نگاهی به جایگاه زنان در عرصه مدیریت
الهه ابراهیمی-فعال اقتصادی و بازرگانی
در چند دهه اخیر با پیشرفتهای قابلتوجهی در موضوع زنان در عرصه مدیریت مواجه شدیم که کمک زیادی به تبیین جنسیتی و جلوگیری از سرکوب زنان و تمایلات بیشتر به ارتقای شغلی آنها میکند. وقتی زنان مدیر میشوند، مجموعه متفاوتی از مهارتها، دیدگاهها و مهمتر از همه تفاوتهای ساختاری و فرهنگی را ارائه میدهند که راهحلهای موثری را پیشنهاد داده و اجرا میکنند. با ارائه ی یک دیدگاه خلاق، حس آگاهی جدیدی نیز بهدنبال آن عرضه میشود تا جزئیات ظریفی که ممکن است نادیده گرفته شوند، به اجرا نزدیک شوند. البته مدیریت زنان با چالشهایی نیز روبهرو است.
چشمانداز کار و فعالیت در حال تغییر است و دنیای کار فقط یک دنیای مردانه نیست. در محل کار نباید فقط مردان را در اولویت قرار داد، بلکه باید ترکیبی از هر دو جنسیت در سرتاسر سازمان فعالیت داشته باشد. اکنون تئوریهای مختلفی به اثبات رسیده که برمبنای آن تنوع جنسیتی در محل کار در افزایش بهرهوری، خلاقیت، بهبود عملکرد و افزایش همکاری موثر است و میتواند سازمان را با سودآوری بیشتری روبهرو کند.
دلایل زیادی وجود دارند که نشان میدهند به زنان بیشتری در عرصه مدیریت نیاز داریم و باید به آنها در جهت ارتقای شغلی کمک کنیم؛ چه بسا در بسیاری از موارد زنان ریزبینتر هستند و باعث پیشرفت یا جلوگیری از مشکلات میشوند و با ارائه ایدههای منحصربهفرد تحولآفرین خواهند بود.
بسیاری از مردان نیز موافق افزایش حضور زنان در پستهای مدیریتی هستند و از تعداد کم مدیران زن ابراز تأسف میکنند؛ این بدان معناست که به یک نقطه عطف مهم رسیدهایم؛ نقطه عطفی که نشان میدهد مردان نیز با حضور و مشارکت زنان در عرصه مدیریت چندان مشکلی ندارند. با این حال هنوز موانعی برای زنان در مسیر رسیدن به سمتهای اجرایی و مدیریتی وجود دارد. از جمله دلایل این مسئله عبارتند از: مردان بیشتر سرپرست خانواده هستند، آنها اقتدار و قدرت بیشتری در انجام کارها دارند و از این رو ممکن است اقتدار یک زن را در عرصه مدیریتی تاب نیاورند و....
زنان بهدلیل ظرفیتهایی که در مدیریت دارند و بهطور طبیعی ظرفیتهای زنانه تلقی میشود، از مدیریت استقبال میکنند، مانند ارتباط، استعداد، دقت، قدرت اداره چند مسئله بهطور همزمان و خلاقیت. زنان عموما احساس مسئولیت بیشتری دارند؛ از همین رو در کوچکترین اتفاق شخصا درگیر میشوند و برای هر چه سریعتر و بهتر انجام شدن کار شخصا دست به کار شده و برای آن راهکار پیدا میکنند. از طرف دیگر زنان مشتاق به کار گروهی هستند. مدیران زن و مرد در کنار هم در پستهای اجرایی و مدیریتی از نظر اقتصادی برای شرکتها و سازمانها سودآور هستند، زیرا پرواضح است که برای موفقیت نیاز به بکارگیری استعدادها و استفاده از دیدگاههای مختلف است.
اغلب اوقات یک زن برای اینکه فردی شایسته بهنظر برسد، تصورش این است که باید علاوه بر استعداد، علم، تجربه و ویژگیهای زنانه خود، ویژگیهای مردانه خاصی را نیز از خود نشان دهد، اما اگر این کار را انجام دهد، بهعنوان یک فرد غیر قابل پیشبینی و نامناسب برای ارتقا شناخته میشود. زنان بهخودی خود از تواناییهای بالایی برخوردارند؛ پس میتوانند با اکتفا به تواناییهای خود پیشرفت قابلملاحظهای به دور از رفتار و تصمیمات مردانه داشته باشند.
با این وجود حضور زنان در پستهای ارشد در مقایسه با مردان همچنان پایین است و میزان محدودی از زنان به مقامات برتر در تجارت، مدیریت و سیاست دست یافتهاند، در حالی که زنان نهتنها به محتوا بلکه به روابط نیز اهمیت میدهند و اهداف و استراتژیهایی که آنها اتخاذ میکنند متفاوت است.
تجربه جهانی نشان میدهد حمایت از نقش قویتر زنان به رشد اقتصاد کمک میکند، سلامت کلی خانواده را بهبود میبخشد و بهطور خلاصه، سرمایهگذاری روی زنان در توسعه پایدار تاثیری اساسی خواهد داشت. با این وجود زنان هنوز در مشارکت و بهرهمندی از توسعه با موانع زیادی روبهرو هستند.
با همه آنچه گفته شد پیشرفت جهانی طی ۳ دهه گذشته، دستاوردهای موفق نسبی برای زنان داشته است. شواهد نشان میدهد زنان نقش خود را بهصورت ویژه در چند زمینه مهم، کاملا قوی ایفا کردهاند. عرصههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، آموزش، بهداشت، ارتباطات، مدیریت، محیط زیست، خدمات مالی، ورزش، امور مهندسی و بسیاری از عرصههای دیگر محل بروز و نمایش موفقیتهای زنان در عرصههای اجرایی و مدیریتی بوده است.
در مجموع باید گفت همچنان شاهد افکاری هستیم که زنان را لایق رسیدن به پستهای مهم و کلیدی مملکت نمیدانند. برای تغییر این نگاهها و رسیدن زنان به موفقیتهایی در عرصههای کلان و مدیریت شاید راه همواری پیش رو نباشد اما لازم است ابتدا دیدگاه مردانه به مدیریت تغییر کند و زنان نیز بیش از گذشته با باور توانمندیهای خویش و با مداومت تلاش در عرصههای مختلف مسیر رسیدن به کلانمدیریتها را هموار سازند و آن را بپیمایند.