چرا نقد کنیم
بابک دوشان - منتقد عکس: من فیلمهای زیادی را ساختم و اتفاقا همه آنها هم مورد نقد قرار گرفتند. برای من مهم نبود فیلمهایم جایزهای را ببرند یا دیده شوند. مهم نقد شدن فیلم بود.
![چرا نقد کنیم](https://cdn.smtnews.ir/thumbnail/NAOmxgau8I54/DgHbxnlMXIY4HHxQ1surQAAo85Q3yFplKfjrrTQJMQISG8Fb-tvWQCEK6R5G2jMs3v1XAC0YjKs03C_RWrF53yC1zvEERPs7/NAOmxgau8I54.jpg)
در دنیای سینما فقط یک راه برای پیشرفت وجود دارد: نقدپذیر بودن. و این چیزی بود که در همان اوایل راه با آن انس گرفتم. فکر میکنم نقد یک فیلم مانند سیلی زدن به فردیست که در برف و کوران مانده باشد. این سیلی شاید برایش دردآور باشد اما او را از خوابیدن و در نهایت از مردن نجات میدهد. «رومن پولانسکی - کارگردان لهستانی» نکته بالا یک جنبه مهم از نقد را آشکار میکند: پذیرش، تصحیح و نقدپذیری هنرمند از سوی منتقدین. با توجه به انبوه تولیدات هنری نقد یک وجه دیگر هم پیدا میکند و آن نشان دادن هنر به مخاطبان هنر است. نقد در حقیقت دیدن و تعمق در یک اثر هنریاست که ارزش دوباره مراجعه و تعمق را دارد. سویه توامانی دیگر این ماجرا کشف هنرمندان جوان، کمتر شناخته شده و مستعد و تمایزشان در این اقیانوس پرتلاطم از دیگران و هوش مصنوعی است.
نقاد: ایمان دیناروند / عکاس: آرزو منظوری
اول: عکسی رنگی با قاب عمودی. در تصویر آدمکهایی شبح مانند، در خیابانی که دو سمتش به درختانی خشک منقش است در حال عبورند. روی نقش درختها که انبوه و درهم نیستند اثری از رنگ سبز(بهار) نیست و فیگور آدمکها-گرچه خیلی واضح نیست- به هم چسبیده است و یادآور زمستانی سرد است و درختانی که بیبرگ افتادهاند. آسمان و زمین که سهمشان نیمی از قاب است کاملا خاکستری است. در لباس رهگذران رگههایی از رنگ قرمز و زرد به چشم میخورد.
دوم: این عکسها معمول است که با تغییرات زیاد در سرعت شاتر یا ایزو نیز حرکات سریع و تعمدی دوربین ثبت میشوند.
سوم: در اواسط قرن نوزدهم تعدادی از نقاشان برای شکستن سنتهای معمول؛ تلاشی برای عبور از سبکهای رایج سلف خود بکار بردند که نتیجه آن زایش سبکی عجیب و ناشناخته بنام امپرسیونیسم بود. این عده با حذف جزییات-که تا پیش از امپرسیونیسم اهمیت بسیار داشت- تلاش کردند لقمه جویده را از دهان مخاطب بیرون کشیده و از او بخواهند خود بیندیشد و محتوای قاب را دریابد. از این رو این سبک را دریافت گری نیز نامیدند.
چهارم: در این آثار عکاس سرعت شاتر را بسیار بالا برده و دوربین را تکانهای شدیدی میدهد. این دو در تقابل با هم است و معمول نیست. حاصل قابی است با عناصر بیهویت و مبهم و ناشناس که حتی جنسیت آنها و گاه فراتر از آن، چیستیشان هم مبهم میشود.
پنجم: زمان آناست که اثر، پیش روی مخاطب قرار گیرد. اثری با عناصر مبهم و رنگهایی درهم آمیخته که مخاطب را ابتدا گیج و متعاقبا به سمتی میبرد که پیش زمینههای ذهنی اوست. این یکی از فاخرترین و موثرترین روشهای برقراری ارتباط بین مخاطب و هنرمند است.
ششم: چه اهمیت دارد خواست هنرمند بر برداشت مخاطب متقارن شود؟ نه مگر هدف هنر وا داشتن مخاطب به اندیشیدن است؟
پس کار به درستی انجام شده است.
عکاس: مهدی کاوهای / تم: صنعتی
شکوه انسان و آتش
گفت آتش من همانمای شمن
اندر آ تا تو ببینی تاب من
دو عکس از جدال چهار عنصر اصلی(باد و خاک و آب و آتش بندهاند) با عنصر پنجم همانا انسان پیش روی بیننده است. نور و رنگ در انتقال انرژی درون عکس نقش دارد. غلبه شدت طیف رنگهای گرم(قهوهای و زرد و...(بههمراه شدت نور دهی بالا( Overexpose اُوِر اکسپوز) نمایش موفقی از این نبرد است و مهمتر از آن احساس نزدیکی بیننده به جنگی که نه ویرانگر بلکه سازنده و بر پاکننده ساختمانها و شهرها و آنچه جامعه کنونی نام دارد، است. حرارت و تجربه آدمی از سوختن در کودکی(جیز و اوف و...) تا دوستی و به خدمت کشیدنش و داستان بلند کشف آتش و ادامهاش در فرهنگ و هنر تا حضور در همه عرصههای زیستی بحث گستردهای است که در این نوشتار نگنجد.
عکس اول: کادر افقی و نمایش دستی از دور بر آتش داشتن است. طنز و انرژی صحنه و نمایش آن توسط رنگها که برخلاف نظم درونی در این صنایع است و جلوه گاهی از این تلاش است. کادر افقی و تقسیماش به دو بخش متوازن و اتصال به وسیله میلهای در دست کارگر کارکرد و اهمیت قاببندی را یادآوری میکند. در هر دو عکس یک نفر حضور دارد که نماینده میلیونها کارگر در نبرد دائمیشان در جهان است. آفرینندگان واقعی ارزش زیستن.
عکس دوم: بحث فرم از کادر و قاببندی افقی نمایش توامانی گستره و نزدیکی با سوژه آغاز و نگاه را متوجه خطوط در قالب اشیا میکند. تیرهای سقف که نقش هدایتگر برای نمایش عمق و ژرفا را ایفا میکند. هم شکلی و ایجاد هارمونی قسمت بالا تنه مامور با سه تنه بخشهای از دستگاه از چشمنوازیهای دیداری این صحنه پر تنش است. از سویی هم کمربند نوری و پاشش ریزدانههایی مواد مذاب در هم آمیزی و نمایش تلاش انسان برای تولید فراوردههایی که بعدها بیگانه از او به زیستشان ادامه میدهند را در نمایشی مستند به تصویر کشیده شده است. و کارگری زحمتکش را که اینگونه با آتش دست و پنجه نرم میکند گویی ستاره باران کرده است. باری عکسها بازی بیانتهای انسان و آتش است که در سویی بهرهمندان ثروت و شادی است و در سویی رنج خالقان و سر پا نگهدارندگان و تولیدکنندگان ثروت و شادی است. باری کلام بسیار و راه روشن، میخواهم گوش سپارم به کلام مولانا:
سنگ بر آهن زنی بیرون جهد
هم به امر حق قدم بیرون نهد
آهن و سنگ هوا بر هم مزن
کین دو میزایند همچون مرد و زن
منتقد: بابک بهاری / عکاس: فرید صلاحی / سبک: مفهومی
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود(مولانا)
عکسی چیدمانی بسیار ساده و تراویده از ذهنی هوشمند برای نقبی به تمامی انگارههای ذهنی و زبانی هستی شناسانه پیش روی بیننده است. اثری در حداقلیت عناصر با سه المان(عنصر) دست، آب، لیوان و هجومی از ضرب المثلها (یک دست صدا ندارد و...، نیمه پر رو ببین و...، آب نمیبینه والا شناگر قابلیه و...) و نکات فلسفی(آفرینش زمین و جهان از قطرهای آب و نقش آب در پیدایش حیات و ادامهاش و بحران آب و و) و درهم آمیزی خیال واقعیت بروی ما آوار میشود. یادآور گفته مینیمالیستها: کم زیاد است و یا (کم غنیتر است). پس از حذف حساب شده رنگ متوجه ظرافت زاویه دید(نمایش قطرات آب از زیر دست کارکتر که دارای خوانشی نیرومند و توانا از نشانهها و نمادها است)میشویم که نقطه آغازین برای دیدن و مرور دوباره و دوباره عکس هست. قطراتی که لحظه چکیدنشان فرا رسیده و آنهایی که سبکترند وصل به شاخه ماندهاند. ناترازی و معکوس بودن لیوان هیچ توهمی را رقم نمیزند مگر واقعیت فضای پر و خالی و کجی و پاکی را که چگونه باید کار جهان تراز شود. مهمترین نکته در فنی عکاسانه تقسیم فضای یکسوم و دوسوم و برقراری تعادل بصری و مفهومی فضای فوق است. رنگ ساده و یکدست پسزمینه ذهن را به فضای کیهانی میبرد و نقطه آغازین تولد رویاها و اوهام میشود. قوس و کمانه دست اشارهای عالی به جهان اساطیری که ابرهایی غلیظ بر گرد کوههای المپ(جایگاه خدایان یونان) حلقه زدهاند، را نشانه است. و سرزمینی که با حضور آناهیتایش(ایزد بانوی آبها) باز آب و مصائبش را باید- که بزرگ شاهی برای سرزمینش چنین آرزو میکند: اهورا مزدا سرزمینم را از سه بلا دور بدار، دشمن، خشکسالی و دروغ را ، - در لایههای زیرین میتوان بازخوانی کرد. مهمترین نکته عکس شیئیت و به تجربه اثر بر میگردد که بهآسانی میشود حس و سنگینی این بار هستی را انجام داد (یادآور اطلس و بدوش کشیدن زمین یونانی) و این لمس و تجربه است که اثر را به آثار مفهومی نزدیک میکند. هر لحظه میتوان لیوانی دست گرفت و به ایده لیوانیت و گنجایش و تا دور دستها رفت، هرچند همین نزدیکیها است و حتی گاهی بازیگوشانه و به جد وسوسه اینکه عکس را برعکس کنم نیز آرامم نمیگذارد!.
باری از میان کلمات و غبارها میگذرم و برای لیوانی آب با مولانا همخوان میشوم:
آب کم جو تشنگی آور بهدست تا بجوشد آب از بالا و پست