«بیا تا در آغوش هم بگرییم»
نقش ایران و شهروندان کشور ما در این بازی کجاست؟ وظیفه ما ایرانیان در قبال تسلط طالبان بر خاک افغانستان چیست؟
این روزها که ایران درگیر غم است و درگیر درد؛ این روزها که ایران سیاهپوش مرگ برخی از شهروندانی که در دام کرونا قرار میگیرند، است، چگونه و چرا باید موضعی صحیح در قبال افغانستان اتخاذ کرد؟ کشوری که مشترکات فرهنگی و تاریخی طولانیمدتی با ما دارد. ایران جز مرز گسترده با افغانستان نقاط مشترک دیگری نیز با این کشور دارد. مهمترین اشتراک ما در زبان فارسی است. زبان فارسی فراتر از سیاست و مرز مشترک، مردم این دو کشور را به هم پیوند زده و بیتفاوتی نسبت به شرایط مردم این سرزمین را غیرممکن کرده است. تسلط طالبان بر خاک افغانستان دیر یا زود آثار خود را در کشور ما نیز نمایان خواهد کرد.
این روزها مرتب درباره افغانستان میخوانم، فکر میکنم و حرف میزنم. در میانه این بحثها، خوداندیشمندپنداری با اشاره به عکسی از ورود طالبان به یکی از ولایتهای افغانستان، بدون کفش گفت: یعنی اگر مردم توی خیابانها، سوزن هم میریختند از پس طالبان برمیآمدند، اما نخواستند. مردم خود خواهان سلطه طالبان بر زندگیشان هستند.
در همین حال گشتی در میان اخبار منتشر شده از شرایط افغانستان، حکایت از آن دارد که همچنان عدهای اشغال امروزه این کشور را حاصل خودفروختگی و رخوت مردم میدانند؛ مردمی که بهجای دفاع از خود و خاک کشورشان درصدد گریز برآمدهاند و به هر ریسمانی برای فرار چنگ میزنند؛ حتی اگر آن ریسمان هواپیمایی در حال پرواز باشد و سهمشان از آزادی بدنی مثلهشده؛ ریسمانی که نه به آزادی، بلکه به مرگ آنان میرسد.
اما واقعا این سوال مطرح است که این دست نظریهپردازان و طرفداران مقاومت چه از تاریخ افغانستان میدانند؟ چه میزان از رنجی که مردم این سرزمین در طول سالهای اخیر متحمل شدهاند، خواندهاند؟ از جنگ داخلی و رودررویی با طالبی که میتواند نسبت خویشاوندی هم با تو داشته باشد، چه میدانند؟ از سالها انتحار و انفجار در کوچه و خیابان، در بازار و مدرسه، سالها اشغال توسط تمام ابرقدرتان دنیا چه میدانند؟
بهراستی که سادهترین کار در این شرایط انتقال مسئولیت به قربانی است؛ چهبسا که در این شرایط وجدانتان هم آسوده خواهد شد. حتی میتوانید عکسی از سقوط انسانیت از هواپیما روی تیشرت و ماگ منتشر کنید و از خون مردم کاسبی راه بیندازید.
اما کاش برای یک بار هم که شده خودمان را جای قربانیان سالها جنگ و خونریزی افغانستان، بگذاریم. یک بار هم که شده با نگاهی دقیق به تاریخ، بپذیریم که مردم افغانستان، ۵۰ سال است که میجنگند؛ جنگ ۵۰ ساله به جزئی از زندگی آنان بدل شده است؛ جنگی که از ابتدای صبح همراه آنان است. در بازار همراهیشان میکند؛ در مسیر اداره. همراه کودکانشان در مدارس نفس میکشد و شامگاه در کنار آنها سر به بالین میگذارد.
بیایید بپذیریم افغانستان را والیان اغلب شهرها به طالبان فروختند. همان دوتابعیتیها که با چمدانهای پرپول از کشور گریختند؛ همان ثروتمندانی که بوی جنگ را از چند هفته پیش شنیده بودند و کشور را ترک کردند و حالا تنها مردم بیچاره گرفتار ماندهاند. این کشور باز هم توسط ابرقدرتان معامله شده است.
اما این بار مردم دنیا و جامعه بینالملل نیز به این مردم پشت کردهاند؛ به مردمی که در آینده به موجی از مهاجران در سراسر دنیا بدل میشوند. دنیا از ورود موج جدیدی از مهاجران هراس دارد. دنیا و مردمانش با وقوع هر جنگی از تبعات آن، از مهاجران و پناهندهها میترسند؛ همانها که انساناند و حق خوشبختی و شاد زیستن را دارند، اما برچسب پناهنده بر پیشانیشان چسبیده و مانع تداوم زندگی آنها میشود. کاش در این روزهایی که برای هر افغانستانی به زهرآلودترین روزهای عمرش بدل شده، تداوم زندگیشان را دشوارتر نکنیم.
مرضیه احقاقی- روزنامهنگار