-

ناگفته های حافظ ناظری از زبان خودش

حافظ ناظری فرزند شهرام ناظری آهنگساز، رهبر ارکستر و خوانندهٔ ایرانی و کرد تبار است.

به گزارش ستاره پارسی؛ حافظ ناظری زادهٔ ۸ مرداد ۱۳۵۸ است.حافظ ناظری فرزند شهرام ناظری آهنگساز، رهبر ارکستر و خوانندهٔ ایرانی و کرد تبار است.حافظ ناظری از سه سالگی درس آواز را شروع کرد و از همان سال‌ها شروع به نواختن تنبور و سه تار کرد. حافظ ناظری هفت ساله بود که مطالعاتش در این باره آغاز شدند. پس از آن حافظ ناظری به نوازندگی دف پرداخت و تکنیک‌های منحصر به فردی را در دف نوازی به وجود آورد که بسیاری از جوانان ایرانی از تکنیک‌های وی در حال حاضر استفاده می‌کنند

حافظ ناظری

آنچه در ادامه می آید پاسخ های حافظ ناظری به این پرسش هاست.

بگذارید از یک سؤال ساده شروع کنیم؛ آیا کارتازه ای در دست ساخت دارید؟

همان طور که می بینید هم اکنون تور جهانی خود را از شهر شیراز آغازکرده ام و به زودی روی بخش شماره ۲ سمفونی رومی کار خواهم کرد.

پروژه ای که درباره آن طی مدت اخیر سوتفاهم های بسیاری پیش آمد و باید بگویم که نام این پروژه، نام یک اثر موسیقی نیست بلکه نامی نمادین و نشان دهنده تفکر موسیقایی من برای ادغام موسیقی غرب و شرق است؛ در واقع سمفونی ریشه در لغت گروه موزیسین دارد و نام رومی هم از نام مولانا جلال الدین گرفته شده که به نوعی نماد مشرق زمین است. به همین خاطر نامی نمادین بود که فرهنگ غرب و شرق را ارایه دهد.

به موضوع انتخاب نام این اثر خواهیم رسید ولی پیش از آن یک سؤال کلی دارم؛ شما بر جهانی شدن موسیقی تاکید دارید و اینکه ۳۸ تن از حاضران سمفونی رومی برندگان جایزه گِرَمی بوده اند. می خواهم بدانم به نظر شما چه موانعی در کشور ما بر سر جهانی شدن موسیقی ایرانی وجود دارد؟

صحبت درباره موانع موجود نیازمند بحثی عمیق است. در واقع باید جزء را ریشه یابی کنیم تا به مشکلات کلی پی ببریم. باید بپرسیم که هم اکنون ما به عنوان حافظان موسیقی سنتی چقدر توانسته ایم آن را به نسل جدید منتقل کنیم. دیگر باید وضع کنسرت ها و فروش آثار را در داخل کشور بررسی کرد. به نظر من موسیقی ما در حرکتی نزولی با شیب سریع قرار دارد و این وضع نگران کننده است؛ آنچه می تواند شکافی عمیق میان نسل جدید و موسیقی سنتی ایرانی پدید بیاورد. من به عنوان کسی که مدت ها ایران نبودم و شما را از بیرون میبینم باید بگویم اینجا فضا به راستی خراب است؛ هیچ کس از موفقیت دیگری خوشحال نمی شود. هر کسی یک هفته به کلاس موسیقی می رود موی بلند می گذارد و به خودش لقب استاد میدهد. این موضوع در خانواده موسیقی به بیرون نشات پیدا میکند. آن وقت میبینیم که مانند یک سال گذشته استقبال مردم از کنسرت ها ۶۰ درصد افت میکند؛ حال آنکه در ۵ سال گذشته کنسرت رفتن در کشور باب بود. اکنون همه کسانی که با یک تبلیغ ۱۰ شب کنسرت می دادند با چندین برابر تبلیغات ۲ شب هم نمی توانند سالنهای کنسرت را پر کنند. من این را بدان خاطر می گویم که چون به موسیقی عشق دارم سینه سپر کردهام و می گویم بگذار فحشش را بخورم ولی انتقادات را بگویم؛ این مصداق همان شعر است که می گوید جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد. در واقع بسیاری اصلا سنت را نمیشناسند و می خواهند خلاقیت پدید بیاورند؛ طرف سه تار خود را به سختی کوک می کند ولی میخواهد ناجی موسیقی ایران باشد. من فکر می کنم پاسخ به این پرسش به حد مصاحبه شما نمیگنجد و شاید ۲۰ سال دیگر کسی مانند شما بنشیند و ببیند که آلبوم ناگفته چه اتفاق بزرگی را برای موسیقی ایران در جهان رقم زد. جای اینکه از آن در داخل کشور تقدیر شود همه به آن حمله کردند و حرف های رکیک نثارش کردند؛ من را دروغ گو خطاب کردند ولی ۲۰ سال دیگر مشخص می شود این چه قدم بزرگی در این فضای پریشان و سرخورده موسیقی ایران بود و شاید حتی برای من هم این موفقیت دوباره تکرار نشود. با وجود تمدن بزرگ ایران حسی در ما وجود دارد که قهرمان کشی می کنیم. کسی فیلمی می سازد و جایزه بزرگی را می برد و همه میگویند پارتی بازی کرده یا لیاقتش را نداشته است. آخر اینها چه حرفی است؛ چقدر تفرقه؟

حافظ ناظری

بگذارید به نام اثر سمفونی رومی بپردازیم. گفتید نام را برای اینکه پلی میان شرق و غرب باشد انتخاب کرده اید ولی چرا این اثر ۳ نام دارد؟

سمفونی رومی، بعد یازدهم و ناگفته. منظور از بعد یازدهم و ناگفته چیست. آقای کامکار هم همین را از شما پرسیده بود؛ چرا مثلا بعد دوازدهم نه؟ چرا بعد نودم یا پنجم! یک استاد آکادمیک موسیقی باید بگوید چرا بعد یازدهم هست و هشتم نیست؟ من عاشق علم کهکشان ها هستم. در این علم تئوری تازه ای کشف شده که به آن تئوری ریسمانی گفته می شود و کشف شده که همه هستی ما بر روی ۲ ارتعاش ساخته شده است. این بعد، بعد یازدهم است که همان موسیقی است. بعد یازدهم در واقع بخشی از آلبوم ناگفته است. در واقع من ۱۵ سال ایران نبودم و خبر کنسرتهایم که می آمد می گفتند حافظ ناظری ایران را فراموش کرده است. اینکه سونی تصمیم داشت کاری را از ایران منتشر کند به خبر بسیار داغی در ایران تبدیل شد و ما به خاطر قانون کپی رایت نمی توانستیم آن را در ایران منتشر کنیم. فکرش را بکنید اگر اثر در جهان منتشر می شد و در ایران نه من با چه هجمه ای روبرو میشدم این است که تصمیم گرفتیم بخشی از اثر را در ایران منتشر کنیم که در نهایت اثر ناگفته به نام بعد یازدهم منتشر شد.

حافظ ناظری

منظورتان از ناگفته چیست؟ چه ناگفته ای؟

من می خواستم با ناگفته، ناگفته های فرهنگ ایران را در حد توان خود بیان کنم. چون فرهنگ ما را با معنایی متفاوت در دنیا ارایه می کنند؛ ما را با معنایی متفاوت می شناسند تا کشوری که پادشاه آن در ۳ هزار سال پیش لوح حقوق بشر را نوشته است. هدف من معرفی تصویر دیگری از ایران بود. همچنین قسمت دوم موسیقایی ناگفته اینگونه بود که این اثر تنها اثر موسیقی جهان است که در آن نوآوری را در هر ۳ جز اصلی سازنده موسیقی یعنی هم در آواز، موسیقی و ارکستراسیون می بینید. آثاری بوده اند که در یکی از این ۳ بعد متفاوت بوده اند ولی در ناگفته این اتفاق همزمان در هر ۳ بعد رخ داده است. من برای اولین بار در موسیقی کشورمان جسارت کرده ام تا اثری ۲۰ دقیقه ای تولید کنم که در آن یک لغت شعر نیست. همچنین در آهنگسازی تلفیق تازه ای از موسیقی شرق و غرب را می بینید.

بگذارید به همان انتقادات آقای کامکار برگردیم که کلید انتقادات بعدی را زد. برخی معتقدند در پاسخی که به ایشان دادید شأن بزرگتر را رعایت نکردید و پاسختان خودستایانه بوده است

. پاسخ خودستایانه نبود و من به سخنان احساسی ایشان پاسخی علمی دادم.

ولی در بخش هایی از متن شما جملاتتان…

جمله هایم منطقی بود. من در کل نمی خواهم به آن حاشیهها برگردم ولی ماجرا عمیق تر از آنچه بود که شما اطلاع داشتید. اتفاقاتی پیش از آن رخ داده بود.

چه اتفاقاتی؟

ایشان پیش از آن حرف هایی زده بودند که من در برابرشان سکوت کرده بودم ولی به آن مرحله که رسید ناچار شدم. منتقدان به من همه چیز گفتند؛ گفتند اثرت کلاسیک نیست ولی در بیلبورد به اثر شماره یک کلاسیک تبدیل شد و در سونی در زیر شاخه گرمی کلاسیک بیرون آمد. گفتند ۳۸ برنده گرمی در اثر نبوده بلکه ۲۵ نفر بودند. بعد ثابت شد من اشتباه کرده ام و تعداد برندگان ۴۲ نفر بوده است. البته ایشان دیروز - پریروز در نشستی خبری حرف هایی زده است ولی اصلا در حد من نیست که بخواهم جواب این چیزها را بدهم. من در جوابیه همه حرف ها را محترمانه بیان کردم. در واقع شما از یک استاد آکادمیک انتظار نقد علمی دارید و نه نقد احساسی. وقتی شما درباره یک اثر صحبت می کنید که همگی نادرست است لابد هدفی از این بیان دارید، سوادش را ندارید یا اینکه سوادتان را از دست داده اید. اگر آن جوابیه را نکته به نکته ببینید متوجه میشوید که جواب علمی بوده است. اگر قرار بر نصیحت بود راه بهتری هم وجود داشت پس این نقد بر اثر حسادت بوده است.

حافظ ناظری

آقای علیزاده در جایی گفته بودند «جوانان ما توهم نوآوری دارند». شما هم اشاره ای به نقش جوانان کردید. به نظرتان این انتقادات نوعی مقاومت در برابر نوآوری است؟

اگر لیونل مسی ۶۰ ساله شود و از خودش نابغه تر در فوتبال پیدا شود مسی از او تقدیر خواهد کرد ولی در دل از اینکه کسی بهتر از او پیدا شده طبیعتا از نظر روانشناسی موضعگیر می شود. این استادان چون دوره شان تمام شده جلوی بسیاری از اتفاقات جبهه می گیرند. البته باید دید که جوانان ما واقعا کار خلاقانه می کنند یا نه. باید دید خلاقیت چیست. وقتی شما روند کار آقای علیزاده را نگاه کنید، ایشان از نظر خلاقیت و نوآوری کارهایی دارد که در زمان خود خلاقانه بوده است ولی کارهای وی اشراف بر سنت هم داشته است. من کارهایی که بسیاری از استادان در ۲۰ سال گذشته منتشر کرده اند را گوش نکرده ام یا اینکه به نظرم برخی از آنها حرفی برای گفتن نداشته است. با این حال در کار ترکمن آقای علیزاده می بینیم ایشان ردیف موسیقی ما را نواخته و بعد قطعه ترکمن را به عنوان برداشت ایشان از موسیقی ایرانی اجرا کرده است. این خلاقیتی است که میتوان درباره آن صحبت کرد چون آدمی است که به خوبی سنت را می شناسد. مانند پدر من. پدرم آنقدر بر موسیقی سنتی اشراف دارد که از دل آن چیز تازه ای آفریده است و این خلاقیت است. با این حال ۹۹ درصد از موسیقیدان های هم نسل من اشراف بر موسیقی ندارند. در سال های گذشته چند جوان اثری را بیرون داده اند و در آن ۱۰ دقیقه آواز واقعی خواندهاند؟ همه چیز تبدیل به تصنیف و ریتم شده است. آیا راهی وجود ندارد برای عرضه موسیقی سنتی ایران به نوعی که جوانان از آن استقبال کنند؟ به نظر من این راه وجود دارد و من در اثر جدید خود این کار را می کنم. به نظر من گاهی انجام ندادن کاری، انجام کاری است. برای من کنسرت دادن و تولید اثر موسیقی برای شهرت و پول نیست و کسانی که با من کار کرده اند این را می دانند. برای من اولویت، ارایه پیامی به اجتماع است. در نشستی خبری یکی از خبرنگاران گفت سرانگشتی حساب کرده و متوجه شده در ۱۶ سالی که من در ایران کنسرت نداده ام حدود ۴۰ میلیارد تومان از دست داده ام. پرسید این به چه دلیل است. پاسخ دادم من دنبال این نیستم که مدام کنسرت بگذارم. من روی استیج که می روم انگار دارم پیش خدا جواب پس می دهم چون از خودم می پرسم چه چیزی به مردم ارایه می دهم. هم اکنون هم که با شما مصاحبه می کنم ۶ شب است که برای آماده سازی این کنسرت ها نخوابیده ام.

حافظ ناظری

شما در کارتان خود را متأثر از چه کسی می دانید؟

من در خانواده ای استثنایی بزرگ شده ام که محل رفت و آمد استادان موسیقی بوده است. اسطوره من در موسیقی ایرانی در آواز استاد طاهرزاده و در نوازندگی استاد علی اکبر خان شهنازی هستند.

رقیب خود را در ایران چه کسی می دانید؟

هیچ کس. نه اینکه از دیگران بهترم بلکه به این خاطر که شخصیت و موسیقی من، ساز و آوازم شبیه هیچ کس نیست که رقیبی داشته باشم و از صمیم قلب آرزوی موفقیت برای همکاران دارم. وقتی اثر موسیقی از همکاران عزیزم در ایران بیرون بیاید موفقیت آن باعث می شود مردم سی دی من را هم بخرند. از این رو اگر اثر حافظ ناظری در دنیا شماره یک شد به جای اینکه موضع بگیریم باید به خود این طور بگوییم که کسی قدمی برداشته و بیاییم آن را کامل کنیم نه اینکه بگویم این دروغ بود و فلان بود.

شهرام ناظری

به نظرتان پسر شهرام ناظری بودن چقدر دستیابی به این موفقیت ها را برای شما آسان تر کرد؟

در جهان هیچ؛ موسیقیدانان ایرانی در جهان به اندازه یک قطره هم شناخته شده نیستند و استادان ما وقتی خارج از کشور کنسرت می گذارند شاید تعداد زیادی هم در کنسرت ها شرکت نمی کند پس من هر کاری آن سوی دنیا کرده ام فقط خودم بوده ام. به نظر من مطرح شدن در کشوری ۷۰ میلیون نفری ساده تر از مشهور شدن در جهان ۵ میلیارد نفری است. در ایران یکی از خصلت های ما اسطوره سازی است هرچند در نسل جدید این خصلت دارد از میان می رود. من اگر هزاران برابر از شهرام ناظری موفق تر باشم تا ابد پسر شهرام ناظری خوانده میشوم چون در ایران نام های شهرام ناظری و شجریان، ورای موسیقی شده اند و اینک جزوی از فرهنگ ایران هستند.

چه انتقادی به کارهای پدرتان دارید؟

پدر من نه اهل مافیا و نه سیاست بازی است. در کشور ما کسانی که به نام می رسند به جز هنرشان اتاق فکری دارند که برایش سیاست گذاری می کنند. پدر من آنقدر انسان پاکی است که همه عمر از او سواستفاده شده و حقش را خورده اند. همه هنرمندانی که در ایران می شناسید در کنار شهرام ناظری شناخته شده اند؛ هوشنگ کامکار با گلستانه، تنبور شمس، آقای علیزاده شورانگیز، آقای عندلیبی با بی قرار و کیش مهر و… . در صورتی که آقای شجریان بهترین آثار زندگی خود را در کنار مشکاتیان ساخته و مشکاتیان دلیل آن کارها بوده است. باید به این فکر کنید و تاثیر پدرم را ببینید که همه کسانی که در کنارش بوده اند بهترین آثار خود را خلق کرده اند. آقای علیزاده با یک سال فاصله شورانگیز را با پدرم و راز و نیاز را با افتخاری تولید کرده است؛ آن تبدیل به شورانگیز و این تبدیل به راز و نیازشده است.

چرا شیراز را به عنوان اولین شهر از تور جهانی خود انتخاب کردید؟

در مدت اخیر ۲۰ مقاله درباره من در مطبوعات چاپ شده و می پرسند چرا کنسرت هایم را از شیراز آغاز کرده ام؛ چرا کرمانشاه نبوده است؟ راستش را بخواهید به نظر من شیراز یکی از زیباترین، عاشقانه ترین و رمانتیک ترین شهرهای ایران است. شیراز جنبه هایی دارد که اگر بدان ها پرداخته شود میتواند یکی از نمادهای دنیا باشد. من این را درک کرده ام و در حد توان خود می خواهم نقشی داشته باشم. قبر حافظ و سعدی و شکوه تخت جمشید در کنار هم برای یک شهر بسیار زیاد است. ۲۰ بار به تخت جمشید رفته و هر بار که می روم استخوان های تنم می لرزد. در آدم های این شهر یک عشق عجیبی است. عشقی است که من جای دیگری ندیده ام و این بود که من خواستم تور جهانی ناگفته از شهری که نماد فرهنگ و عشق است شروع شود و جلو همه انتقادات ایستادم.

حافظ ناظری

بگذار سؤالی را بی پرده بپرسم. مخاطب از سخنان شما ممکن است این گونه برداشت کند که حافظ ناظری می گوید «من آنم که رستم بود پهلوان»!

پرسیدی رقیبی داری؟ گفتم من نمی گویم از کسی برتر هستم. تنها می خواهم بگویم که من شبیه کسی نیستم و خودم هستم و در کاری که می کنم یک دانه هستم و شبیه هیچ کس نیستم. ساز من، نوع طرز فکرم، کارهایی که می کنم وآوازی که می خوانم مال خودم است. به نظر من همه انسان ها با هم برابر هستند هرچند جایگاهمان متفاوت باشد. همیشه جلو آدمهای گردن کلفت گردنم کلفت تر شده و جلوی آدم های ضعیف گردنم خم شده است. من باید روزی آنقدر قدرتمند شوم که بتوانم به کسانی که بیرون منتظرم هستند کمک کنم. این بزرگترین آرمان زندگی من است.

اجازه بده مصاحبه را با زندگی شخصی شما تمام کنیم. ازدواج کرده ای؟ راستی برخی هم بر سر دانشگاهی که در نیویورک در آن درس خوانده ای سؤالاتی داشتند.

من عکسی با زلاتان ابراهیمویچ، کاپیتان تیم سوئد عکسی گرفتم. فکرش را بکن! می گفتند عکس را فتوشاپ کرده و قد خود را بلندتر کرده ام. من در ایران باید قد خود را هم ثابت کنم. چه رسد به دانشگاهی که درس خوانده ام و داشتن اثر شماره یک و برندگان گرمی.

نگفتی ازدواج کرده ای؟

نه. من هدف و مسئولیت بزرگی روی دوشم است که تا آنها را انجام ندهم نمی توانم به مسائل شخصی تر بپردازم.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین