زیر پوست شهر
یکی از راههای کسب درآمد، بهویژه در شرایط فعلی، شغلی است که نیاز به پرداخت مالیات، اجارهبها و قبوض سنگین نداشته باشد.
یکی از راه های کسب درآمد، به ویژه در شرایط فعلی، شغلی است که نیاز به پرداخت مالیات، اجاره بها و قبوض سنگین نداشته باشد. در چنین شرایطی، روی آوردن افرادی که کسب وکاری ندارند به دستفروشی زیاد می شود. حکایت دستفروشی، جدید نیست و از گذشته وجود داشته است. کارشان فصل خاصی ندارد، در گرمای طاقت فرسای تابستان و هوای بسیار سرد زمستان، در هر شرایطی، به کار خود ادامه می دهند. صمت در این گزارش به چالش های پیش روی این دست از مشاغل پرداخته با این توضیح که نمی توان خرده ای به فعالیت دستفروشان گرفت، چراکه امرارمعاش از این راه از جبر روزگار است. در مقابل شاید ساماندهی دستفروش ها ، مهم ترین کاری باشد که در نهایت به سود جامعه خواهد بود.
از حق آب و گل تا رقابت با مغازه دارها
بیشتر دستفروش ها مدعی هستند بیکاری اذیت شان می کند و معیشت خانواده هایشان به مشکل برخورده است، اما یکی از مغازه داران می گفت دستفروشی را می شناسد که گردش حساب میلیونی دارد و صاحب چند مغازه در یکی از پاساژهاست، اما دست از دستفروشی بر نمی دارد. به گفته بسیاری از دستفروش ها ، دستفروشی به دلیل سود خوبی که دارد، بسیار اعتیادآور است.
هرچند سابقه دستفروشی در ایران به گذشته های دور بازمی گردد، اما رشد چشمگیر آن در یک دهه اخیر، با وجود بحران اقتصادی موجود، به عنوان یک پدیده خاص موردتوجه قرارگرفته است.
بعضی از دستفروش ها، اجاره اندکی به شهرداری یا صاحب مغازه ای که جلوی آن بساط خود را پهن کرده اند، پرداخت می کنند و در اصطلاح موزاییک می خرند، متری ۳۰ هزار تومان، در همان محدوده هم بساط خود را پهن می کنند و اگر کوچک ترین تجاوزی به حریم بغل دستی کنند، امکان درگیری وجود دارد. تا آنجا که برخی دستفروش ها در بسیاری از معابر حق آب و گل دارند.
در عین حال دستفروش ها به دلیل سرعت بالا در جابه جایی مکانی و سرعت در تغییر نوع کالای فروشی خود می توانند سطح رقابت در بخش خرده فروشی را افزایش داده و به تسهیل بیشتر مصرف کمک کنند. به عنوان مثال، مالکان بسیاری از مغازه ها می دانند، اگر نرخ فروش خود را بیش ازحد بالا برده یا تنوع کالاهایشان پایین بیاید، وارد رقابتی بزرگ با دستفروش ها می شوند و ممکن است به مرور زمان، مشتری های خود را از دست بدهند. خلاصه اینکه دستفروشی برای خود عالمی دارد؛ بار خود را به خیابان می برند و اگر تمام باری فروش برود، دست خالی اما شاداب و خندان راهی خانه می شوند.
پرداخت اجاره بها به شهرداری
افرادی که اجاره بهای خود را به شهرداری پرداخت نکنند، کارشان همیشه با خطر مواجه است و این امکان وجود دارد که بساط شان جمع آوری شود. بارها مشاهده شده، اکیپ های گشت شهرداری با عنوان سد معبر، برخوردهایی با دستفروش ها داشته و تمام کالاهای آنها را جمع آوری کرده اند.
در این میان، کسانی هم هستند که در ازای محیطی که بساط خود را پهن کرده اند، اجاره ای به شهرداری پرداخت می کنند. این اجاره بها می تواند به صورت فروش موزاییک یا تعیین فضای اختصاصی با متراژبندی قدم هایشان باشد. در واقع زمین را متری ۳۰ هزار تومان به فروش می رسانند. اکثر این افراد با درنظر گرفتن میزان تردد، گوشه های خیابان، جلوی مغازه ها و ورودی مترو را برای پهن کردن بساط انتخاب می کنند.
گشتی در خیابان های شهر
خبرنگار صمت، برای بررسی نحوه کار دستفروش ها و اینکه بیشتر چه چیزهایی به فروش می رسانند، به خیابان های تهران رفت تا از نزدیک شاهد کار آنها باشد.
یکی از پرترددترین خیابان ها، جنب ایستگاه تاکسی مترو صادقیه است. چیزی که نظرم را به خود جلب کرد، آویزان کردن لباس های رنگی از رگال هایی بود که در پیاده رو خودنمایی می کرد. تعداد بسیار زیادی لباس که مخاطبانش خانم ها بودند و طوری لباس ها را زیرورو می کردند، انگار مشابه آنها وجود ندارد. قیمتی که فروشنده به مشتریان می گفت، باورکردنی نبود؛ پیراهن فقط ۷۰ هزار تومان. عجیب به نظر می رسید، اما واقعی بود. دستگاه کارتخوانش لحظه ای آرامش نداشت و مدام کار می کرد.
- کمی صبر کردم تا سرش خلوت شود.
- سلام آقا. قیمت پایین اجناس شما جالب توجه. خواستم بدونم این لباس ها دست دوم هستند یا نو؟
- حق داری تعجب کنی. این لباس وارداتیه به صورت کیلویی از بندر خریده می شه و به همین دلیل، قیمت تمام شده اونها برای من کمتره. بنابراین اونها رو با سود کمتر و قیمت منطقی تر می فروشم.
کمی جلوتر، پارچه ای روی زمین پهن شده و تعدادی کفش رنگ ورو رفته روی آن بود. صاحب این بساط، پیرمردی تقریبا ۷۰ ساله یا شاید بیشتر بود. از ظاهر کفش ها مشخص بود، دست دوم هستند. کنارش ایستادم و پرسیدم:
- آقا چرا کفش های بهتری برای فروش نیاوردی؟
- خرید کفش بهتر، پول می خواد. این کفش ها رو از گوشه وکنار خیابان جمع می کنم. بعدش می برم خونه و یه دستی به سر و روشون می کشم. بعضی ها که پول برای خرید کفش نو ندارند هم مشتری این کفش ها هستند.
فردای آن روز به تئاتر شهر رفتم؛ خیابانی که از ورودی پارک دانشجو تا جمهوری، دستفروش ها زیادی بساط پهن کرده اند. انواع لباس، زیورآلات و مواد غذایی به چشم می خورد. کاملا مشخص است با چراغی که بالای سر خود روشن کرده اند، اجاره خود را به شهرداری پرداخت کرده و خیالشان راحت است. یک مأمور شهرداری هم آنجا بود که به نظرم مسئولیت دریافت پول را داشت. شخصی هم برای اجاره بها مشغول چانه زدن بود.
متری ۲۵ تومن حساب کن، بذار کار کنم. جایی نمیرم که، تا آخر شب اینجام. الان ندارم بدم، آخر شب بقیه پول رو تقدیم می کنم.
مأمور شهرداری کوتاه آمد و تقریبا نصف پول را گرفت.
در این مسیر، تا چشم کار می کند دستفروش هایی دیده می شوند که اجناس متنوعی دارند و حتی حضورشان بیشتر از مغازه ها حس می شود. این خیابان مکان مناسب برای کسانی است که علاقه به خرید از دستفروش ها دارند. اجناسی که در بساط آنها دیده می شود، ممکن است در مغازه وجود نداشته باشد. اگر هم باشد، قطعا با نرخ بالایی به فروش می رسد.
در این بساط ها، کفش هایی با قیمت ۱۰۰ هزار تومان، لباس های ۵۰ تا ۷۰ هزار تومانی و همچنین عطر و ادکلن که از ۱۲۰ تا ۲۳۰ هزار تومان قیمت دارند، دیده می شوند. دستفروش ها در این خیابان درآمد خوبی دارند. یکی از دستفروش ها می گفت درآمدش روزانه بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان است که نصف آن، هزینه خرید کالا می شود و الباقی سود است.
خیابان آزادی گوشه ای دیگر از این شهر است که برای تکمیل این گزارش به آنجا رفتم. شهرداری این خیابان را برای ساماندهی دستفروش ها، مشخص کرده و با اختصاص دادن فضای بسیار بزرگی به بساطی ها، سعی بر ساماندهی دستفروش ها کرده است. هر طرف را که نگاه می کنم، غرفه کفش و لباس است. دستفروش ها از پهن کردن بساط روی زمین، به داشتن یک غرفه رسیده اند. شاید روزانه چندین هزار نفر از این بازارچه بازدید می کنند. فروشندگان حال و روز خوبی دارند و از اینکه ساماندهی شده اند، احساس رضایت می کنند.
در اینجا بالای هزار مدل کفش همچنین انواع ساعت، عطر، شلوار، لوازم موبایل، کیف و... وجود دارد. درآمدشان هم بسیار زیاد است.
یکی از فروشندگان کیف و کفش در پاسخ به تاثیر ساماندهی وضعیت کسب وکار گفت:
ـ شکر خدا خوبه. شرایط نسبت به قبل خیلی تغییر کرده. بعد از ساماندهی و دریافت غرفه، مشتری بیشتر شده و درآمدمان هم خیلی بالا رفته. اگه قبلا ماهی ۲ میلیون داشتم، الان در ماه ۱۰ میلیون تومان درآمد دارم.
تعدادی از دستفروش ها هم مغازه دارانی هستند که جلوی مغازه خود بساط کرده و شخصی را برای فروش استخدام کرده اند. در حقیقت دستفروشی می تواند شغل دوم برخی از افرادی باشد که نیاز به درآمد بیشتر دارند یا حتی شغل اصلی برای افرادی باشد که به دنبال کار پردرآمدی هستند.
بازارچه سیار در زیرزمین
مدت زیادی است دستفروش های مترو با آرامش خیال مشغول کار هستند و تعدادشان هم روز به روز افزایش می یابد. از کودک گرفته تا جوان و پیرمرد، چیزی برای فروش دارند. پله های مترو را هم اشغال کرده اند. گویا قصد ندارند از این شهر زیرزمینی دل بکنند.
صدای بلندگوی مترو اعلام می کند «قطار آماده ورود به ایستگاه است، لطفا از لبه سکو فاصله بگیرید» هر طور شده خودشان را بین جمعیت جا می کنند تا زودتر وارد قطار شوند. بعضی از وسیله هایشان آن قدر بزرگ است که باعث مزاحمت مسافران می شود. منتظر می مانند تا در قطار بسته شود و بلافاصله اجناس خود را تبلیغ کنند؛ «مسواک، خمیردندون، نخ دندون»
یک ساک چرخ دار را روی زمین می کشید و لابه بلای جمعیت رد می شد و مرتب تکرار می کرد «مسواک، خمیر دندون، نخ دندون... آقا ببخشید اجازه بدین رد شم.» تا اندکی آرام گرفت، نفر بعد صدایش را در گلو انداخت «خانم ها و آقایان محترم، قابل توجه کسانی که صبونه نخوردن، نون شیرمال دارم، داغ و تازه فقط ۱۰ هزار تومن، بدو جا نمونی» گویا محصولاتی که برای فروش داشت، بیشتر از سایرین مشتری داشت و تقاضا برای خرید زیاد بود. با رسیدن به ایستگاه، از قطار پیاده شد و واگن خود را عوض کرد. تعدادی دیگر از دستفروش ها با اجناس جدید وارد قطار شدند. رفته رفته داشت تعدادشان از جمعیت مسافران بیشتر می شد.
یک جعبه بزرگ چرخ دار را روی زمین می کشید که به پای مسافران می خورد. گویا برای مردم عادی شده، چراکه کسی اعتراضی نداشت. در قطار بسته شد و پسر جوانی که صاحب آن جعبه بزرگ چرخ دار بود، با صدایی دو رگه شروع به تبلیغ اجناس خود کرد «کابل شارژ، پاوربانک، محافظ کابل» تا دید کسی توجه نمی کند، صدای خود را بلندتر کرد و مجدد همان جملات را گفت. سعی می کرد با صدایش مسیر را باز کند.
اندکی سکوت در داخل واگن حکمفرما شد که جوانی دیگر این سکوت را شکست؛ «سوزن نخ کن های جادویی دارم. توی سه سوت برات نخ می کنه. فقط ۱۰ تومن، توی هر خونه ای لازم می شه». به نظر می رسید دستگاه کوچک پر کاربرد است، اما حداقل در این واگن خریدار نداشت.
وقتی قطار به ایستگاه تئاترشهر رسید؛ انگار در های قطار به روی یک نمایشگاه کوچک کفش و لباس باز شد. تعدادی کفش روی زمین بود و فروشنده داد می زد: «انواع کفش کتونی در تمام سایزها، فقط ۱۵۰ تومان. کفش های باکیفیت و عالی دارم در رنگ بندی متنوع.»
در کنارش چند خانم با رگال های لباس ایستاده بودند و انواع شال و لباس می فروختند. مشتری هم بسیار داشتند و تجمعی بزرگ در آن قسمت شده بود.
به ایستگاه برگشتم و منتظر ورود قطار بودم. کودکی فال فروش با سر و وضع بهم ریخته و موهای آشفته که یک عروسک کوچک هم در بغل داشت در کنارم ایستاد. دمپایی تابه تا که هرکدام یک رنگ داشتند پوشیده بود. قطار به ایستگاه رسید، وارد که شدم با نگاه معصومانه ای که پر از التماس بود، گفت: «عمو می شه یه فال ازم بخری؟»
برخی دلشان برایش می سوخت و از او فال می خریدند.
در نهایت به ایستگاه صادقیه رسیدم. آشفته بازاری است اینجا، انواع ساندویچ، آب میوه، آب معدنی، دسته های گل و.... حتی یک نفر هم ایستاده بود و مشغول فروش کتاب های روانشناسی بود که عکس خودش هم روی آن بود و می گفت خودش نویسنده این کتاب است.
مترو واقعا تبدیل به بازارچه ای بزرگ شده و در بساط دستفروش های آن، همه چیز پیدا می شود.
سخن پایانی
دستفروشی این روزها اگرچه تغییر شکل داده ، اما همچنان همان بخش غیرقابل تفکیک از اقتصاد شهرهاست که باید برای آن یک راه حل قانونی و البته منطقی پیدا کرد. بار گرانی ها و افزایش بیکاری قطعا باعث سوق پیدا کردن تعدادی به سمت بازار غیررسمی دستفروشی می شود، اما اگر این بازار رسمیت پیدا کند، می توان در مقابل مافیایی که پشت پرده آن شکل گرفته و این بازار را به هر سمتی که می خواهد هدایت می کند، ایستاد. گاهی در این میان، زنان سرپرست خانوار را مشاهده می کنید که با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه، مجبور به دستفروشی شده اند.