سازمانها چگونه رشد یافته و بالغ میشوند؟
حسن خسروی-تحلیلگر مسائل مدیریت دولتی ایران
به نظر میرسد سازمانهایی نظیر بنز؛ اپل؛ تویوتا؛ جنرال الکتریک و... از بدو شکلگیری تا به امروز یک استراتژی مشخصی داشتهاند بهنام سرآمدی. سرآمدی یعنی اینکه دیگران چه نقاط ضعفی دارند و ما جه کار کنیم که هم آن نقاط ضعف را نداشته باشیم هم اینکه یک پله از دیگران و رقبا بالاتر باشیم. سرآمدی یعنی به وضع موجود راضی نبودن و همواره خود را در حال بهبود مستمر قرار دادن. سرآمدی یعنی اینکه واقعا به دور از هرگونه خودبزرگبینی و توهم و شعار دادنها ببینیم کجا هستیم و کجا باید باشیم و بهترین راه رسیدن به نقطه مطلوب چیست؟ سرآمدی یعنی اینکه دائم باید در حال مهندسی مجدد و نوسازی و تحول و یادگیری بوده و آنقدر دارای انعطافپذیری باشیم که هر پدیده خواسته یا ناخواستهای موجب شکست و زیان و سرخوردگی ما نشود. خوب همه اینها نیازمند برخورداری از مدیران و کارکنانی است که خود رشد یافته و بالغ و سرآمد باشند. مدیران ما شاید از یک احساس عدم امنیت شغلی نیز همواره رنج بردهاند و شاهد این مدعا نیز عمر کوتاه مدیریت در کشور ماست. شاید این حس ناخوشایند در مدیران به دلیل ترس از دست دادن موقعیت شغلی خود؛ کمتر اجازه داده که آنان به مقوله آموزش و پرورش مدیران همت گمارند. هر چند بسیاری از مدیران اساسا اعتقادی به آموزش ندارند که تاسفانگیز است. آموزش و پرورش کارکنان در سازمانهای اداری و صنعتی ایران امری مغفول و مظلوم است که کمتر مدیری به آن توجه لازم و کافی را دارد زیرا بهطور ریشهای مدیران عالیرتبه ما واقعا بر اساس نظام صحیح شایستهسالاری و شایستهگزینی منصوب نمیشوند زیرا سلیقهها و ذائقههایی در این میان وجود دارند که اصولا علمی و مطالعه شده نبوده و منجر به عدم رشد و تعالی و بلوغ در سازمانهای ما شده است. به عبارت دیگر فقدان یا کمبود مدیران شناسنامهدار آموزشدیده و تربیتشده باعث شده تا ما در طول 50 سال گذشته پستهای بالای سازمانی را تنها به همکیشان و همفکران و حلقههای دور و بر خودمان اختصاص دهیم بدون اینکه واقعا به شایستگیهای فردی و فنی و حرفهای افراد توجه لازم و کافی داشته باشیم. این آفت بزرگ خانمانسوز سازمانهای ما که فلانی از حزب و گروه و دسته ما نیست؛ پس نباید با وجود همه لیاقتها به او پست و مقامی داد باعث شده تا روند رشد و بلوغ در سازمانهای ما دچار فراز و نشیبهای فراوانی شود. تقسیمبندی غلط و ناعادلانه مدیران کشور به نامهایی نظیر اصولگرا و اصلاحطلب و... باعث شده تا دولتمردان این دو طایفه کمتر از ظرفیتها و پتانسیلهای بالقوه و بالفعل یکدیگر و حتی افراد خارج از این عناوین و برچسبها به مدیریت عالیه سازمانها برسند و طبیعتا این نگاه غیرعادلانه و غیر کارشناسی در طول زمان نه تنها به ذخایر و موجودی منابع و سرمایه انسانی ما اضافه نکرده که صد البته باعث خانهنشینی و انزوای بسیاری از افراد بدرد بخور و صاحب اندیشه و متفکر نیز شده است. سازمانها فینفسه و ذاتا جز مشتی آهن و چوب و سیمان نیستند و بهخودیخود ارزش چندانی ندارند. آنچه که به این تاسیسات و سازهها و ساختمانها هویت و شخصیت و ارزش میدهد همانا افراد و انسانها و مدیرانی هستند که در آنها کار میکنند. وضعیت نامطلوب و بیمار نظام اداری و سازمانی ما نیازمند استراتژی سرآمدی است. فارغ از اینکه افراد رشد یافته و بالغ؛ تابع چه قوم و قبیلهای هستند. سازمان اداری و استخدامی کشور که شاید بیش از هر سازمان دیگری خودش دچار این آفتها و عدم رشد یافتگی و بلوغ است میبایست ضمن برخورداری از استقلال بهعنوان یک ساختار کارشناسی متخصص و تاثیر گذار با کمک مراکز تحقیقاتی و پژوهشی معتبر؛ عهدهدار و متولی فرآیند رشد و بلوغ سازمانی شده و استراتژی سرآمدی را بهطور حرفهای و مبتنی بر عقلانیت طراحی؛ تنظیم و بهطور قاطع و یکپارچه پیادهسازی نماید تا مخزن پرورش و ذخیرهسازی و تربیت مدیران شایسته برای کشور ترمیم و تجهیز شود.