-
یک اقتصاددان در گفت‌وگو با صمت:

پایان ۱۴۰۳ کارگران فقیرتر خواهند شد

 یک منتقد اقتصادی می‌گوید: «متاسفانه با گذشت زمان مطالبات کارگری در ذهن بخشی از دستگاه سیاست‌گذاری تبدیل به یک خطر امنیتی شد؛ چیزی که پیش از آن نبود و برعکس فکر می‌کردند مطالبات مزدبگیران، صدای حق‌طلبی جامعه است. وقتی یک موضوع را به‌عنوان یک خطر امنیتی در نظر می‌گیرند، دیگر زمینه‌های توسعه برای آن فراهم نخواهد شد. کمااینکه در ایران هم باوجود گذشت ۴۵ سال همچنان کارگران از داشتن تشکلی واقعی محروم مانده‌اند.»

پایان ۱۴۰۳ کارگران فقیرتر خواهند شد

یک منتقد اقتصادی می‌گوید: «متاسفانه با گذشت زمان مطالبات کارگری در ذهن بخشی از دستگاه سیاست‌گذاری تبدیل به یک خطر امنیتی شد؛ چیزی که پیش از آن نبود و برعکس فکر می‌کردند مطالبات مزدبگیران، صدای حق‌طلبی جامعه است. وقتی یک موضوع را به‌عنوان یک خطر امنیتی در نظر می‌گیرند، دیگر زمینه‌های توسعه برای آن فراهم نخواهد شد. کمااینکه در ایران هم باوجود گذشت ۴۵ سال همچنان کارگران از داشتن تشکلی واقعی محروم مانده‌اند.»

حسین راغفر، عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا عنوان می‌کند: «واقعیت این است که وقتی مزد به اندازه کافی رشد نمی‌کند، در واقع سرکوب مزدی شکل گرفته است. این امر را می‌توان اقدامی کنترلی برای مدیریت طبقه کارگر ایران در نظر گرفت. در واقع کاهش قدرت خرید طبقه کارگر به سرکوب اقتصادی می‌انجامد و این رویه سازکاری کنترلی برای کارگر ارزان و فقیر را شکل می‌دهد.» آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفت‌وگوی صمت با این استاد دانشگاه است.

فلسفه نام‌گذاری روزی به‌نام طبقه کارگر چیست؟

همان‌طور که بارها گفته شده سرمایه‌داری از ابتدای شکل‌گیری خود استثماری عریان را به نیروهای کار و زحمت تحمیل کرد. در دوران ابتدایی سرمایه‌داری استثماری عریان وجود داشت که موجب می‌شد اکثریت جامعه از زندگی فقط فقر را ببینند و اقلیت ناچیزی از سرمایه‌داران در ثروت غوطه‌ور باشند.

شدت استثمار در قرن نوزدهم چنان بود که در کشورهای مختلف آن زمان انواع اعتراضات و شورش‌های کارگری شکل گرفته بود. همزمان اندیشه‌های رادیکال و مترقی هم در سطح جامعه، به‌ویژه نیروی کار ترویج می‌شد. این وضعیت در نهایت به یک اعتصاب بزرگ در شهر شیکاگو در حدود ۱۵۰ سال پیش منجر شد که کارگران خواهان ۸ ساعت کار در روز به میدان آمدند. پلیس ایالات متحده این اعتراض مسالمت‌آمیز را به سخت‌ترین شکل ممکن سرکوب کرد. در این درگیری رفتار غیرانسانی پلیس امریکا چنان شدید بود که تعدادی از کارگران به بدترین شکل کشته شدند.

این اعتراض و سرکوب آن در حوالی سال‌های ۱۸۸۰ بر جنبش جهانی طبقه کارگر اثرات شگرفی داشت و کار به جایی رسید که در همه جهان جنبش‌های مترقی مراسم‌های خود را به یاد کارگران شیکاگویی برگزار و به همین مناسبت مطالبات نیروی کار را طرح می‌کردند.

نکته مهم و حائزاهمیت این است که سرکوب عریان طبقه کارگر به‌دست دولت‌هایی انجام شده که امروز مدعیان اصلی دموکراسی و حقوق بشر هستند و کمتر هم به رفتارهای جنایتکارانه خود اشاره می‌کنند. در این میان باید توجه کرد که روز یک مه ‌به‌عنوان روز جهانی کارگر به سرمایه‌داران و نظام حاکم بر جهان تحمیل شد. در واقع یک مه چنان ‌به‌عنوان روز جهانی کارگر همه‌گیر شد که سیستم حاکم متوجه شد نمی‌تواند از آن چشم‌پوشی کند. به همین دلیل تلاش‌های خود را برای اینکه آن را از محتوای رادیکال و مترقی خود خالی کند، کرد.این اقدامات از ابتدای قرن بیستم در دستور کار دولت‌های سرمایه‌داری غربی قرار گرفته و اکنون با گذشت بیش از یک قرن می‌توانیم بگوییم متاسفانه سرمایه‌داری و سیستمش در این مسیر پیروز شد و کارگران و نیروهای مترقی شکست خوردند. امروز جنبش کارگری در کشورهای غربی به جنبشی بی‌خطر و تحت کنترل تبدیل و به این ترتیب امواج رادیکال اجتماعی مهار شدند.

در ایران نیز جنبش کارگری تاریخی دیرینه در مقایسه با همسایگانش دارد. با این همه امروز نیروی کار ایران ارزان‌ترین نیروی کار منطقه خلیج‌فارس و شمال افریقا محسوب می‌شود. چه شد که کارگران ایران به این روز افتادند؟

همان‌طور که شما هم اشاره کردید در بیش از یک قرن گذشته مبارزه برای برابری، رفاه، استقلال و ضدیت با اشراف و سرمایه‌داران در ایران ادامه داشته است. بسیاری از تحولاتی که در این یکصد سال در کشورمان رخ داده، ناشی از همین مبارزات و تلاش‌ها است.

حتی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ تحت هژمونی و اتوریته گسترده نیروهای ضدسرمایه‌داری و ارزش‌های ضدسرمایه‌داری بود. رسیدن به برابری و جامعه‌ای که کسی در آن گرسنه، بدون سرپناه یا ناتوان از پرداخت هزینه‌های درمان نباشد موتور محرکه انقلاب بود.

این وضعیت سبب شد در سال‌های ابتدایی انقلاب آنچه که بسیار چشمگیر بود احترام به کار، زحمت و کوشش باشد و سرمایه‌دار بودن یا مصرف‌گرایی به ضد ارزش تبدیل شد، اما به‌تدریج هر چه از انقلاب فاصله گرفتیم و جلوتر آمدیم هم آن ارزش‌ها را کنار گذاشتند و هم تفکر سرمایه‌داری در کشور نضج گرفت.

چرا باید در پایان جنگ این اتفاق بیفتد؟

این مسئله حتما دلایل مختلفی دارد. حتی فروپاشی کشورهای بلوک شرق هم بر این مسئله بی‌اثر نبوده است. من معتقدم رفتارهای افراطی و مخالف منافع ملی برخی نیروهای چپ در ابتدای انقلاب هم در این مسئله موثر بوده است.

در هر حال برخی عوامل دست به دست هم دادند تا در نهایت باوجود تاکید قانون اساسی بر اقتصادی عادلانه، ما با یک سرمایه‌داری هر دم افسارگسیخته‌تر از پیش مواجه ‌شویم. در حالی که قانون اساسی تاکید دارد تشکل‌های کارگری و اتحادیه‌ها حق آزادی فعالیت دارند، مشاهده می‌کنم عمده تشکل‌های موجود تشکل‌هایی وابسته به قدرت هستند که هر طور بنگریم نمی‌توانیم آنها را تشکل‌های صنفی بدانیم.

متاسفانه با گذشت زمان مطالبات کارگری در ذهن بخشی از دستگاه سیاست‌گذاری تبدیل به یک خطر امنیتی شد؛ چیزی که پیش از آن نبود و برعکس فکر می‌کردند مطالبات مزدبگیران، صدای حق‌طلبی جامعه است. وقتی یک موضوع را به‌عنوان یک خطر امنیتی در نظر می‌گیرند، دیگر زمینه‌های توسعه برای آن فراهم نخواهد شد. کمااینکه در ایران هم باوجود گذشت ۴۵ سال همچنان کارگران از داشتن تشکلی واقعی محروم مانده‌اند.

وجود تشکل‌های مستقل در کشورهای توسعه‌یافته، ظرفیتی است برای رفع مشکلات. چنین برداشتی غلط است؟

به‌نظر من این درک درستی است. از اساسی‌ترین مشکلاتی که امروز در ارتباط با جمعیت وسیع کار کشورمان می‌توانیم مشاهده کنیم، بی‌حقوقی در زمینه ایجاد تشکل‌های صنفی است؛ حال آنکه تشکل‌های کارگری از پایه‌های اساسی جامعه مدنی هستند و حتی می‌توانیم بگوییم بدون وجود تشکل‌های مستقل کارگری، جامعه مدنی به‌معنای واقعی شکل نگرفته است.

سرمایه‌داری در غرب همان‌طور که روز جهانی کارگر را مال خود کرد، موفق شد تشکل‌ها و اتحادیه‌های کارگری را هم به‌اصطلاح سر به راه کند. این امر به سیستم‌های حاکم اجازه داد با استفاده از اتحادیه‌ها، به کنترل اعتراضات بپردازند. امروز در کشوری چون انگلستان با سابقه چند قرنی فعالیت تشکل‌های کارگری و اتحادیه‌ها، جنبش سازمان‌یافته کارگری کاملا مهار شدند و در دست احزاب حاکم قرار گرفته‌اند؛ چیزی که در دهه ۸۰ میلادی شاهد نبودیم و آن زمان اتحادیه نقشی پررنگ در مجلس و قانون‌گذاری بریتانیا داشت.

در هر حال کتمان نمی‌توان کرد که برای فهم و رفع مشکلات موجود در زندگی طبقه کارگر باید سازکارهایی به‌وجود بیاید. با وضعیت فعلی ما مشکلات هر دم روی هم انباشته می‌شوند و در نهایت می‌توانند به یک بحران بزرگ اجتماعی تبدیل شوند. در ایران بنا بود سه‌جانبه‌گرایی تقویت شود و اگر چنین می‌شد امروز ارتباط تلطیف‌شده‌تری میان کارگران و کارفرمایان برقرار بود. گفت‌وگو بهترین جایگزین شورش و اعتصاب است، اما پرواضح است که اگر کانال‌های گفت‌وگو بسته شد، تونل شورش گشوده خواهد شد.

چرا به این نکات بی‌توجهی می‌شود؟

با تغییر نگرش نظام تصمیم‌گیری نسبت به موضوع اقتصاد، به‌تدریج طبقه کارگر از ولی‌نعمت تبدیل شد به هزینه و سربار تولید. کسی برای حق حرف زدن یک عامل هزینه‌زا وقت نمی‌گذارد. این وضعیت فعلی که دستمزدها چند برابر ناچیزتر از هزینه‌ها است، حق تشکل‌یابی به هیچ وجه وجود ندارد و همچنین امنیت شغلی قربانی شده، محصول این تغییر نگرش و سیاست‌گذاری برمبنای این طرز تفکر است.

کشورها می‌توانند بدون اینکه مسئله فقر و فاصله طبقاتی را حل کنند به توسعه برسند؟

توسعه نیازمند پایداری و ثبات است و نابرابری از مهم‌ترین علل بر هم خوردن ثبات. کشوری که فاصله طبقاتی در آن عیان است به هیچ وجه توسعه نخواهد یافت، اما به‌موازات اینکه عدالت اجتماعی تبدیل به یک اصل در حاکمیت شود، توسعه هم شکل می‌گیرد.

یعنی معتقدید عدالت پیش‌درآمد توسعه است؟

منظورم این است که بدون عدالت، توسعه شکل نخواهد گرفت. بهترین مثال هم سوئد است. امروز این کشور یکی از بالاترین سرانه‌های درآمد در جهان و کمترین فاصله‌های طبقاتی را دارد؛ حال آنکه یک قرن پیش، در سال ۱۹۰۰ این کشور فقیرترین کشور اروپایی بود.

از ابتدای قرن بیستم سوئدی‌ها مسیر توسعه را آغاز کردند و جالب اینکه در سال ۱۹۳۵ وضعیت سوئدی‌ها یکسره متفاوت شده بود و دیگر نه‌تنها فقیرترین کشور اروپایی نبودند که تبدیل به مدلی جهان‌شمول برای توسعه پایدار شدند. جالب اینکه سوئدی‌ها نه مسیر سرمایه‌داری و نه مسیر سوسیالیستی را انتخاب نکردند؛ آنها الگوی سوسیال دموکراسی و دولت رفاه را طرح کردند و بر همین مبنا تا امروز پیش رفته‌اند.

وقتی بررسی می‌کنیم که چگونه سوئدی‌ها توانستند چنین مدلی ایجاد ‌کنند، می‌بینیم اصلاح نظام دستمزد در کانون اصلاحات اقتصادی این کشور شمال اروپایی قرار دارد. عادلانه کردن دستمزدها هم آنها را تبدیل به الگویی جهانی کرد و هم همبستگی ملی خود را برمبنای ارزش‌های مترقی بنیان گذاشتند.

تعیین دستمزد در دو سه سال گذشته به چالشی گسترده‌تر تبدیل شده است. فکر می‌کنید نتیجه رویکرد فعلی وزارت کار چه باشد؟

من فکر نمی‌کنم تنها هدف تصمیم‌گیران تامین و تضمین سودجویی سرمایه‌داران باشد، زیرا دهه‌ها است اثبات شده که در یک وضعیت ناعادلانه ثبات شکل نخواهد گرفت و به سود کارفرمایان است که عدالت نسبت به کارگران را سرلوحه کار خود بگذارند.

پس این رویکرد چه دستاوردی به‌دنبال دارد؟

واقعیت این است که وقتی مزد به اندازه کافی رشد نمی‌کند، در واقع سرکوب مزدی شکل گرفته است. این امر را می‌توان اقدامی کنترلی جهت مدیریت طبقه کارگر ایران در نظر گرفت. در واقع کاهش قدرت خرید طبقه کارگر به سرکوب اقتصادی می‌انجامد و این رویه سازکاری کنترلی برای کارگر ارزان و فقیر شکل می‌دهد.

یعنی شما فقیرسازی را اقدامی «کنترلی» و نوعی سرکوب می‌دانید؟

نه‌تنها من که اغلب جامعه‌شناسان این نظر را دارند.

چشم‌انداز معیشتی کارگران در سال جاری را چگونه می‌بینید؟

من فکر می‌کنم شرایط امسال دشوارتر خواهد شد، چون تورم افسارگسیخته را شاهدیم و اجازه ندادند دستمزد هم به اندازه کافی رشد کند. بر همین اساس معتقدم کارگران در پایان امسال فقیرتر از ابتدای سال خواهند بود.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین