بازاری که بوی زندگی میدهد
مردد بودم که کدام ایستگاه را برای رسیدن به آن انتخاب کنم و در جستوجوی بهترین راه به یکی از خانمهای حاضر روی سکو مترو گفتم: «آخه اینترنت که میزنی میگه باید ایستگاه بهشت زهرا پیاده شم؟» چشمانش را گرد کرد و بعد از آن با خونسردی گفت: «ایستگاه میدان محمدیه پیاده میشی؛ اونجا باید یه تاکسی بشینی بری». به آدرسدهی این خانم اعتماد کردم و به ایستگاه میدان محمدیه رفتم و حدود ۲۰ دقیقه زمان برد تا با یک تاکسی خودم را به مقصد رساندم.
اینجا مقصد من بود؛ بازار صالحآباد. البته بهنظر من با داشتن ماشین شخصی میتوانید بازارگردی شیرینتری داشته باشید. با دیدن تابلو بزرگ از بزرگراه خارج و وارد کنارگذر شدیم. تابلوی قدیمی و رنگپریدهای کمی بعد از تابلو جدید قرار دارد که تاکید بر شروع بازار دارد. خیابانی بزرگ که در ابتدای آن حدود جمعیت حاضر در آن مشخص و همهمهای به پا بود. اینجا بازار صالحآباد است؛ بازاری شلوغ و پرطرفدار که خودش را در دل یک بزرگراه، پنهان کرده است.
بازار صالحآباد کجاست؟
بازار صالحآباد در جنوب شهر تهران قرار دارد و برای رفتن به آن باید به اتوبان بهشت زهرا و سپس خیابان هاشمی و بعد خیابان کلهر بروید. در نزدیکی این بازار ایستگاه مترو نیست و باید در ایستگاه میدان محمدیه پیاده شوید و از اتوبوسها یا سواریهای شهرک رسالت برای رسیدن به مقصد استفاده کنید. بازار صالحآباد یکی از بازارهای بزرگ تهران است و محصولات متنوعی با قیمتهای مناسب در آن عرضه میشود. در این بازار از انواع دکوریجات و تابلو تا لوازم خانه و آشپزخانه و پلاستیک را میتوانید پیدا کنید. البته اگر بهدنبال عروسک و اسباببازی نیز هستید این بازار میتواند انتخاب خوبی برای شما باشد. از نکات خوب این بازار میتوان به این اشاره کرد که در آن محصولات هم بهصورت تک و هم عمده به فروش میرسند. برخی فقط اجناس خود را روی زمین ریخته بودند و برخی دیگر سایبانی را نیز برای خود علم کردند. اینجا همه چیز وجود دارد؛ از وسایل آشپزخانه تا مجسمه کله حیوانات برای دکور. البته حضور دستفروشان در بازار صالحآباد نمیتواند مانع از حضور مشتریان در مغازهها شود، چراکه زرقوبرق قفسهها با آن تنوع بالای کالا هر خریداری را به خود جذب میکند. اگر در آستانه ازدواج هستید، بیشک این بازار میتواند به خرید بخش زیادی از لوازم خانه عروس کمک کند. با این حال برای بسیاری سوال است که بازار صالحآباد برای خرید لوازم آشپزخانه بهتر است یا بازار شوش؟ بیشک هر دو بازار میتوانند نیازهای خریدار را باتوجه به اجناس گوناگون و قیمتهای متنوع پاسخگو باشند و در این مسئله اما سلایق افراد بسیار تاثیرگذار است. با این حال بررسی سرانگشتی اینگونه مینماید که بهلحاظ قیمتی و تنوع کالا بازار صالحآباد گزینه بهتری برای خرید باشد.
اینجا نقطه آغاز است
ابتدای خیابان میایستم. صدای همهمه آدمها به گوشم میرسد. نگاهی میکنم؛ بیشتر خانواده هستند و تابلو مغازهها آنقدر به هم نزدیک است که از دور صفی طولانی را در نگاهم تشکیل میدهند. ناگهان صدای یکی از دستفروشان مرا از نظاره کردن در میآورد؛ «خانم عینک، عینکام حرف ندارهها». پسری آفتابسوخته که فکر کنم کمتر از ۲۰ سال دارد، حسابی عرق روی پیشانیاش نشسته؛ باوجود اینکه سایبانی با کلاه حصیری برای خودش دارد. عکس سگ گنده و خشمگین روی تیشرتش باعث میشد هر بار که حرف میزند به آن عکس نگاه کنم. برای تبلیغ محصولاتش از روش دیگری استفاده میکند و میگوید: «ببین ضرر نمیکنیها؛ بیا بزن یکی از این عینکهامو، ببین اصلا چشمت اذیت نمیشه». با تشکری کوتاه از کنارش عبور کردم. پیادهروها باریک است؛ با این وجود کارتنهای اجناس دستفروشان آن را باریکتر میکند. هرازگاهی باید کاملا در این پیادهرو شلوغ بایستید تا راهی برای عبور باز شود، چراکه یکی از خانمها برای انتخاب جنس موردنظر خود راه را سد کرده است. اما درست در کنار همین مسیر سدشده آنقدر مغازه وجود دارد که این ایستادن فرصتی است تا حسابی داخل مغازهها را ببینید.
ماگهای دلبر
تنوع اجناس دستفروشان به حدی زیاد است که نمیتوان از آنها گذشت، اما نوع قفسهبندی مغازهها بهطرز عجیبی شما را وسوسه میکند تا حداقل چند لحظه به داخل مغازه بروید. یکی از مغازهها، درست از همانهایی است که ذوق را به چشمانم میآورد.
همان لحظه ورود چشمانم غرق در دیدن ماگهای متنوع میشود و حیران از اینکه چقدر انتخاب سخت است. در قفسههای روبهرویی تا چشم کار میکند فلاسک چیده شده است؛ آنهم با طرح و رنگهایی که دلتان نمیخواهد دست رد به هیچ کدامشان بزنید. سرتان را درد نیاورم؛ با شهری از ماگ روبهرو شدم که طرح بسیاری از آنها برای من جدید بود. دیدن ذوق بچهها جلوی قفسه ماگها باعث شد چند لحظهای درنگ کنم؛ با پیراهن سبزرنگ و چیندارش، انگشتهای کوچکش را هر بار روی یکی از آنها میگذاشت و با ذوق میگفت «این» و در لحظهای با نگاه به لیوانی دیگر نظرش تغییر میکرد و میگفت «نه این یکی» قیمت ماگها نیز بسیار مناسب است؛ از ۱۵۰ هزار تومان به بالا. برای خرید فلاسکها نیز باید بین ۲۰۰ تا ۶۵۰ هزار تومان بسته به کیفیت آنها هزینه کنید.
بشقابهای نشکن
از مغازه بیرون میآیم تا باقی بخشهای این بازار بزرگ را ببینم که ناگهان صدای وحشتناکی به گوشم میرسد. تکرار صدا باعث میشود بهدنبال منبع آن بگردم. مردی با قد کوتاه و کمی سنگینوزن که گرما حسابی صورتش را سرخ کرده، اصرار دارد کیفیت بشقابهای خود را به مشتری ثابت کند. بیش از ۱۰ بار بشقاب را به تخته فلزی مقابلش میکوبد و هر بار داد میزند: «نشکنه نشکن، هیچیش نمیشه». هر بار که این جمله را میگوید بشقاب را سختتر به فلز میکوبد. بغل بساط علیآقا که اسمش را از فروشنده دیگری شنیده بودم، فروشندهای حسابی داد میزند تا تبلیغی جانانه داشته باشد. «بدو بدو هیچجا مثل اینجا نیست؛ هر چی برداری ۵۰ تومن» به محض بیان این جمله بیشتر خانمها از اطراف بازار برای دیدن اجناسش آمدند. هر کدام یکی از ظروف را برمیداشت. خانمی یکی از ظرفها را به دخترش نشان میدهد و میگوید: «بهنظرت بردارم اینو، مگه چیه ۵۰ تومن؟ بالاخره به یه دردی میخوره.» شاید برایتان جالب باشد که تکرار همین جمله«مگه چیه ۵۰ هزار تومان» باعث شد خرید این مادر و دختر به ۸۰۰ هزار تومان برسد. این میتواند یکی از شگردهای فروش باشد؛«ارزان بفروش، زیاد بفروش». داشتم خرید لیموناد را فراموش میکردم. کنار نیسانی آبی که گوشه آن پر از قالبهای یخ است، مردی حدود ۵۰ساله با ظاهری مهربان ایستاده و میپرسد: «چی میخوای دخترم». اصلا چی میشود در این هوای گرم طلب کرد؛ جز یک لیموناد تگری. لیموناد را برایم از لگن آبی که از یخ پر شده در میآورد و میپرسد: «خنکیش خوبه دخترم؟» از اینجا به بعد با انرژی بیشتری به مسیر ادامه میدهم.
آقا یحیی و بساط منظم او
کمی جلوتر سر یکی از کوچههای این خیابان پیرمردی در سایبانی خودساخته از چند میله فلزی بلند و چادر ماشین نشسته و در مقابل خود بساط لوازم پلاستیکی ریز و درشتی را با نظم و ترتیب زیبایی چیده است که دقت او را نشان میدهد. رنگ و لعاب لوازم پلاستیکی حسابی دلتان را میبرد، اما فکر کنم بهخاطر سن و سالش باشد که نشستن با آرامش بر صندلی تاشو و کوتاه خود را به داد زدن و تبلیغات ترجیح میدهد. عینکی که بر چشم دارد ظاهرش را کمی جوانانه کرده و از چشمان تیزبین او هیچچیز پنهان نمیماند و همزمان بر همه قسمتهای بساط خود اشراف دارد. در کل هر آنچه از لوازم پلاستیکی بخواهید در بساط آقا یحیی دیده میشود. کمی با او همصحبت میشوم. آقا یحیی حدود ۱۵ سال است که در بازارهای محلی مختلف بساط میکند و به روزی که دارد حسابی راضی است. راستی تاکید کنم که آقا یحیی اصلا اهل تخفیف دادن نیست. پدر ۳ فرزند است که همه را سروسامان داده و تنها خوشبختی آنها را میخواهد. برایم سوال بود که او این همه لوازم را پس از تعطیلی بازار چه میکند که جواب پرسشم را اینگونه داد: «یه عالمه کارتن داریم که بعد از تموم شدن ساعت کار همه وسایل را با کارتن داخل مغازه پشت سرم میگذارم.» آقا یحیی همانطور که سرش را به سمت مغازه پشت سر برمیگرداند، بدون نگاه کامل به مشتری، نرخ چند تا از اجناس را به مشتری که میپرسد « آقا این چند؟»، میگوید. مشتری که میرود جمله خود را کامل میکند: «باز حالا خدارو شکر آقای محمدی خیلی بامعرفت است، وگرنه مثل یکسری از این همکارها باید وسایل رو هر روز بار میزدم و میبردم.»
قیمتهای ارزان
همینطور که با آقا یحیی گپ میزدم، نگاهم به مغازه پشتی او بود که حسابی من را جذب کرده بود. مغازهای با چندین قفسه موازی در وسط که لوازم روی آنها هر کدام جذابیت خاص خود را دارد. صدای گفتوگوی یک زن و شوهر از پشت سرم میآید. زن میگوید: «ببین علی این ظرفها رو تو تجریش گذاشته بود ۳۲۰ تومان، اینجا الان زده ۲۵۰ تومان! باور کن از شوش هم ارزونترهها! » ذوق خاصی در صدایش وجود دارد؛ شاید ذوقی از سر پیروزی که ظرف موردعلاقهاش را با نرخ مناسب پیدا کرده اما در مقابل همه این ذوقها صدایی از علی آقا در نمیآید. ظاهرا او دوست داشت نرخ ظرف موردعلاقه خانم ۱۰۰ هزار تومان باشد یا شاید ترجیح میداد اصلا این ظرف موردعلاقه او نباشد. کمی آن طرفتر دختری لاغراندام با یک مانتو مشکی و روسری زرشکی، کاغذ و خودکاری در دست دارد که گویی لیست خریدش است و از ظواهر کاغذ پیداست که چندین بار بهخاطر عرق دستانش موج برداشته و همینطور که به قفسهها خیره شده ته خودکار را میجود. با آمدن مادر و برادرش کنار او متوجه شدم در آستانه ازدواج است و اصرار دارد بهترین چیزها را داشته باشد. مریم باوجود چند دقیقه بررسی هنوز هم به خرید آن پارچ و لیوان شک دارد. اسمش را با صدا زدن برادرش متوجه شدم. اینجا میتوانید اجناس دکوری را با نرخ ۷۵ هزار تومان به بالا تهیه کنید. اگر دنبال بشقابهای تک و رنگی هم هستید اینجا انتخاب خوبی است؛ آنهم با قیمتهای مناسب.
اینجا اسباب بازی ارزان است
این قسمت مخصوص کودکان و آن دسته از بزرگسالانی است که هنوز دلشان برای عروسکهای پلیشی ضعف میرود. تقریبا همه عروسکهایی که در مغازههای سطح شهر میبینید، اینجا وجود دارد، اما اینجا این محصولات با قیمتی ارزانتر از اسباببازیهای سطح شهر عرضه میشوند.
سخن پایانی
ساعت ۱۱ صبح در بازار صالحآباد حاضر شدم و حالا با کم شدن گرما ساعت به ۵ رسیده است. همچنان همه فروشندگان با همان شور و حال اول صبح حاضر هستند و چیزی از آن کم نشده است. جان کلام اینکه بیشک گشتوگذار و خرید با قیمتهای مناسب از بازارهای محلی میتواند حس قشنگی برای گذران یک روز تعطیل باشد.