ترویج نادرست فرهنگ کتابخوانی
در تقویم کشور ما ۲۴ آبان بهعنوان روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار و آغاز هفته کتابخوانی نامگذاری شده است. هدف از نوشتار پیش رو نقدی بر نحوه و سیاق در ظاهر درست اما در حقیقت اشتباه ترویج فرهنگ کتابخوانی است.
آنقدر درباره کتاب و کتابخوانی گفته و شنیدهایم که این موضوع در افکار عمومی تبدیل بهنوعی ضدتبلیغ شده است. اساسا آیا تکرار مدام، فرد را تهییج یا وادار به انجام دادن یا ندادن کار خاصی میکند؟ شاید در برخی موارد در صورت اعمال ابزارهای تنبیهی و تشویقی چنین اتفاقی رخ دهد، اما آیا کتاب خواندن امری است که بتوان با به کار گرفتن چنین ابزاری افراد را وادار به انجام آن کرد؟
نگاهی دقیقتر به مسئله کتابخوانی و آمار دقیق سرانه مطالعه کشورها میگوید مسئله چنان ساده که ما پنداشتهایم، نیست. داشتن سرانه مطالعه چشمگیر چندان ربطی به تکرار شعارهایی از این دست که «کتاب بهترین دوست»، «کتاب، یار مهربان» و « کتاب بخوانیم» ندارد. تجربه نشان داده نامگذاری روزی با عنوان کتابخوانی یا هفته کتاب تنها کارکردی که خواهد داشت فروش اندکی بیشتر یک کتابفروشی و افزایش موقتی و چندروزه فروش است، اما در هنوز روی همان پاشنه کتابنخوانی میچرخد. در شکل کلانتر چنین تبلیغاتی برنامههایی تلویزیونی با محتوای افزایش فرهنگ کتابخوانی است که از نظر نگارنده محدود میشود به ساخت برنامههایی بهاصطلاح فرهنگی که فقط خوراک شبکه و اهداف از پیش تعیینشدهاش را پوشش میدهد و درنهایت رضایت مدیر شبکه و بخش ارتقای فرهنگی را فراهم میکند.
باید پرسید چند درصد مخاطبان تلویزیون بعد از دیدن چنین برنامههایی که از صداوسیمای ملی پخش میشود کتابخوان شده یا تصمیم گرفتهاند مطالعه را بخشی از کار روزانه خود قرار دهند؟ ماجرا به این سادگی هم که ما فکر میکنیم
نیست. مخاطب چنین برنامههایی همان افرادی هستند که پیش از آن مطالعه برای آنها امری ضروری و بخشی از زندگی روزمرهشان بوده و بعید بهنظر میرسد فردی با دیدن تنها یک برنامه تغییری در وضعیت و میزان مطالعه خود ایجاد کند.
در کنار تمام این برنامهها و در واقع رقیب پرقدرت چنین برنامههایی شبکههای مجازی هستند و امکاناتی که رسانه معیوب موبایل برای ساکنان شهرها فراهم میکند؛ رسانهای که با انتشار تنها یک یا چند جمله و چند سطر از فلان نویسنده یا متفکر ذائقه فرد کتابنخوان را شیرین میکند.
برگردیم به مسئله تبلیغ و ترویج فرهنگ کتابخوانی. کشورهایی که سرانه مطالعه بالایی دارند مدتها و سالهاست که از مرحله تبلیغ کتابخوانی گذشتهاند و اساسا نیازی نمیبینند که افراد را تشویق به کتاب خواندن کنند. باید نگاهی تاریخیتر و پدیدارشناسانهتر به چنین مسائل بنیادی داشت؛ از مسائل اقتصادی و اجتماعی و انسانشناختی گرفته تا شیوهها و نظامهای آموزشی. بالا بردن سرانه مطالعه پیش از آنکه ربطی به تکرار فواید کتاب و کتابخوانی داشته باشد، نیازمند آموزش و پرورش صحیح است و این اتفاق میسر نمیشود، مگر با بازنگری در پایههای آموزشی و تربیتی که آن هم نیازمند تغییرات و بازنگری ژرف است؛ در غیر این صورت ایجاد چنین پروتکلهای تبلیغاتی و میزهای تخصصی کتابخوانی تنها سرگرمیای برای آن افرادی است که مطالعه روزانه از پیش، بخشی از اتفاق عادی زندگیشان بوده و هست.