فضای کسبوکار و فارغالتحصیلان دانشگاهی
سعید موسوی_کارشناس حوزه مهندسی و طراحی
به ضرورت مطالعهای که در زمینه برنامههای توسعه و عملکرد آنها در کشور پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران دارم، گزارش ارائهشده از سوی پژوهشکده آمار ایران، در خرداد سال ۹۶ را مطالعه میکردم که در آن گفته شده بود بنا بر آخرین آماری که این پژوهشکده در دست داشته، بیش از ۳۰ درصد فارغالتحصیلان مراکز عالی از نظر اقتصادی غیرفعال هستند؛ اینکه چه تعداد از این آمار از نظر اقتصادی فعال، در حوزهای که درس خوانده و مدرک دانشگاهی گرفتهاند، مشغول کار و فعالیت اقتصادی هستند و تا چه حد از آموزشها و مهارتهایی که در نظام آموزش عالی به آنها یاد داده شده، بهرهبرداری میکنند، در این گزارش نیامده و اصولا نمیتوان آمار دقیقی هم از این گونه افراد بهدست آورد. اما باتوجه به نرخ بالای بیکاری در کشور و اینکه افراد گاهی حاضرند به هر قیمتی که شده شغلی دست و پا کرده و درآمدی کسب کنند، ما را به این مسیر هدایت میکند که تعداد افرادی که متناسب با تخصص و رشته تحصیلیشان مشغول کار و فعالیت اقتصادی هستند، نباید زیاد باشد.
در تجربه کاری که در یک شرکت قطعهسازی داشتم، در حدود سالهای دهه ۸۰، همواره در زمان جذب نیرو برای شرکت، با افراد زیادی روبهرو میشدم که مدرک تحصیلیشان با شغل درخواستیشان متفاوت بود و حتی مواردی را شاهد بودم که برای مشاغلی که از نظر مدرک تحصیلی نیاز به افراد دیپلم و فارغالتحصیل دبیرستانی داشت، افرادی با مدرک تحصیلی کاردانی و کارشناسی داوطلب گرفتن آن مشاغل میشدند و حتی حاضر بودند تعهد کتبی بدهند که هیچگاه براساس مدارک تحصیلیشان، از سازمان مطالبه حقوق، کار و... نداشته باشند.
تعداد زیاد فارغالتحصیلان دوره کارشناسی در آمار فارغالتحصیلان غیرفعال اقتصادی، نگاهها را متوجه خروجی نظام آموزش عالی کشور میکند. بهخوبی میدانیم که چه این فارغالتحصیلان با هزینه شخصی و خانوادگی از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی غیردولتی فارغالتحصیل شده باشند و چه با استفاده از منابع و امکانات دولتی و با استفاده از بودجه عمومی کشور، منابع مالی زیادی هزینه شده تا دوران تحصیل دانشگاهی آنها به پایان برسد و به خیل فارغالتحصیلان بیکار اضافه شوند.
بدون شک ما جز در موارد استثنایی، کمتر فارغالتحصیل دانشگاهی را میشناسیم که پس از پایان دوران تحصیل، آماده کار در حوزههای گوناگون اقتصادی باشد؛ چه در بخش خدمات، چه صنعت و چه کشاورزی. بهویژه باتجربهای که در حوزه صنعت دارم، افراد فارغالتحصیل از بهترین دانشگاههای مهندسی کشور را دیدهام که اصولا هیچ برداشت و مفهوم درستی از صنعت، خط تولید، فرآیند، طراحی و... ندارند و بهجز اندکی محفوظات تئوری، هیچگونه آشنایی واقعی با آن بخش اقتصادی که خیال فعالیت در آن دارند، ندارند. در یک تجربه واقعی، پروژههایی با مشارکت شرکت ساپکو و یکی از دانشگاههای معتبر برای حل مشکلات فنی، فرآیندی، مهندسی و طراحی شرکتهای قطعهساز، تعریف میشد که هزینه آن ازسوی شرکت ساپکو پرداخت میشد و قرار بود دانشگاه پس از شناسایی مشکلات شرکتهای قطعهساز در حوزه مهندسی، طراحی، فرآیند، خط تولید و... راههای عملی برای رفع آن مشکلات پیشنهاد کند.
وقتی دانشجویان ترم آخر مهندسی در قالب این تیمها به واحدهای صنعتی میآمدند، چنان گیج و مبهوت میشدند و عنان کار از دستشان خارج میشد که کارگران خط تولید باید به دادشان میرسیدند و آنها را راهنمایی میکردند، در حالی که قرار بود این عزیزان راهنمای کارگران برای رفع مشکلات فنی و مهندسیشان باشند.
به هر حال، رابطه نظام آموزش عالی با محیط و فضای کسبوکار در کشور نمیتواند همواره گسسته باشد و این دو مجموعه در دو فضای متفاوت تنفس کنند، اگرچه گامهای گوناگونی در پیوند این دو فضا و ایجاد رابطه بین آنها برداشته شده که متاسفانه بهدلایل متفاوت به نتیجه مطلوب نرسیده که موضوع مطلب دیگری است که به آن هم خواهیم پرداخت.