مرگ مغزی فرشته مو طلایی اشک کادر درمان را درآورد
آخرین دیدار مادر با دختر 5 ساله اش که در تصادف کشته شده است آنقدر ناراحت کننده بود که حتی پرستاران بخش آی سی یو بیمارستان هم اشک از چشمانشان سرازیر شد.مادر بوسه آخر را به گونه دخترش زد تا پس از انتقال به اتاق عمل پزشکان اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنند.
اهدای عضو دختربچه زیبا در تهران یکی از تراژدی ترین اتفاقات هفته گذشته بود که اشک همه را درآورد.
اعضای بدن دخترک تهرانی با رضایت خانواده اش به بیماران نیازمند اهدا شد.
به گزارش رکنا: زن جوان پشت در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان ایستاده، مثل ابر بهاری اشک می ریزد.حنانه 5 ساله اش روی تخت بیمارستان آرام گرفته است،پزشکان مرگ مغزی او را اعلام کرده اند. حالا قرار است اعظم جانلو، مادر جوان حنانه نظری مرعشی که فقط فرصت پیدا کرد 5 بهار از عمرش را تجربه کند برای آخرین بار دخترش را ببیند.این یعنی دیدار آخر.
اعظم به سختی قدم از قدم برمی دارد، وقتی بالای سر دخترش می رسد او را درآغوش می گیرد و درحالی که گریه امانش را بریده است می گوید: حنانه ام ،برایم سخت است خداحافظی. قربانه موهای طلایی ات شوم ،من چه طور دوری تو را تحمل کنم.
صحنه ای که در مقابل چشم کادر درمان حاضر در محل نقش بسته است صحنه ای تلخ و طاقت فرسات. آخرین عاشقانه های مادر و دختری رد و بدل میشود. مادر از فرزندش دل نمیکند اما راهی جزء وداع و جدا شدن نیست.
آن روز شوم
اعظم، روبه رویم نشسته است، آنقدر گریه کرده است که دیگر اشکی برایش باقی نمانده. از او می خواهم ماجرا را برایم بازگو کند. با همان صدای گرفته می گوید: من به غیر از حنانه یک دختر و پسر بزرگتر از او هم دارم . حنانه کوچکترین فرزندم بود، او را خیلی دوست داشتم. مهربان بود و عزیز. او آخرین یادگار همسرم بود ،همسری که سال گذشته ایست قلبی کرد و خانواده را تنها گذاشت.
وی ادامه داد: دهم دی ماه امسال بود که دختر بزرگم به همراه دوستش برای بیرون رفتن قرار گذاشتند. قرار شد حنانه را نیز همراه خود ببرند تا کمی هوا بخورد. اما در هنگام برگشت به خانه وقتی سوار خودروی عبوری شدند حادثه ای برای آنها اتفاق افتاد.
مادر حنانه می گوید: همان روز بعد ازظهر دل شوره داشتم، چند بار با تلفن همراه هانیه دختر بزرگترم تماس گرفتم اما پاسخ نداد. بعد از یک یا دوساعت تماس خانمی تلفن او را براداشت و به من گفت دخترتان دچار حادثه شده و الان در بیمارستان نسیم شهر است. با شنیدن این خبر با عجله خودم را به بیمارستان رساندم. خیلی حالم بد بود ،تا آن لحظه فکر می کردم برای هانیه اتفاق افتاده و اصلا به اینکه حنانه حالش بد باشد فکرم نمی رسید.
وی ادامه داد: نمی دانستم چه اتفاقی برای بچه هایم رخ داده است، وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم بچه ها برای بازگشت به خانه سوار خودروی پژو مسافرکشی می شوند و در میانه راه انگار لاستیک خودرو می ترکد. راننده هم اختیار خودرو را از دست می دهد. سرعتشان بالا بوده و خودرو با تیربرق و جدول برخورد می کنند. درجریان همین اتفاق هانیه و دوستش دچار شکستی و کوفتگی می شوند اما حنانه 5 ساله ام به دلیل ضربه مغزی به شدت آسیب دیده بود.
دو دختر جوان خیلی زود مرخص شدند اما ماجرا حنانه خیلی متفاوت بود. به گفته پزشکان او از ناحیه سر به شدت آسیب دیده بود و باید تحت مراقب ویژه قرار می گرفت.
مادر حنانه می گوید: تا چند روز فرزندم در بخش مراقبت های ویژه بستری بود، با اینکه اجازه نمی دادند دخترم را از آن بیمارستان خارج شدم با کلی دوندگی موفق شدم او را به بیمارستان رسول اکرم (ص) تهران منتقل کنم. امیدوار بودم که دخترم دوباره به زندگی بازگردد، اما خدا سرنوشت دیگری برای او نوشته بود.
مرگ مغزی حنانه موطلایی
پزشکان تمام تلاش خود را به کار بستند تا دخترک سلامتی اش را به دست بیاورد اما پایان ماجرا با مرگ مغزی او پیوند خورد.
مادر حنانه می گوید: امیدوار بودم که دخترم را دوباره داشته باشم، او آخرین یادگار همسر مرحومم بود. مدام دست به دعا بودم تا شاید فرجی شود اما پزشکان بیمارستان اعلام کردند حنانه دچار مرگ مغزی شده و بهتر است تا دیر نشده رضایت بدهیم اعضای بدن دخترم را به بیماران نیازمند اهدا کنیم. با شنیدن این خبر دنیا روی سرم خراب شد. برای یک مادر خیلی سخت است از عزیز دلش دل بکند.
وی ادامه داد: گرفتن این تصمیم برایم خیلی سخت بود اما در نهایت وقتی مطئن شدم دیگر راهی به بازگشت او به زندگی امیدی وجود ندارد با خودم گفتم اگر با اهدای اعضای بدن حنانه چند کودک دیگر دوباره به زندگی بازمی گردند و در آغوش پدرومادرشان قرار گرفتند من رضایت می دهم.
به این ترتیب و با رضایت خانواده حنانه اعضای بدن دختر ک خردسال به بیماران نیازمند اهدا شد