-
نویسنده<!-- -->:<!-- --> <!-- -->کیمیا ملکیگزارش میدانی صمت از مشکلات بی‌شمار مترو

ارابـه آهـنی با مسـافرانی همیـشه مقـصر!

شهری زیرزمینی با ازدحام شهروندانی که به حضور در این شهر ناچارند.

ارابـه آهـنی با مسـافرانی همیـشه مقـصر!

شهری زیرزمینی با ازدحام شهروندانی که به حضور در این شهر ناچارند. در این شهر هیچ خبری از شهردار و مسئول برای رسیدگی به مشکلات نیست، اما پر از کدخدانماهایی است که تنها مقصر تمامی مشکلات را شهروندان می ‌ دانند؛ از خرابی پله برقی گرفته تا مشکلات واگن ‌ های قطار! اگر پله برقی دائم خراب است تقصیر به گردن شهروندانی است که از پله ‌ های معمولی استفاده نمی ‌ کنند. اگر هم قطار دیر می ‌ آید و باید مدت ‌ ها در سکو منتظر آن ماند باز هم تقصیر شهروندان همین شهر زیرزمینی است که مانع از بسته شدن در قطار می ‌ شوند.گاهی نیز برای مدتی طولانی قطار در تونل ‌ های تاریک توقف می ‌ کند که به ‌ نظر می ‌ رسد این مشکل هم برای آشنایی شهروندان با فضای تاریک و شاید کمی تنوع! تعبیه شده است. در واقع هر روز در این شهر زیرزمینی، اتفاقات عجیب ‌ وغریبی رخ می ‌ دهد و دیگر مردم به این شرایط خو گرفته ‌ اند. از سویی هیچ وقت نه توضیحی درباره علت وقایع داده می ‌ شود و نه تغییری برای اصلاح شرایط انجام می ‌ شود. تنها واکنش، جمله تکراری ماموران قطار است که با لحنی طلبکارانه به مسافران می ‌ گویند: «تقصر خودتان است.»صمت به ‌ مناسبت ۷ اردیبهشت، روز ملی ایمنی حمل ‌ ونقل در گزارشی میدانی از مترو به مشکلات این حوزه پرمخاطب حمل ‌ ونقل عمومی پرداخته است.

به این ارابه آهنی توجه کنید!

وارد نزدیک ‌ ترین ایستگاه مترویی که می ‌ بینم، می ‌ شوم. روی یک پله ‌ برقی طولانی می ‌ ایستم. هرازگاهی تکانی محکم می ‌ خورم؛ ظاهرا باز هم پله برقی خراب است. این عادی ‌ ترین معضلی است که در ارتباط با مترو با آن روبه ‌ رو می ‌ شوم. به سالن ورودی می ‌ رسم. از قضا شارژ بلیت مترو من تمام شده؛ پس باید به سراغ یکی از چندین دستگاه ‌ های شارژ بلیت بروم. خب نخستین دستگاه خراب است. صفی که جلوی یکی از دستگاه ‌ ها ایجاد شده، تنها دستگاه سالم را نشان می ‌ دهد. این مشکلات تبدیل به یک اتفاق روتین برای متروسواران شده و هر روز موجی از این اتفاقات در مترو رخ می ‌ دهد؛ اتفاقاتی عصبی ‌ کننده که دیگر از عادی ‌ ترین ‌ ها شده است. البته واکنش عادی ‌ انگارانه شهروندان در برابر مشکلات هم به اندازه ‌ تلاش ناچیز مسئولان برای حل آنها آزاردهنده است. این ارابه آهنی چندین سال است که نیاز به توسعه و نوسازی دارد و باید دستی به سر ‌ وگوشش کشید اما دریغ از ذره ‌ ای توجه!

پله برقی خراب است

مکان: پله برقی منتهی به سکوی ایستگاه قطار. جمعیت بسیار زیاد است و صفی طولانی ایجاد شده است. افراد تکانی شدید می ‌ خورند و پله برقی از حرکت می ‌ ایستد. جمعیت روی هم می ‌ افتند و حادثه ‌ ای رخ می ‌ دهد. مسافران بی ‌ خبر از همه جا در مسیر رسیدن به محل کار دچار آسیب می ‌ شوند. نه ‌ تنها بابت این اتفاق پاسخی داده نمی ‌ شود، بلکه تا چند روز باید پله ‌ هایی با تعداد بیشمار را خودتان طی کنید، چون پله برقی خراب است. در واقع اگر در آن اتفاق حضور نداشتید یا آسیبی ندیدید، در روزهای آینده با طی کردن تعداد بیشماری پله دچار آسیب خواهید شد.البته در این موضوع مقصر مسافران هستند! در زمان ‌ های خلوت روی پله برقی می ‌ دوند؛ مگر پله جای دویدن است؟ مگر نمی ‌ دانند که تحریم هستیم و قطعه این پله ‌ ها پیدا نمی ‌ شود؟

کارمندانی که عادت ندارند!

مکان: گیت مترو. امروز نمی ‌ توانید بلیت ‌ ها را با دستگاه شارژ کنید، چون دستگاه خراب است. خوش به حال کسانی که بلیت آنها شارژ کافی دارد؛ لازم نیست در صف طویل مقابل باجه شارژ بلیت صبر کنند و نزدیک ‌ ترین قطار را از دست بدهند. هرگاه گذرم به این واحد خدماتی مترو می ‌ افتد با خود فکر می ‌ کنم که شاید شرط استخدام کارکنان این بخش داشتن خلق ‌ وخویی عصبی با کمی اخم است. البته نباید درباره معدود کارمندان با اخلاق این بخش از شهر زیرزمینی هم کم ‌ لطفی کرد. حین ارائه خدمت کلمات به زور از دهان افراد خارج می ‌ شود: «چقدر؟» و شما باید در کسری از ثانیه پاسخگوی آنها باشید؛ والا با غضبی روبه ‌ رو می ‌ شود که انگار یکی از عاملان خرابی دستگاه شارژ شما هستید. گاهی هم ممکن است اگر کارت بانکی شما دفعه اول در کارتخوان مترو کار نکند و به ‌ اصطلاح کارت نکشد، اخم کارمند قسمت مربوطه بیشتر در هم برود. البته در این ماجرا هم تقصیر بر گردن مسافران است! یک کارمند از روزی که تکنولوژی آمده تمام روزهای ماه را با فعالیتی ناچیز در مسئولیت خود سپری می ‌ کند، حال یک روز دستگاه خراب شده و او مجبور است به کار ارباب ‌ رجوع بسیاری رسیدگی کند. از نگاه برخی از کارمندان این هم تقصیر مسافر است!

تنها پوزش!

مکان: یکی از ایستگاه ‌ های مترو از میان آن همه رنگ در نقشه راهنما. اغلب مسافران که در مسیر محل کار هستند، نگاه ‌ شان به ساعت دست ‌ شان است. تاخیر قطار حتی به اندازه یک دقیقه هم برای کارمندان و کارگران مهم است. خانمی پای خود را با ضربات پشت هم به زمین می ‌ کوبد و هرازگاهی صدای نچی می ‌ آید. در حالی که کلافگی امانش را بریده خانم دیگری با نگرانی می ‌ پرسد: «خانم مترو قبلی کی رفت؟» صدایی عصبانی جواب می ‌ دهد: «اصلا مگه اومده که بره!» این مکالمات با گذشت زمان و با افزایش تعداد آدم ‌ ها بیشتر می ‌ شود و باز هم هیچ دلیلی برای این تاخیر ازسوی مسئولان خط اعلام نمی ‌ شود.تنها اعلامی که بعد از ۲۰ دقیقه تاخیر از بلندگوهای سکو به گوش می ‌ رسد این است: «با عرض پوزش قطار با تاخیر به ایستگاه می ‌ رسد». اطلاع ‌ رسانی دیرهنگامی که دردی از منتظران مترو دوا نمی ‌ کند و واکنش مسئولان نیز عذرخواهی بدون توضیح است. البته ماموران سکوهای ایستگاه ‌ های مترو در واکنش به اعتراض مسافران باز به بیان یک جمله تکراری بسنده می ‌ کنند؛ «تاخیر قطار تقصیر مسافران است. آنقدر در ایستگاه ‌ ها مانع از بسته شدن در قطار می ‌ شوند که قطار دیر به مقصد بعدی می ‌ رسد!»

دکمه ای که پاسخگو ندارد

مکان: داخل قطار در راه رسیدن به ایستگاهی دیگر. در همان ساعت ‌ های ابتدایی روز که ۵ دقیقه نیز اهمیت زیادی برای افراد دارد. قطار در تونل متوقف شده است. فاصله ‌ تان با فردی که کنار شما ایستاده آنقدر کم است که شاید نتوانید دست در جیب خود کنید. مسافران قطار حدود ۱۰ دقیقه صبر می ‌ کنند و آنچه شنیده می ‌ شود غرهای زیرلب است. پس از مدتی طاقت مسافران طاق می ‌ شود و صدایی از ته واگن می ‌ گوید: «خانم اون دکمه رو بزن، بپرس چرا نمیره؟» «اون دکمه»، دکمه قرمز بالای در قطار است که طبق قاعده با فشردن آن باید با راننده قطار ارتباط برقرار کنید، اما اینجا داستان جور دیگری است و در بسیاری از مواقع هر قدر هم دکمه را بفشارید جوابی از آن سمت شنیده نمی ‌ شود. علت فشردن دکمه هشدار هر چه باشد؛، واکنشی از آن سوی خط دریافت نمی ‌ کنید. خواه تنگی نفس مسافران در اثر قطع شدن فن و خواه ماندن طولانی در تونل! در حقیقت دکمه ‌ ای که باید نجات ‌ دهنده مسافران در مواقع ضروری باشد در بیشتر مواقع یا خراب است یا راهبر تمایلی به پاسخگویی ندارد. کاش حداقل شهرداری کمی هزینه بپردازد و منشی برای واگن راننده استخدام کند تا با تعیین وقت قبلی به مشکلات مسافران رسیدگی شود. ظاهرا این مشکل هم تقصیر مسافران است؛ آنقدر بی ‌ دلیل این دکمه را فشردند که دیگر مخاطبان آن ‌ سوی خط مایل به پاسخگویی نیستند. امیدواریم سایر سازمان ‌ های امدادی مانند اورژانس، پلیس و آتش ‌ نشانی روزی به این نتیجه نرسند!

ترمزی برای باز شدن فضا

مکان: داخل قطار در راه رسیدن به ایستگاهی دیگر. در همان ساعت ‌ های ابتدایی روز که جمعیت در فشرده ‌ ترین حالت ممکن است. در این حالت نه اینکه نیازی به گرفتن میله ‌ های سقف واگن برای جلوگیری از افتادن نباشد، بلکه اصلا دستی بالا نمی ‌ آید که بخواهد میله را بگیرد. ناگهان ترمزگیری وحشتناک راهبر قطار، صف ‌ های فشرده جمعیت را دومینووار به چپ یا راست هدایت می ‌ کند. مانند رانندگی در جاده ‌ ای جنگلی که طی آن ناگهان با یک حادثه روبه ‌ رو شوید. در کسری از ثانیه همه افراد ایستاده، مانند مهره ‌ های بازی لگو روی هم می ‌ افتند و وای به حال آن فردی که آخرین نفر از این زنجیره باشد. فریادی از فرد آخر این زنجیره بلند می ‌ شود و می ‌ گوید نمی ‌ توانم پایم را تکان دهم. در نهایت ممکن است با این تصویر روبه ‌ رو شوید: «مامور مترو، خانمی با پایی لنگان، دو امدادگر با یک تخت.» حال سوال این است که با هر بار ترمز شدید چند نفر آسیب می ‌ بینند؟ امیدواریم لااقل دوربین ‌ های داخل مترو به ‌ خوبی کار کنند و این صحنه ‌ ها نیز ثبت شود تا شاید بازبینی فیلم ‌ ها، مسئولان را به فکر چاره ‌ ای بیندازد. این ترمزهای شدید نیز تقصیر مسافران است؛ جای ‌ شان تنگ است و نیاز به تکان دارند تا کمی فضا باز شود!

مسافران محترم در قطار خراب است!

اینجا قانون دارد!

مکان: داخل قطار در راه رسیدن به ایستگاهی دیگر. زمان: تلخ ‌ ترین روزها. نگاه ‌ ها در شرایطی سخت همراه با نفس ‌ تنگی به ‌ جای خالی چکش ‌ های بالای در بود و قطاری مملو از جمعیت پر از دود با صدای سرفه ‌ های ممتد. در همین حال در واگن، خلاف جهت باز می ‌ شود و جمعیت هراسان از اینکه روی ریل بیفتند به یکدیگر هشدار می ‌ دهند و از هم مراقبت می ‌ کنند. همزمان مادری باردار نفسش تنگ می ‌ شود و نگران سلامتی فرزندش است. دکمه قرمز هشدار، حتی در مواقع اورژانسی نیز پاسخگو نیست. این بار دیگر حتی صدای ضبط ‌ شده پوزش از مسافران نیز به گوش نمی ‌ رسد.این بار دیگر 100 درصد مسافران مقصرند؛ اینجا مترو است و قانون دارد.

آتش گرفتن یک اتفاق عادی است

مکان: داخل قطار در راه رسیدن به ایستگاهی دیگر. ساعتش را دقیق به خاطر نمی ‌ آورم. فقط می ‌ دانم صبح بود. بوی ناخوشایندی در محوطه واگن حس می ‌ شد. ناگهان قطار در یکی از ایستگاه ‌ ها، ایستاد و فرمان پیاده شدن همه مسافران صادر شد. آنچه در مقابل چشمان ‌ مان اتفاق می ‌ افتاد آتش گرفتن سقف دو واگن قطار بود. صدای ماموران ایستگاه به گوش می ‌ رسید که با لحنی بد به نگرانی مسافران پاسخ می ‌ دادند؛ آن هم در خونسردترین حالت ممکن. جای تعجب داشت که سقف یک قطار در حال آتش گرفتن است و در نهایت دلیل و توضیحی برای اقناع مسافران یا کم کردن نگرانی و استرس بیان نمی ‌ شود. ماموران خونسرد با تاکید بر اینکه «اصلا مگه چه اتفاقی افتاده؟» می ‌ گویند: «باید صبر کنید و در انتظار قطار بدی باشید. این هم تقصیر مسافران است که هر اتفاق کوچکی را برای خود بزرگ می ‌ کنند!»

سخن پایانی

شاید اینکه هر روز مانند خمیری ورز داده می ‌ شویم تا به محل کار برسیم، تاوان شهرنشینی باشد، اما باید از آقای شهردار پرسید خرج کردن بودجه ‌ ها در کدام قسمت آنقدر مهم است که از بودجه لازم برای مترو نیز به آن قرض می ‌ دهید؟ ناراحتی که هر روز به ‌ دلایل مختلف برای مسافران ایجاد می ‌ شود به کنار؛ این ارابه آهنی روزانه میلیون ‌ ها آدم را جابه ‌ جا می ‌ کند که جان ‌ هایی دارند ارزشمند.

چرا فکری به حال این وسیله حمل ونقل محبوب نمی کنید تا اتفاقی ناگوار را رقم نزنید؟

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*