-

این راه به کجا ختم خواهد شد؟!

محمدرضا مودودی- مدیر خانه ترویج تجارت جهانی

در بحبوحه انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم، کمتر کسی گمان می‌کرد یکپارچه‌شدن ساختار حاکمیت از یک جناح و منتقد دولت دوازدهم و حذف رقبای سیاسی از نهادهای انتخابی کشور، آن‌هم در شرایطی که مذاکرات هسته‌ای به روزهای پایانی خود نزدیک می‌شد، تفسیری جدا از این داشته باشد که قرار است گشایش‌های اقتصادی، به‌نام دولت اصولگرا ثبت شود، چراکه تمام ارزیابی‌ها و برآوردها حکایت از بهبود وضعیت، کاهش تنش‌های سیاسی و اقتصادی و بازگشت ثبات به بازارهای مالی و تجاری و رونق کسب‌وکارها داشت.

با این وصف به‌باور برخی ترکیب کابینه اقتصادی، فراگیر نبود و در پی آن تغییر رویکردها و جهت‌گیری‌ها براساس شعارهای انقلابی، نه برنامه‌های راهبردی، به‌تدریج برای برخی نسبت به آینده ایجاد شبهه و تردید کرد.

برخی کاهش ارزش پول ملی را نتیجه سیاست‌های غلط اقتصادی دولت گذشته تلقی می‌کردند و ناکامی اقتصادی ایران را به ناکارآمدی و کارنابلدی اقتصاددانان کاغذی و مدیران بی‌تدبیر گذشته نسبت می‌دادند.

این روند با گذشت حدود ۲ سال تغییر نکرد و حتی شیب منحنی نزولی ارزش پول ملی شدت گرفته است.

واردات خودرو جای صادرات آن را گرفته و سفره معیشت مردم در سایه جراحی اقتصادی کوچک‌تر از گذشته شده است.

توان مردم برای تامین معاش تحلیل رفته و تقریبا تمام شاخص‌های کلان اقتصادی دچار افول شده و در ادامه سرمایه‌ها نیز دوباره راه گریز در پیش گرفتند.

با گذشت زمان و به‌تدریج، بهانه احاله بحران‌ها به دولت‌های قبل نیز بی‌اثر شده و اصرار برخی چهره‌های تریبون‌دار به چنین امری، تعبیر به توجیه ناکارآمدی و بهانه‌جویی‌های نخ‌نما شد و گاهی به‌نظر می‌رسد توصیه به بردباری چندان کارآمد نیست.

این راه به کجا ختم خواهد شد و پایان این همه آزمون و خطا کجاست؟! چرا به شرایط پایدار و ثبات حداقلی نمی‌رسیم؟! چرا نمی‌توان روز خود را با اخبار معمولی آغاز کرد و تا چه زمانی تنش‌ها مهمان این سرزمین خواهند بود؟!

ایران در طول قرن‌های متمادی بارها و بارها مورد تجاوز بیگانگان و دشمنان و غارتگران قرار گرفته و بارها و بارها گنجینه‌های این سرزمین غارت شده‌اند.

سال‌های متمادی بسیاری از دشمنان، دارایی‌های این سرزمین را به یغما ‌بردند، دیوارها و برج و باروهایش را فرو ریخته و زمین‌هایش را به خون آغشتند.

اما هر بار این تمدن کهن و اصیل، همچون ققنوسی از دل آتش جنگ و نفرت و تحقیر برخاسته و بال تکانده و پر پرواز گشوده و تا آسمان اوج گرفته و عظمت و شکوه خود را کم یا زیاد دوباره به رخ کشیده است.

تنها دلیل این برخاستن دوباره این بوده که رهبران و نخبگان و استعدادهایش از فردا ناامید نشدند و به بازگشت روزهای روشن باور داشتند.

آنچه سازنده فرداست همین امید و باور و اعتماد به آینده است؛ آنچه مانع از مرگ این تمدن پیر بوده، همین عشق بی‌پایان به مام میهن و شوق و اشتیاق مجنون‌وار به ملک مادری است و اینکه روزی غبارهای تلخکامی از دامان این خاک تکانده خواهد شد.

هیچ کس نمی‌داند چرا شعارهای برخی دولتمردان در طول این چند دهه عمری کوتاه‌تر از فصل انتخابات داشته‌اند.

هیچ کس نمی‌داند چرا نسخه‌های پزشکان اقتصادی ختم به درمان نمی‌شوند!

هیچ کس نمی‌داند این دردهای هرروزه که طولانی و مزمن شده‌اند قرار است چه زمانی و چه پاداشی نصیب اقتصاد کنند و اصلا چرا خلاف تمام دنیا ما باید از دل دردها و مصیبت‌ها به روزهای شاد و خوش فردایی بس‌دور برسیم؟!

کاش کسی پیدا می‌شد که به‌جای شعارها و برنامه‌های چندهزارصفحه‌ای و گفتاردرمانی، لااقل به این پرسش‌ها پاسخ می‌داد و یک بار برای همیشه ما را از وضعیت هولناک ناآگاهی و کابوس تخیلات و تصورات بی‌پایان و سؤالات خوره‌وار کی و چراها، نجات می‌داد!

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین