دلایل ناکامی تشکلهای معدنی
امین صفری-کارشناس و فعال معدنی
تشکلهای صنفی در حوزه معدن در واقع حلقه واسطی هستند میان حوزه خود با بخش حاکمیت و قرار است که صدای فعالان حوزه خود را به حاکمیت برسانند. در تصمیمات حاکمیت بهنفع فعالان حوزه خود تاثیرگذار باشند و گپ بین حاکمیت و فعالیت بخش خود را پر کنند. اما درباره اینکه به هدف خود رسیدهاند یا خیر، باید گفت خیلی در این زمینه موفق نبودهاند و شواهد آن هم روشن است.از جمله این شواهد، یکی این است که در اغلب بخشهای معدن و صنایعمعدنی، فعالان بخش خصوصی واقعی که عمدتا در شرکتهای کوچک و متوسط به انحای گوناگون با مشکلات جدی روبهرو هستند، راضی نیستند و نسبت به تصمیمات حاکمیت درباره آن حوزه با مشکلاتی مواجهند و همیشه هم شکایت دارند. بنابراین بهنظر میرسد که تشکلها نتوانستهاند به هدف خود در این زمینه دست یابند.دلایل این ناکامی هم متعدد و متنوع است که مهمترین و مشخصترین آن، بیتوجهی بخش حاکمیت و نشنیده گذاشتن توصیهها و درخواستها است.بخشی از این ناکامی هم برمیگردد به نوع ارائه و قدرت پیگیری این تشکلها. البته شاید تعداد کمی از این تشکلها اقتدار کافی را داشته باشند، اما کارشناسی لازم در این تشکلها وجود ندارد. ممکن است فعالان سرشناس و صاحبنامی در این تشکلها باشند و درخواستها و مطالبات بجا و بحقی هم دارند، اما مرحله کارشناسی دقیق و قوی انجام نمیگیرد و به این ترتیب، نمیتوانند صدای خود را به حاکمیت بهشکل صحیح برسانند و بخش حاکمیت معدنی از کنار صحبتهای غیرکارشناسی، هرچند درست، ممکن است بهراحتی بگذرد و آن را نشنیده بگذارد. در نتیجه، باید تشکلها بازوی کارشناسی خود را قویتر و شکل و نحوه ارائه درخواستها و مطالبات خود را بهشکل دقیقتر و مطالعهشدهتری ارائه کنند. مشکلات حاکمیت و دغدغههای آن بخش را هم ببینند و برای آن، راهکارهایی ارائه دهند که بهگمان من در این مورد اخیر، ضعف و کوتاهی از طرف تشکلهای معدنی است.بخش دیگری از تشکلها هم، نیازمند خانهتکانی هستند. بهدلیل اینکه سالهای سال است که اعضای مشخصی داشتهاند و گاه میبینیم که قدمت حضور آنها در تشکل خاصی به بیش از ۲۰ سال میرسد و با اینکه به نتیجه موردنظر و اهداف اساسنامه تشکل نرسیده، همچنان در جایگاه خود نشستهاند و بهگمان من، این عاملی است که فاصله خود آن تشکل هم با اعضایش زیاد شده و روشن است که هیاتمدیره منتخب واقعی همه افراد یک حوزه نیستند. در نتیجه، برخی از این تشکلها نیاز است، تغییر کنند و صدای واقعی حوزه خود باشند و اینکه قدرت کارشناسی و چانهزنی خود را بالا ببرند.در نهایت، باید گفت برای کارآیی بیشتر تشکلهای معدنی، باید چند اتفاق در این زمینه رخ دهد؛ اول اینکه خود تشکلها بنیه کارشناسی خود را بالا ببرند و حرفهای درست خود را حتما در قالبهای کارشناسی ارائه کنند، نه در قالب سروصدا و پیگیریهای غیرکارشناسی.
دیگر اینکه، باز بدنه تشکلها، بهویژه بخشهایی که سالهای متمادی است اعضای مشخصی دارند، تغییر و دگرگونی یابند و از اعضا، صنعتگران و فعالان جدیدتر آن حوزه استفاده و خود را بهروزتر کنند و در نهایت، توجهی به دغدغههای حاکمیت داشته باشند و مسائل را از چشم حاکمیت هم ببینند و آن بخش را پوشش دهند تا بتوانند از طریق تعامل به نتیجه مثبت برسند و ممکن است بسیاری از تقاضاها و درخواستها درست باشد اما، همانطور که اشاره شد، چون دغدغههای حاکمیتی در آن مدنظر قرار نمیگیرد، به نتیجه نمیرسد.حاکمیت باید توانایی خود را در شنیدن صدای تشکلها بالا ببرد و صبوری خود را افزایش دهد. در تصمیمات مهم خود از تشکلهای این بخش نظرخواهی کند و درخواستها و انتظارات آنها را موردتوجه قرار دهد.آنچه تا امروز اتفاق افتاده، این است که برای اتخاذ تصمیمات جزئی، بخش خصوصی را به مشارکت دعوت میکنند، اما تصمیمات اصلی پشت درهای بسته گرفته میشود. به این ترتیب، بخشنامهها بدون نظرخواهی و مشورت با آنها نباشد و بهقول معروف، شتابزده و یکشبه صادر نشود و حداقل اطلاعرسانیهای قبلی از طریق این تشکلها انجام شود.بهگمان من، رعایت نکات فوق، که تا امروز کمتر موردتوجه قرار گرفته است، میتواند کمک بزرگی به کارآمدتر شدن فعالیتهای صنفی در حوزه معدن و صنایع وابسته کند.از طرف دیگر، اگر تشکلها بتوانند با بازتعریف مجدد ساختار خود، قوی، بهروز و کارشناسانهتر در صحنه حضور پیدا کنند و صدای واقعی حوزه خود باشند، حاکمیت باید آن را به چشم یک فرصت ببیند تا بتواند تصمیمات دقیقتر و موفقتری بگیرد و نتیجه خوبی بهبار آید؛ زیرا حاکمیت بهدنبال رشد اقتصادی و تولید بیشتر و ارتقای این حوزه است که فواید آن، هم برای بخش حاکمیت خواهد بود و هم بخش خصوصی از آن منتفع میشود.سخن اصلی این است که همه این تغییر و تحولات بهسمت و سویی برود که خروجی آن برای رشد و توسعه حوزه معدن و صنایع وابسته مثبت باشد.