مرضیه احقاقی- روزنامهنگار
استثمار کارگران تطهیرشدنی نیست
معنای کارگر در کشور ما ریشه در فرهنگ دارد و برداشتی که از آن به ذهن متبادر میشود با معنای حقوقی آن تفاوت دارد. بسیاری از افراد جامعه وقتی سخن از کارگر به میان میآید، کسانی را به ذهن میآورند که کار فیزیکی انجام میدهند، از کار در یک واحد تولیدی گرفته تا نیروی خدماتی شرکتها.
کارگران اغلب در قالب افرادی آبرومند اما کمتوان مالی تصویرسازی میشوند. کسانی که گذران روزمره در روزهای سخت و شرایط نامساعد اقتصادی، برایشان دشوارتر میشود. بدینترتیب این قشر به چالشهای مالی تقلیل داده میشوند. اما در مفهوم حقوقی، زمانی که یک شخص خصوصی برای شخص خصوصی دیگر (حقیقی یا حقوقی) کار میکند، تحت شمول قانون کار قرار میگیرد و میتوان از عنوان کارگر برای آن استفاده کرد؛ بنابر این تعریف، بسیاری از ما که ضمن قانون کار مشغول بهکار هستیم، متفاوت از نوع فعالیت خود، در رده کارگران قرار میگیریم.
با این وجود باید اقرار کرد که در طول سالهای گذشته عموم کارگران در جامعه ما از موقعیت اقتصادی مناسبی برخوردار نبودهاند. شدت گرفتن مشکلات اقتصادی طی یک دهه گذشته و تورم روزافزون، زمینه گسترش فقر را در جامعه فراهم کرده که در درجه نخست و با شدت بیشتری گریبان جامعه کارگری را میگیرد.
این مشکلات در حالی زندگی و زیست طبقه کارگر را تحتتاثیر قرار میدهد که کارگران نقشی اساسی در تولید ثروت بر عهده دارند. در شرایطی کارگران ارابههای تولید را به حرکت درمیآورند که خود سهمی ناچیز از ثروتهای حاصل از آن را کسب میکنند.
در طول سالهای گذشته، اتحادیهها و سندیکاهای کارگری در بسیاری از کشورها توانستهاند با بیان چالشها، مشکلات و مطالبه حقوق کارگران، امتیازاتی را برای این طبقه به دست آورند. بدینترتیب برخی کشورها هرچند محدود به سمت ارتقای سطح دستمزدها و تقسیم عادلانهتر سود پیش رفتهاند. اما این درخواستها در کشور ما محلی از اعراب نداشته و ندارد. تا جاییکه هنوز هم کارگران دغدغه نان شب دارند. در همین حال هر روزه شاهد شدت گرفتن شکاف اقتصادی در سطح جامعه هستیم.
در چنین شرایطی هر بار که سخن از افزایش حقوق و دستمزد به میان میآید، صدای طبقه صاحب سرمایه یا وابستگان و حامیان منافعشان بلند میشود، که تولید ضررده است. یا این رشد دستمزد به منزله موج عظیم بیکاری و تعدیل نیرو خواهد بود. گویی کارگری که برای تامین حداقل نیازهای روزمره خود در جنگ است، حال باید بین دوراهی زندگی و شغل انتخاب کند. البته که این پایان کار نیست، چراکه همین صاحبان کسبوکارها با تاکید بر نبود بهرهوری نیروی کار در ایران، فشار مضاعفی را به کارکنان خود وارد میکنند. گویی این روزها، استثمار هر روزه کارگران با عناوینی همچون افزایش بهرهوری تطهیر میشود.
در چنین شرایطی، بخش عظیمی از جامعه در این روزهای سخت به مطالبات روزمره تقلیل پیدا کردهاند، گویی بخش قابلتوجهی از مردم از فرآیند زندگی جاماندهاند. البته هنوز بخشی از آنها تلاش دارند تا خود را به زندگی گره بزنند، با قدرت و امید ادامه دهند و راوی قصه خودشان باشند. هانا آرنت، فیلسوف آلمانی معتقد بود قلمرو زحمت آغاز و پایانی ندارد. انسانی که تحتتاثیر شرایط اقتصادی به تامین معاش تقلیل مییابد، پوچ و بیدنیا خواهد شد.
یا به بیانی دیگر، انسان زحمتکش به ناچار محدود به تداوم بقا میشود و انسانبودگی خود را از دست خواهد داد؛ در چنین شرایطی، کنترل مسیر زندگی و افکار انسانها سهل میشود. به همین دلیل نیز نباید کارگران را به انسانهایی فقیر و به حداقلهای تامین معیشت تقلیل داد. هرچند تحقق این هدف نیازمند تامین حداقل نیازهای این افراد است؛ رویایی که نهتنها با آن فاصله بسیاری داریم، بلکه افراد بسیاری نیز مانع تحقق آن میشوند.