برکت دریا
بابک بهاری - منتقد عکس
آرام آرام آب دریا میکشیم
بهر زیستن آبها را میچشیم
آب، قطره، بخار، هفت دریا، ماهی، مرغ ماهیخوار، ماهیگیر، تور، قایق، ناخدا، لنج، بندر و سیلی از کلمات در تنور ذهنمان میجوشد و در تور افکارمان به دام میافتد. دریا همیشه برایمان ترانه سفر را آماده میکند تا همراهیش کنیم، حال پس چرا نشستی وخی یالا بریم به دریا. ماهیها منتظرند. لابدم:
پشت دریاها شهری است.
عکاس: عباس عرب زاده
سیاهوسفید، کادر افقی، فردی با لباس محلی در حال کشیدن دیرک چوبی بهوسیله طناب در درون کشتی(لنج) در حال ساخت. چند ابزار ساخت نیز در صحنه(اره برقی و غیره)
عکس را یک اثر ریتمیک و سرشار از خط و هارمونی میتوان شمرد. عمق و حرکت رفتوبرگشتی به درون و برون بههمراه رفتن به اطراف و جوانب چپ و راست تصویر بسیار کارکردگرا و همگون با ایده اثر همانا تجارت و تحرک، ساخت وسیلهای برای رفتن به دریا و صید است که این چندگانگی در کنار هم بهخوبی پوشش و نمایش داده است. حذف هوشمندانه رنگ برای حفظ سندیت و بار دراماتیک صحنه به همراه انتخاب کادر افقی برای بیان قصه و نمایش تصویری آن با رفتن به تمامی فضاها رفتوبرگشت به اطراف و درون و بیرون از سر الوار که گویی پیش پای بیننده افتاده نتیجه این انتخاب به همراه سایر موارد دیگر است. باری این تلاش و کوشش آدمیست که دریاها را مسخر او کرده است. دریا همیشه بهعنوان محلی برای تامین غذا و راههای ارتباطی و در سالهای اخیر بهعنوان تامینکننده انرژی و ... از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و هست. در اهمیت رودها و دریاها همین بس که نخستین تمدنهای بشری در کنار آب پدید آمدهاند(البته ایران بهعنوان یک تمدن کهن یک استثنا بزرگ است! ). به هر حال با توجه به نقش مالی و تجاری و استراتژیک دریاها و رودها از تولید مواد غذایی و سایر فراوردههای غیر غذایی و موارد تزیینی(مروارید و ...) تا حیوانات زنده دریایی و دیگر موارد از قبیل سفرهای دریایی و صنایع حملونقلی و دیگر موارد به رشد صنایع مرتبط با این موارد توجه داشته و دارد، هر چند که بخشی از ماجرا یا به تاریخ پیوسته و یا در حد زیست بومی باقی ماندهاند. به هر حال با توجه به نکات گفته شده برای تمامی موارد فوق نخست باید بر روی دریاها گام زد و این ممکن نیست مگر به قوت بازوی بازیگری که در مرکز این عکس قد برافراشته است.
عکاس: عارف عادلی
رنگی، کادر عمودی، کشتی ماهیگیری و تور کشی برای ماهیگیری
خلوتی و سکوت بیقرار صحنه از انرژی و ظرفیت پنهانی برخوردار است که هرلحظه انتظار شکستنش میرود و صحنه برخلاف ظاهرش سکوتی سرشار از صداهاست، صید و صیاد راز و بمب خاموش غایب این صحنه است.
همراستایی کادر عمودی و نحوه قرارگیری چوبهای تورهای ماهیگیری و سپس نحوه قرارگیری کشتی(لنج) ماهیگیری نسبت به چوبها فرم جالبی نقیضی از هندسه را رقم زده و شکست ذهنی عمق و طول و عرض و با هم بودنشان در یک لحظه از نکات قابل ذکر و انتخاب کادر شایسته عکاس باید نام برد. نقش رنگ از بدنه کشتی تا تصادفشان با تورهای بیرنگ ماهیگیری و سپس همجواریشان با رنگهای ملایم گرم پشت سر در صحنه که بهصورت متناوب و پلکانی از پیشانی عکس آغاز و تا انتها میرود نکته فرمی قابل ذکری است.
باری سکوت صید و غیاب انسانی دو نکته کلیدی عکس هستند که مخاطب را به هوشیاری و صبوری دعوت میکند تا دستاورد ماهیگیر را ببیند شاید پری دریایی قصه مادربزرگها و یا پوزئیدون خدای دریاها و یا درشتترین مروارید و خیلی شایدهای دیگر که با توجه به داشتههای فرهنگی هر مخاطب متفاوت خواهد بود باشد میتواندهر لحظه اتفاق غریبی بیفتد و شاید توری تهی با چند سوراخ توسط ماهیهای سیاه کوچولوی صمد بهرنگ، شاید است و هزار احتمال. به هر حال صیادی و صبوری دو امر توامانی هستند که گاه ممکن است به طرفه خاکی بر سر بینجامد که زیاد هم مهم نیست، مهم باز نگاه داشتن گستره خیال و گام زدن بر هفت دریا است که میتواند سفری دلچسب باشد همانند سندباد بر هفت دریا.
عکاس: سپهر ممدوح
رنگی، کادر افقی و نمابندی از بالا. دو قایق و یک کشتی(لنج)
زمان و گذر آن از نکات بنیادی و نمایشی اثر است که مخاطب را با خود درگیر میکند. حسرت باری و چه بر این مثلث به گل نشسته گذشته را میتوان بر خط موجها همچون آواز دریانوردان و جاشوهای بندر دید و شنید. وضعیت قرارگیری قایقها بهصورت مثلث باز و خط منحنیهای نرم موجها تشکیل فرم بصری پویایی به اثر بخشیدهاند و تناقض سکون و حرکت از سویی و خشنونت شکلی مثلث و نرمی خطوط منحنی موجهای آب به تصویر حالت متعادل و هم راستا با موضوع میدهد، گذشته را به خوشی به یاد بسپار. تصویر علاوه بر بارکشی از گذشته یادآور فرسایش و فراموشی نیز هست که میتواند تلنگری به انسان نیز باشد. بحث بیرحمی سود و سودا داری و گذرا بودن همه چیز در صورت از کارافتادگیشان و سرایتش به انسان نیز در سطرها و لایههای پنهان این اثر قابل خوانش هستند. تصویر قاب منظری از آینده و آینه تمام نمایی از ما میباشد، بهراستی آن تعلق خاطر ملوانان و صاحبان این شناورهای خاموش پیرامون کدام بت عیار تازه تار تنیده و هواخواهی میکنند. نقش کادر بندی از بالا که منجر به جایگاه بخشیدن قضاوت به مخاطب میشود نکته قابل تعمق و فکورانه یست و که باعث ورود به مقوله گذشته و یادآوریاش و چراییهای اینچنینی بشویم، خصوصا که عکس با کادر قصهگو(افقی) ارائه شده است. رنگ صحنه از اتفاقهای خوبی است که همگنی و همسویی را بهوجود آورده است، همگنی به قیاس فرسایش و همسویی خاموشی و فراموشی که با رنگ خاک و گل مترادف شده است. باری سه رفیق سر در گوش یکدیگر باهم خاطراتی دوران سروریشان را شاید نجوا میکنند و ما شاهدان بیصدای دوران تاریکی شانیم.
عکاس: شهریار صدیقی
رنگی، کادر افقی، قایق موتوری که به سمت آفتاب(احتمالا غروب افتاب) پشت صخره میشتابد، صخرهای دیگر در خط افق
عکس از بیرون صحنه و از سمت نگاه بیننده به دنبال قایق موتوری وارد صحنه و سپس به سمت آفتاب روانه میشود. مثلث فرضی قایق و صخرهها بر این زمینه نزدیک به رنگ خاکستری نقش فرمی مناسب و مربوط به خود را ایفا میکنند. نقش مفهومی شکل(دایره) و رنگ ملایم و گرم خورشید از نفس افتاده همچنان نقطه امید و گرمابخش اثر هست. فضاهای خالی صحنه به خاطر نقطه موجها از تحرک و گردش دیدگانی بهرمند میشوند و با وجود آنکه بخشهای بسیاری از صحنه خالی هست اما انرژی کافی برای گردش هست و ضمن آنکه توازن صحنه نیز حفظ شده است با وجود آنکه قایق در سمت چپ صحنه قرار دارد و سمت راست تقریبا خالی مانده است! (نکته در اریب بودن حرکت قایق و تشکیل وتر فرضی با صخره بدون آفتاب است). نکته ورود و خروج نگاه بیننده به تصویر و ساکن نبودن نمایش واضح و قابل لمسی از بعد و انرژی در عکس بهدست میدهد. مفهوم همراهی بیننده در اثر از شتافتن بسوی آفتاب بر بستر آب آغاز و تا نمایش نقش سلطه انسان بر طبیعت پیش میرود. باری از قطره به موج و به دریا و سپس به اقیانوس مادر همگان میرسیم. باران و برف و تگرگ دیگر فرزندان آب و دریا هستند و سیل و رگبارها جلوههای دیگرش و زیست بین خیر و شر و به دانش و توانایی ما بسته است که از این نیروها بهره ببریم و یا مقهورشان شویم. به هر حال ما نیز همانند قایقران تصویر بسوی نور و آفتاب بر دریا میسریم تا شاید دریابیم آنچه در آنسوی دریاها پنهان است، گنجها، دزدان دریایی، مرجان و لولو و سرزمینهای تازه با مردمانی نو و هزاران نکته پنهان آشکاری که شاید به آن دست یابیم چرا که:
ما ز دریاییم و دریا میرویم
جمعبندی
حریفی میکنم با هفت دریا
ولیکن زور یک شبنم ندارم
باری سرنوشت دریا و بندر و انسان و در هم تنیدگیشان در ادبیات و فرهنگ و حتی به گمانی خاستگاه حیات همه موجودات آب و دریا بوده است. که بازتابشان را میتوان در ترانههای عاشقانه بندر و شاعران بازیابی و زمزمه کرد چنانکه برای عشق مولانا میسراید:
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم