کار گذشته را نفی کرد و بنا را بر آن گذاشت که همه چیز را از نو شروع کند و این تغییرات مداوم معنایی جز آن ندارد که ما با انباشت تجارب روبهرو نیستیم، کارهای مقطعی هیچ تاثیر بلندمدتی ندارند و این چنین میشود که ما در همه جنبههای زندگیمان با بحران جدی روبروییم. چند دهه است که صنعت وارد کشورمان شده، ولی کار بهگونهای است که رییسجمهوری خواهان صنعتی شدن کشور میشود. امروز در عمل متوجه شدهایم به علت کارشناسانه نبودن مطالعات سدها بهجای آنکه مشکل کمآبی کشور را حل کنند برعمق آن افزودهاند، ما در تامین برق مشکل جدی داریم، حملونقل هم که مشکلات حاد خود را دارد و چه کسی است نداند آب، برق و حملونقل زیرساخت توسعهاند و نبود آن تحقق هر برنامه توسعه را با مشکل روبهرو میکند.
سکوتی درمیگیرد و این صاحبنظر میگوید: نمیخواهم آیه یأس بخوانم و به قول امروزیها سیاهنمایی کنم، ولی این صحبتها بارها از سوی کارشناسان شنیده میشود که در آینده نهچندان دور میلیونها تحصیلکرده بیکار خواهیم داشت. درمییابم نظام آموزشی بدون مطالعه و کار کارشناسی کار خود را پیش برده است و دانشگاهها برای جواب دادن به میل سرکش گسترش خود منابع را به آتش کشیدند و امروز با بحران کمبود دانشجو روبهرو شدهاند و اگر نهادهای ذیربط مداخله نکنند آنها تحصیلات تکمیلیشان را گسترش میدهند و تنها حل مشکلات را به تاخیر میاندازند، درحالیکه یکی از پایههای ارتقای بهرهوری تربیت نیروی انسانی ماهر و کاردان است.
چه باید کرد، این پرسش ما بود اما جواب او: در یک کلام دموکراسی سازمانی، تقسیم قدرت و مسئولیت در سازمانها، تفکیک شخصیت حقیقی و حقوقی، جدی گرفتن کارشناسی، بها دادن به تصمیمسازی و در یک کلام شایستهسالاری. اگر این اتفاقها بیفتد میتوان از گردونه توسعهنیافتگی رها شویم و سازمانهایمان را مدرن کنیم و در غیر این صورت مدیریت کوتولهها این وضع را تداوم میدهد و هر روز وضع بدتر میشود.
تصویر اول
بهرهوری در یک کلام نشانه عملکرد نیروی انسانی محسوب میشود. با عملکرد متعارف این نیرو است که میتوان اهداف سازمانی را با کمترین زمان و با کمترین هزینه تحقق بخشید. در جوامع دانشبنیان اتکای سازمانها به تحقیق و توسعه است و بهرهوری نیروی انسانی در پیشبرد تکنولوژی و کاهش هزینهها بهگونهای است که کار یدی به نفع کار فکری عقب بنشیند و در حقیقت اندیشهها در جامه مدرن تولید ثروت میکنند و بیتوجهی به منابع انسانی و بهرهوری که در عمل محقق میکند نشان توجه و یا بیتوجهی به فناوری است. بهرهوری بهشدت در گرو چگونگی اعمال مدیریت است و مدیریت نیروی انسانی تعیین میکند یک سازمان میتواند در جهان کنونی سرپا بماند یا از صحنه حذف شود.
تصویر دوم
منابع انسانی بزرگترین ثروت جامعه است و در کشور ما درآمدهای نفتی این ثروت را نابود کرد و تا زمانیکه این ثروت در ذهنها جدی گرفته نشود در سازمانها این تعاریف کلاسیک را خواهیم شنید بدون آنکه این فرمولها تغییری در رفتارمان به وجود آورد. الف: بهرهوری عبارت است از نسبت زمانیکه یک فرد در تولید یک کالا یا یک خدمت ارائه میدهد با توجه به هزینهای که صرف آن شده است. ب: بهرهوری گروهی منابع انسانی عبارت است از نسبت کار انجام شده توسط گروه به مجموعه زمان مصرف شده توسط اعضای گروه. پ: بهرهوری منابع انسانی سازمان عبارت است از: نسبت کار انجام شده توسط سازمان، تولید کالا با ارائه خدمات در طول یک دوره زمانی – بر نفر ساعت، هفته یا ماه نفر - معلوم نسبت به نیروی انسانی که این کالا را تولید یا خدمات را ارائه کردهاند.