با صدهزارسالگان سر به سریم
آیدا فریدی: آیا کتاب رستگاری میآورد؟ آیا خواندن کتاب امری تربیتی است؟ چطور میشود کتاب خواند و چطور میشود آدمها را در هر شرایطی تبدیل به فردی کتابخوان کرد؟ همه اینها در کنار پرسشهای بسیار دیگر ما را به این نقطه میرساند که نمیدانیم کتابخوانی از کجا و از چه زمانی در فرد تبدیل به رفتار میشود.
در نوشتار پیش رو قصد ما نگاهی گذرا به پدیدهای است فرهنگی که چند سالی است ازسوی مسئولان فرهنگی و رسانهها و کانونهای نویسندگی و دلواپسان سرانه میزان مطالعه مورد توجه قرار گرفته است.
بهطور قطع هدف این افراد مطالعهای کیفی است؛ نه کمی و بهدنبال مخاطب هدفی میگردند که ملاک کتابخوان بودنش تعداد کتابهای کتابخانهاش و البته بودجه و گل و گشادی جیبش برای خرید تمام کتابهای جهان نیست. هدایت افکار و اذهان مردمان به سمت کتاب و کتابخوانی چند سالی است در سند برنامههای فرهنگی کشور گنجانده شده است.
شعارهای تبلیغاتی در قالب جملاتی که از فرط تکرار کلیشه شده کارکرد خود را از دست دادهاند. پس راهکار چیست؟ حقیقت این است که کتابخوان بودن من و شما سودی برای کس دیگری غیر از خودمان نخواهد داشت؛ مگر اینکه بخواهیم با بازی آمار و ارقام جایگاهی برای خودمان در لیست کشورهایی با میزان مطالعه بالا مهیا کنیم. بگذارید نگاه تلخ را کنار بگذارم و با شما از در دیگری حرف بزنم.
عمر آدمیزاد کوتاه و دادههای جهان بسیارند. برای خواندن تمام کتابهای جهان عمری دگر باید، اما میشود با خواندن کتاب در آستانه چهلسالگی تجربه زیسته هشتادساله داشت و نزیستهها و تجربهنکردهها را دید و خواند و حس کرد. میشود صدهزارساله بود.
منظور ما از کتابخوان در این مقال کتابخوان واقعی است؛ کتابخوان نه به شکلی که اول مقدمات را فراهم کرد و میزی و اتاقی و فنجان چای و قهوهای تدارک دید و بعد چند صفحهای کتاب خواند و یک سلفی هم با میز کتاب و قهوه ثبت کرد و در فضای مجازی به اشتراک گذاشت.
کتابخوان واقعی کیست؟ آنکه در فضای مجازی کتاب بیشتری به اشتراک میگذارد؟ جز این نیست که فضای مجازی تنها مختص امور مجازی است و در زمینه معرفی کتاب بیشتر اشارهای تیتروار به کتابی خاص است. بعید بهنظر میرسد بشود افرادی با چنین عاداتی را موجب رستگاری جامعه که هیچ، موجب رستگاری در زندگی فردی خودشان دانست.
ایرادی هم نمیشود به چنین رفتاری گرفت. شاید آنکه دوست دارد کتاب بخواند روزی کتابی هم خواند! هرچند هستند عدهای نویسنده و مترجم و ناشر و صاحب قلم و دوست و دوستدار کتاب که میشود روی دیوارشان یک خط یادگاری نوشت و بنا بر توصیهشان به کتابی که معرفی کردهاند دل سپرد و لایکی هم به نشان دم شما گرم برایشان به یادگار گذاشت.
آنچه بهتازگی در فضای مجازی منتشر میشود تمایلات کتابخوانی است؛ آنهم نه بهشکلی واقعی بلکه تنها بهشکلی ساختگی که خوب چیدمان و تصویرسازی میشود. تمایل به این معنا که دوست دارد کتاب بخواند اما حوصله یا وقتش را ندارد و در نهایت منتهی میشود به عکسی با یک جلد کتاب و فنجانی قهوه و تکهای شیرینی و شکلات که حالا نماد زیست روشنفکرانه یا مطالعهگر است. چه ساختار غمانگیزی! بگذریم...
چرا اساسا باید خواندن کتاب را توصیه کرد؟ آیا کتاب برای خوانده شدن معطل مخاطب جدید مانده است؟ جریان ترویج امر کتابخوانی و تلاش برای ترویج هر چیزی، آنجا که بسترش مهیا نباشد خروجیای جز ضدتبلیغ و معاندت با امر تبلیغشده، ندارد. کتاب خوب است، اما بیشتر از اینکه یک مقوله فرهنگی باشد، یک مسئله بنیادی اجتماعی است؛ حتی بهطور تمام و کمال تربیتی هم نمیتواند باشد.
هستند بسیاری از خانوادهها و والدینی که اهل کتاب هستند و فرزندانی که از کتاب فراری و گریزان و برعکس والدینی که بیگانه با کتاب و فرزندانی که عمده سرگرمیشان مطالعه است.
حالا تبلیغ برای ترویج فرهنگ کتابخوانی به شیوهای برای موجه بودن و آگاه بهنظر رسیدن تبدیل شده و چه چیز بدتر از اینکه آدمیزاد تنها ادای درست بودن و رستگار بودن را در بیاورد؛ آنجا که از میان تمام آنچه خوانده جز مشتی کلمات نصیبش نشده است.
نمایشگاه کتاب تهران به سیوسومین دوره خود رسیده است. اگر ۲ سال کرونا نبود، امسال این رویداد فرهنگی سیوپنجمین دوره خود را برگزار میکرد؛ یعنی این نمایشگاه تقریبا ۵ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی نخستین دوره خود را آغاز کرد؛ اتفاقی که باوجود نمایشگاههای مجازی کتاب و موفقیتشان در فروش و بازخورد هنوز هم خوشایند است.
میشود هنوز هم سری به نمایشگاه کتاب زد و عنوان کتابها را تماشا کرد؛ ناشرانی را دید که شاید دیگر دلخوش به نمایشگاه سالانه کتاب و فروش در نمایشگاه نباشند؛ مخاطبانی را دید که سردرگم میان کتابها و عناوین ماندهاند و نمیدانند با پول اندک ته جیبشان کدام کتاب را بردارند. امسال کتاب برای موجودی اندک جیب مردم گرانتر از همیشه است.