-
یک کارشناس اقتصاد در گفت‌وگو با صمت:

تولید به حاشیه رفت و مهارت‌آموزی بی‌معنا شد

خصوصی‌سازی در بستری مشابه ایران چیز خیلی متفاوتی از آنچه تاکنون اجرا شده نخواهد بود و از قضا باید این سیاست و رویکرد را جزو موانع توسعه و پیشرفت کشور بدانیم.

تولید به حاشیه رفت و مهارت‌آموزی بی‌معنا شد

یک منتقد اقتصاد با بیان اینکه بی‌توجهی به تولید مهم‌ترین عاملی است که اجازه مهارت‌آموزی به دانش‌آموزان و دانشجویان را نمی‌دهد، می‌گوید: «اگر بنا باشد تولید کنار گذاشته شود، دیگر دلیلی برای تربیت نیروی انسانی وجود ندارد، به همین دلیل مشاهده می‌کنیم هر سال از میزان سرمایه‌گذاری‌های دولتی در تربیت نیروی انسانی ایران کاسته شده است. ایران در مقایسه با کشورهای همجوار خود یا کشورهای توسعه‌یافته کمترین هزینه را برای تربیت نیروی انسانی می‌کند. جالب اینکه بنا بر گزارش‌های رسمی رسانه‌های معتبر در ۲ دهه گذشته ایران پیشتاز خصوصی‌سازی در نظام آموزشی بوده است. نتیجه این سیاست‌ها هم مشخص است و خوشبختانه آقایان نمی‌توانند شکست‌های سنگین خود را تحت عنوان «درست اجرا نکردن» نفی کنند.»

حسین راغفر، عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا و از منتقدان سیاست‌های اقتصادی دست‌راستی درباره شکست خصوصی‌سازی در کشور تاکید کرد: «من مخالف خصوصی‌سازی هستم و حاضرم در این باره با هر کسی که فکر می‌کند راه نجات کشورها این سیاست است، به بحث بپردازم. با این حال مخالفت من با این سیاست در کشورهایی مانند ایران که بستر نهادی و حقوقی کافی برای برخورد با متخلفان را ندارند، بیشتر است، زیرا در ایران و کشورهای مشابه، خصوصی‌سازی به مافیاسازی و بعد ایجاد دسته‌های قدرتمند فساد و زورگویی منجر می‌شود. خصوصی‌سازی در بستری مشابه ایران چیز خیلی متفاوتی از آنچه تاکنون اجرا شده نخواهد بود و از قضا باید این سیاست و رویکرد را جزو موانع توسعه و پیشرفت کشور بدانیم.»آنچه در ادامه می‌خوانید متن کامل گفت‌وگوی صمت با این استاد دانشگاه است.

بارها شنیده شده که نداشتن مهارت کافی را دلیل کاهش اشتغال در کشور می‌دانند. هنرستان‌های فنی‌و‌حرفه‌ای و کارودانش بخشی از نظام آموزش عمومی و رسمی کشور هستند که باید این نقش را ایفا می‌کردند. چقدر این بخش در عمل موفق بود؟

متاسفانه با اینکه هنرستان‌ها در ابتدا بنا بود نیروی کار موردنیاز را تا اندازه‌ای ماهر و سپس روانه بازار کار کنند، چنین نشد و در عمل همان‌طور که خودتان هم در سوال‌تان اشاره کردید، کمبود مهارت نیروی کار همین امروز از مشکلات کشور است. البته باید توجه داشته باشیم که تنها دلیل کمبود نیروی ماهر این نیست که نیروی ماهر تربیت نشده، بلکه بخشی از نیروی کار کشور از کشور رفته‌اند. طبیعی است وقتی دستمزد کارگر ایرانی از کارگران تمام کشورهای همسایه کمتر است، دلیلی برای ماندن آنها که مهارتی دارند، وجود ندارد.

چرا نظام فنی‌وحرفه‌ای در تربیت نیروی کار موفق نبود؟

علاوه بر مشکلاتی که در هر بخش کشور می‌توانیم مشاهده کنیم و احتمالا در نظام فنی‌و‌حرفه‌ای هم قابل‌رصد است، مشکل اصلی در معاونت فنی‌و‌حرفه‌ای وزارت آموزش و پرورش و حتی این وزارتخانه نیست. نیروی کار ماهر جوان، نیاز اقتصادهایی است که عزم خود را برای توسعه صنعتی جزم کرده‌اند، اما ایران جزو این کشورها نیست. اگر شعارهای زیبای برخی مسئولان دولتی را کنار بگذاریم، در عمل تولید مدت‌هاست دیگر در کانون فعالیت‌های اقتصادی کشور قرار ندارد و به حاشیه رفته است. پیش‌تر در این باره صحبت کرده‌ام که کدام عوامل موجب شد پس از پایان جنگ هشت‌ساله با عراق، گردش رویکرد در مسئولان کشور ایجاد شود. به هر روی اگر بنا باشد تولید کنار گذاشته شود، دیگر دلیلی برای تربیت نیروی انسانی وجود ندارد، به همین دلیل مشاهده می‌کنیم هر سال از میزان سرمایه‌گذاری‌های دولتی در تربیت نیروی انسانی ایران کاسته شده است. ایران در مقایسه با کشورهای همجوار خود یا کشورهای توسعه‌یافته کمترین هزینه را برای تربیت نیروی انسانی می‌کند. جالب اینکه بنا بر گزارش‌های رسمی رسانه‌های معتبر در ۲ دهه گذشته ایران پیشتاز خصوصی‌سازی در نظام آموزشی بوده است. نتیجه این سیاست‌ها هم مشخص است و خوشبختانه آقایان نمی‌توانند شکست‌های سنگین خود را تحت عنوان «درست اجرا نکردن» نفی کنند.

کمی درباره سرمایه‌گذاری در بخش‌های آموزشی و تحقیقاتی صحبت کنیم. ایران چه جایگاهی در این بخش دارد؟

در این شاخص ایران رتبه‌ای به‌واقع نازل و خجالت‌آور را از آن خود کرده است. در همین برنامه هفتم توسعه می‌توانیم متوجه عمق فاجعه شویم. به‌طور سنتی در برنامه‌های توسعه آرزوهای زیادی بیان می‌شوند که نشان می‌دهد یک مقام مسئول چه آرزویی دارد. در این برنامه گفته شده تنها ۰.۳۳ درصد کل تولید ناخالص داخلی ایران از محل پژوهش‌های علمی تامین می‌شود. این رقم یعنی پژوهش علمی هیچ نقشی در اقتصاد ما نه‌تنها امروز ندارد، بلکه در چشم‌انداز برنامه هفتم توسعه هم نخواهد داشت، این در حالی است که وقتی به بررسی این شاخص در کشورهای صنعتی می‌پردازیم، متوجه می‌شویم حدود ۷ درصد کل تولید ناخالص داخلی این کشورها از محل پژوهش تامین می‌شود. کشورهایی چون کره‌جنوبی نیز وضعیتی یکسره متفاوت از ما دارند و در این شاخص‌ها به‌مراتب شرایط بهتری دارند. دقت کنید در حالی که برخی کشورها هر سال ۷ درصد تولید ناخالص داخلی خود را از پژوهش‌های علمی به‌دست می‌آورند، رقم این شاخص در ایران کمتر از نیم درصد است. این مهم در شرایطی رخ می‌دهد که ما در برهه حساسی از نظر زمانی قرار داریم. کشورهای صنعتی در حال شیفت دادن مسیر توسعه به سمت تولید در بخش‌های نوظهور مرتبط با رباتیک و هوش مصنوعی هستند و ما هنوز درباره تربیت برقکار ساختمانی به بحث می‌پردازیم. سرمایه‌گذاری برای تربیت نیروی انسانی در صنایع نوظهور به‌مراتب گران‌تر از دیگر حوزه‌ها است، اما این مهم قابل‌چشم‌پوشی نیست. تولید آینده، تولیدی متفاوت از امروز خواهد بود و کسانی در آن زمان می‌توانند حرف بیشتری برای گفتن داشته باشند که از همین امروز به‌دنبال رفع عقب‌ماندگی‌های خویش و گام برداشتن به سمت این صنایع باشند. در همین برنامه به‌اصطلاح توسعه هفتم، سهم فناوری از کل تولید ناخالص داخلی را ۰.۳۲ درصد ارزیابی کردند که این نیز رقمی ناچیز است. ما با جمعیت جوان و جویای کار در کشور مواجهیم که نیاز به سرمایه‌گذاری‌های بیشتری دارند تا بتوانند موجب ترقی خود و هم‌میهنان خود شوند، اما چنین سرمایه‌گذاری‌هایی انجام نمی‌شود و جوانان کشور هر دم ناامید و ناراضی می‌شوند.

با پذیرش شکست نظام فنی‌و‌حرفه‌ای کشور، می‌توانیم مانند نویسندگان برنامه هفتم توسعه، انتظار داشته باشیم ۳ سال «شاگردی» یا در واقع کارگری با نصف حداقل دستمزد، مشکلات مربوط به کمبود مهارت نیروی کار ایرانی را برطرف کند؟

من فکر نمی‌کنم مواد ۱۵ و ۱۶ برنامه هفتم توسعه با اهدافی که برای‌شان اعلام کرده‌اند، ارتباطی داشته باشد. واقعیت این است که محیط کار گرچه به افزایش مهارت کمک می‌کند، اما نظام آموزشی عمومی یک کشور باید به‌صورت اصولی یکسری مهارت‌های موردنیاز زندگی در جامعه امروز را به فرزندان این سرزمین بیاموزد. این مواد برای این نیستند که کارگران ساده در کشور به کارگران ماهر و فنی تبدیل شوند و چنین هدفی با واقعیت خوانایی ندارد.

نتایج این سیاست چه خواهد بود که آن را با اهداف ناخوانا می‌دانید؟

اهداف این سیاست را افزایش مهارت اعلام کردند؛ در حالی که اگر واقعا مسئله پایین بودن مهارت کارگران ایران است، باید نظام فنی‌وحرفه‌ای و آموزش عالی را تقویت کنند. مواد ۱۵ و ۱۶ لایحه برنامه هفتم را می‌توان موادی نامربوط دانست، چون با صراحتی مثال‌زدنی دلیل فقدان شغل مناسب در کشور را به مهارت نیروی کار ربط داده ‌است. این مواد بیشتر به نفع کارفرما و در خدمت کارفرمایان است. جوانی ۲۵ساله که از دوره دوم متوسطه در حال مهارت‌آموزی است و در ۲۲سالگی لیسانس گرفته و ۲ سال هم سرباز بوده، حالا باید ۳ سال دیگر برای کارفرمای خود بدون هیچ حق و حقوقی کار کند تا شاید در آستانه ۳۰سالگی بتواند با قراردادهای سه‌ماهه و شش‌ماهه شاغل شود. این آینده نه‌تنها امیدوارکننده نیست، بلکه موجب دلسردی‌های فراوانی می‌شود که نشانه آن را در موج مهاجرتی که در آن قرار داریم، مشاهده می‌کنیم.

ارسال این سیگنال به جوانان خود موجب تشدید مهاجرت نخواهد شد؟

قطعا مهاجرت را تشدید می‌کند. جوانی که امروز در اوج توان کاری و یادگیری قرار دارند را به کشورهای دیگر کوچ می‌دهند و بعد فغان می‌کنند که چرا جوانان را دلسرد کردید و این کار دشمن است! این موارد در حالی است که باید به نیروی جوان به چشم نیروی انسانی نگریست که می‌تواند با افزایش بهره‌وری اقتصاد را رشد دهد. نکته مهم این است که همه این تصمیمات در شرایطی اتخاذ می‌شود که اجرای سیاست‌های رفاه اجتماعی با اما‌واگرها و کاستی‌هایی همراه است.

جوانی جمعیت یک فرصت است یا تهدید؟

این بستگی به نگاه مسئولان و سیاست‌گذاران کشور دارد. ایران امروز یک فرصت طلایی در اختیار دارد تا بتواند از سرمایه‌های انسانی بزرگ خود بهترین بهره را ببرد. امروز اکثریت جمعیت ایران در سن کار، یعنی ۱۵ تا ۶۴ سالگی قرار دارند و این یک ظرفیت است برای کشورهایی که توسعه صنعتی و مولد را مدنظر دارند. به هر روی با اینکه جوانی جمعیت یک فرصت مهم است، اگر از آن درست استفاده نشود پدیده فرار مغزها و نیروی کار متخصص شکل می‌گیرد. ما امروز در میانه یکی از بزرگ‌ترین مهاجرت‌های جمعی تاریخ ایران قرار داریم. دردناک این است که در دهه ۶۰ بیشتر مهاجران ایرانی به سمت کشورهای توسعه‌یافته غربی می‌رفتند، اما امروز کارگران جوان و حتی کارگران تازه‌کار ایرانی ترجیح می‌دهند در کشورهای دیگر مانند عراق یا عمان شاغل شوند. عقبگرد واقعی این است که سقف آرزوهای جوانان‌مان را تا اندازه‌ای پایین آوردیم که آنها کارگری در کردستان عراق را شانس مهمی برای خود به حساب می‌آورند.

مقصر این وضعیت کیست؟

مقصر کم نیست؛ از سیاست‌گذاران و مدافعان نولیبرالیسم و راست وطنی گرفته تا کسانی که از این سیاست‌ها نفع بردند. با این همه نقش دولت، مجلس و نهادهای نظارتی به‌مراتب بیش از دیگران است. آنها سیاست‌های اشتباه را اجرا کردند و در مقابل نتایج فاجعه‌بار اقدامات خود، مدعی شدند فلان سیاست خوب بود و بد اجرا شد.

بارها دیده شده که طرفداران اقتصاد بازاری می‌گویند خصوصی‌سازی سیاستی درست بود که به‌شکلی اشتباه اجرا شد. نظام آموزشی ایران رکورددار خصوصی‌سازی جهان است. شکست نظام آموزشی ایران تقریبا موردتوافق همه است. خصوصی‌سازی چه دستاوردی دارد که چنین برخی بر اجرای آن پافشاری می‌کنند؟

بگذارید قبل از هر چیز این نکته را تصریح کنم که من با خصوصی‌سازی به‌طور کلی مخالفم و فکر نمی‌کنم در کشورهای دیگر هم دستاورد چندانی داشته؛ جز آنکه الیگارش‌ها را مالک کشورهایی کرد که تمام زیرساخت‌های خود را با مالیات عمومی ساخته بودند و در واقع آنچه خصوصی شده، نه اموال دولت که اموال عمومی بود. به هر حال خصوصی‌سازی در کشور ما فقط فاجعه به بار آورده و نظام آموزشی همان‌طور که شما گفتید یکی از مصادیق این شکست‌ها است.

من فکر می‌کنم تنها چیزی که باعث می‌شود عده‌ای (حتی در میان تصمیم‌گیران برجسته کشور) در هر حالتی از این سیاست‌های فاجعه‌بار دفاع ‌کنند، منافع خودشان است، وگرنه حتی یک ناظر بی‌طرف هم متوجه می‌شود در شرایط امروز ایران نباید خصوصی‌سازی را انجام داد. من مخالف خصوصی‌سازی هستم و حاضرم در این باره با هر کسی که فکر می‌کند راه نجات کشورها این سیاست است، به بحث بپردازم. با این حال مخالفت من با این سیاست در کشورهایی مانند ایران که بستر نهادی و حقوقی کافی برای برخورد با متخلفان را ندارند، بیشتر است، زیرا در ایران و کشورهای مشابه، خصوصی‌سازی به مافیاسازی و بعد ایجاد دسته‌های قدرتمند فساد و زورگویی منجر می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین