جلوگیری از خامفروشی، صادرات را به باد داد
جلوگیری از خامفروشی پای ثابت بیشتر اظهارنظرهایی است که درباره معادن میگویند و میشنویم.
جلوگیری از خام فروشی پای ثابت بیشتر اظهارنظرهایی است که درباره معادن می گویند و می شنویم. به عنوان مثال، مرداد امسال، سورنا ستاری، معاون وقت علمی و فناوری رئیس جمهوری در سخنانی گفت: «زمانی معادن منشأ کارآفرینی بودند، اما امروز دیگر نمی توان با خام فروشی، معادن را به هدر داد. امروز باید به دنبال استفاده از صنایع دانش بنیان برای بهره برداری کامل از چرخه اقتصادی معدن باشیم». به تازگی هم سیدصولت مرتضوی، معاون اجرایی رئیس جمهوری در سخنانس اظهار کرد: نگاه دولت پرهیز از خام فروشی مواد معدنی است که در این باره برنامه های متعددی در وزارت صنعت، معدن و تجارت تدوین شده است.
در گزارش امروز صمت، پدیده خام فروشی را از دید کورش شعبانی، نایب رئیس انجمن مس ایران و علی سلگی، مدیرعامل هلدینگ توسعه صنایع و معادن کوثر بررسی کردیم؛ آیا نظر آنها درباره این موضوع همانند دیدگاه مدیران و مسئولان است؟
تعریف جامع و مانع
کورش شعبانی ـ نایب رئیس انجمن مس ایران: بهتر است که یک بار برای همیشه تعریفی مشخص، جامع و با تمام جزئیات از ماده معدنی خام ارائه شود تا تکلیف همه با تعریف ماده خام روشن شود. برای مثال فولاد را در نظر بگیرید که برای تولید آن، همه مراحل فرآوری، از اکتشاف گرفته تا استخراج، فرآوری سنگ معدن، فرآیند ذوب و پالایش طی می شود، اما باز به محصول نهایی «فولاد خام» می گوییم. پس به جای واژه خام بهتر است آن را «ماده ای با مقدار معینی از ارزش افزوده» نامید، زیرا در فرآیند فرآوری به حد معینی از ارزش افزوده دست پیدا می کنند.
از سنگ آهن تا قاشق
صحبت مسئولان حوزه معدن این است که ماده معدنی استخراج شده باید فرآیند فرآوری را تا پایان طی کند و به حداکثر ارزش افزوده برسد، اما این کار حد و مرزی ندارد. ممکن است ده ها فرآیند وجود داشته باشد که در هر کدام، ارزش افزوده محصول بیش از قبلی شود،به عنوان مثال اگر مس را به کاتد و نرخ آن را افزایش دهیم، باز هم ممکن است مرحله دیگری از فرآوری وجود داشته باشد که ارزشی بسیار بیشتر ایجاد کند و به این ترتیب با تولید مس کاتد، باز هم حداکثر ارزش افزوده کسب نشده است. من همیشه این مثال را می زنم که هر زمان سنگ آهن به قاشق تبدیل شد و مورداستفاده قرار گرفت، آن وقت زنجیره ارزش افزوده اش تکمیل شده است.
حداکثر ارزش با حداقل هزینه
به نظر من، باید به این مسئله از زاویه دیگری نگاه کرد. رساندن تولید به حداکثر ارزش افزوده زمانی ارزشمند است که با حداقل سرمایه گذاری و هزینه انجام شود و این شرط ممکن است در هر ماده معدنی در یک قسمت از زنجیره ارزش محقق شود.
برای مثال تولید کنسانتره مس با حداقل هزینه و سرمایه گذاری، سودآوری مناسبی دارد، اما ما اصرار داریم به طورحتم مس کاتد تولید کنیم و به این دلیل هزینه ذوب و پالایش کارخانه ای مثل خاتون آباد و مس سرچشمه را متقبل می شویم و با استفاده فراوان از انرژی یارانه ای و به بهای آلوده کردن هوا و صرف زمان زیاد کنسانتره را به کاتد تبدیل می کنیم.
علل تاکید بر تکمیل زنجیره ارزش
ما باید برای تولیدات خود هدف گذاری و هریک را در نقطه بهینه سودآوری به بازار عرضه کنیم. این نقطه را باید اقتصاد و بازار تعیین کند.
شاید علت تاکید فراوان مدیران بخش دولتی بر تکمیل زنجیره، پررنگ تر بودن موضوعات مدیریتی و اشتغالزایی برای آنها است، چون اگر بخواهیم به حداکثر ارزش افزوده برسیم، باید صنایع پایین دستی ایجاد شود و در این مسیر فرصت های اشتغال به وجود می آید که برای مدیران دولتی دستاورد مثبتی خواهد بود. اما رسالت اشتغالزایی برعهده بخش خصوصی نیست. فعالان بخش خصوصی علاقه ای ندارند که برای ایجاد برای مثال ۱۰ هزار شغل بیشتر، سرمایه گذاری کلانی انجام دهند و به سوی تکمیل زنجیره ارزش بروند، زیرا در نهایت پس از طی شدن فرآیندهای طولانی، سودی حداقلی از سرمایه گذاری خود به دست می آورند که صرفه اقتصادی ندارد. به عنوان مثال وقتی می توان با سرمایه گذاری ۵۰ واحدی، کنسانتره ای تولید کرد که نرخ آن ۸۵ درصد نرخ مس کاتد باشد، چرا باید با سرمایه گذاری ۵۰۰ واحدی برای تولید مس کاتد، تلاش کنند که صددرصد ارزش افزوده ایجاد شود؟
این افزایش مختصر در ارزش به نرخ سرمایه گذاری بسیار بالاتر، صرف هزینه و مصرف بیشتر وقت و انرژی حاصل می شود. بخش خصوصی می داند که این فرآیند اقتصادی نیست، اما دولت می گوید باتوجه به فرصت های شغلی که ایجاد خواهد شد، این اقدام ارزشمند است و برای همین بر تکمیل زنجیره ارزش افزوده تاکید می کند.
در غیاب صنایع پایین دستی
سوال اینجا است که وقتی صنایع پایین دستی وجود ندارد، چرا برای طی شدن کامل فرآیند و تکمیل زنجیره ارزش افزوده پافشاری می شود؟ ابتدا باید صنعتی وجود داشته باشد تا بعد محصول را به سوی تکمیل زنجیره ارزش سوق داد. باز هم مثالی از مس بزنم.
شرکت مس سالانه بالغ بر ۲۸۰ هزار تن کاتد مس و حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار تن کنسانتره تولید می کند. با همین میزان تولید، چیزی بیش از ۱۵۰ هزار تن مازاد مصرف در کشور داریم که باید صادر شود، به این ترتیب، تولیدات صنایع ملی مس می تواند به تنهایی تمام صنایع پایین دستی را تغذیه کند و مازاد هم داشته باشد. علاوه بر این، امروزه ظرفیت تولید بخش خصوصی هم چیزی در حدود ۱۵۰ هزار تن است، پس در حالی که می توان کنسانتره مس را صادر کرد، چه دلیلی دارد که باز هم کاتد بیشتری تولید شود؟ اگر نیاز داخلی وجود داشت و اگر ظرفیتی برای صنایع پایین دستی ایجاد شده بود، باز این فرآیند توجیهی داشت و مس را به کاتد می رساندیم، تا نیاز بخش داخلی تامین شود، اما حتی همین صنایع پایین دستی که میزان سود بسیار ناچیزی هم دارند، در کشور ایجاد نشده و مصرف داخلی کمتر از نصف تولید حال حاضر این صنعت است.
محدودیت های واقعی
جلوگیری از خام فروشی تنها توصیه یا شعار نیست و محدودیت هایی به صورت ایجاد تعرفه های صادراتی برای آن در نظر گرفته شده است. وقتی تعرفه صادراتی گذاشته می شود، به این معنا است که سود صادرات ماده خام به حداقل می رسد تا تولیدکننده مجبور شود محصول خود را به بازار داخلی ارائه کند.
به عبارت دیگر، هزینه صادرات آنقدر بالا می رود که تولیدکننده مجبور شود آن را به بازار داخلی عرضه کند. عوارض صادراتی در چند سال اخیر همواره وجود داشته است، اما از اوایل امسال افزایش شدیدی پیدا کرد و اعداد و ارقام نامتعارفی اعلام، اما کمی بعد،اندکی تعدیل شد. پرسش این است که مگر ما در کشور به ارز نیاز نداریم؟ مگر نفت مان تحریم نیست و مگر معدن تنها حوزه ای نیست که باوجود تحریم های سختگیرانه می توانست درآمدزایی و ارزآوری داشته باشد؟ اگر فضا برای رشد این صنعت کمی مناسب تر بود، می توانستیم این حوزه را جایگزین نفت کنیم، اما با بی تدبیری بخشی از درآمد ارزی از طریق جلوگیری از خام فروشی از دست رفت. به گمان من، دولت نقش خود را خوب ایفا نکرد. با اعمال تعرفه بازارهای جهانی فولاد و سنگ های ساختمانی به صورت قطعی از دست رفت و فرصت هایی که طی سالیان سال کم کم به دست آمده بود، با شعار جلوگیری از خام فروشی نابود شد.
نخستین حلقه از زنجیره ارزش
علی سلگی ـ مدیرعامل هلدینگ توسعه صنایع و معادن کوثر: بعضی فعالان معدن معتقدند با استحصال ماده معدنی در واقع یک مرحله از فرآوری طی می شود و بنابراین نمی توان ماده را « خام» نامید. من هم با این گزاره موافقم. استحصال ماده معدنی در واقع مرحله اول فرآوری است و بعد از آن، مراحل بعدی در صنایع پایین دستی شروع می شود. به عنوان مثال، وقتی فلزی استحصال شود، وارد زنجیره صنایع پایین دستی می شود و آنجا تبدیل به انواع محصولات خواهد شد.
پس استحصال ماده معدنی مرحله ای از فرآوری و یکی از حلقه های زنجیره ارزش افزوده است و به طبع اگر بخواهیم از همه زنجیره استفاده بهینه کنیم، باید بعد از تولید ماده معدنی، باز زنجیره را توسعه دهیم.
مزایا و معایب
تکمیل زنجیره ارزش افزوده بالاترین حد انتفاع مادی از فرآیند فرآوری ماده معدنی را ایجاد خواهد کرد. یعنی از استخراج تا مراحل مختلف زنجیره ارزش افزوده هر بار که کاری انجام می شود، ارزش ماده معدنی افزایش پیدا می کند.
به این ترتیب، زنجیره کامل، مزیت اقتصادی بالایی دارد، اما این به معنای آن نیست که فرآوری هر نوع ماده معدنی را باید تا پایان زنجیره ارزش افزوده ادامه داد.
درست است که تکمیل زنجیره ارزش افزوده، بهترین مزیت اقتصادی را ایجاد خواهد کرد،اما این موضوع درباره همه مواد معدنی مصداق پیدا نمی کند.
در دوره یا مقطعی ممکن است شرایط و عواملی به وجود بیاید که بر ارزش یک ماده تاثیرگذار باشد. به عنوان مثال ممکن است که فرآوری سنگ یا فلز و تکمیل زنجیره ارزش آن، با در نظر گرفتن هزینه هایی مثل انرژی، مالیات، هزینه پرسنلی و امثال آن مقرون به صرفه نباشد یا بالعکس، پس نمی توان یک قاعده و قانون کلی برای آن در نظر گرفت. موقعیت کشور چیست، شرایط کار چگونه است و چه ماده معدنی ارزش این را دارد که رنجیره ارزش افزوده آن تکمیل شود.
در فقدان صنایع پایین دستی
وقتی صنایع پایین دستی برای فرآوری و تکمیل زنجیره ارزش وجود ندارد یا باید آن را به وجود آورد یا ماده را به صورت خام به فروش رساند.
اگر ایجاد صنایع پایین دستی برای کشور مزیت اقتصادی ایجاد کند، باید زنجیره ارزش افزوده را توسعه داد، اما اگر بنا به دلایلی آن زنجیره ارزش افزوده موثر و مفید نباشد، باید در مرحله استحصال، ماده نیمه فرآوری شده را به فروش رساند و نیازی نیست که به طورحتم زنجیره کامل شود.
بار منفی خام فروشی
خام فروشی همیشه منفی نیست. سیاست عرضه ماده معدنی به بازار باید براساس فضای اقتصادی کشور، منطقه یا جهان تنطیم و روشن شود و تکمیل زنجیره ارزش افزوده صرفه اقتصادی دارد یا خیر؟
به عنوان مثال چرا استرالیا یا برزیل با اینکه تامین کننده حجم اصلی سنگ آهن چین هستند، اما خود فولاد تولید نمی کنند؟ چون انرژی و نیروی کار در این کشورها گران است و بنابراین فروش سنگ آهن خام سودآوری بیشتری دارد، پس چرا ما فکر می کنیم باید فرآوری همه مواد معدنی را تا انتهای زنجیره ارزش ادامه دهیم؟
موانع پیش رو
یکی از موانع پیش رو در فرآوری مواد معدنی بروکراسی دولتی است. برای مثال گواهینامه های لازم برای آغاز کار به کندی و سختی صادر می شود. گرفتاری دیگر رانت خواری است که مانعی جدی برای انجام فعالیت های معدنی به شمار می رود.
مانع دیگر، محدودیت های اقتصادی و تجاری است. به عبارت ساده تر، پارامترهای تجاری مشخص می کند که فرآوری تا چه مرحله ای صرفه اقتصادی دارد و می توان زنجیره ارزش را تکمیل کرد یا خیر؟
بنابراین هم موانع دولتی و هم بازرگانی می توانند هردو به عنوان موانع تکمیل زنجیره ارزش افزوده ایفای نقش کنند.
ترکیب برنده
اشتباه بزرگی است که بخواهیم دولت را مسئول اصلی ایجاد زنجیره ارزش کنیم. وظیفه دولت در حوزه فرآوری مواد معدنی بسترسازی و بروزرسانی دانش و تکنولوژی
است. بقیه موارد برعهده بخش خصوصی است و دولت تنها باید در مقام مدیریت و نظارت قرار داشته باشد.
دولت نباید مزیت های تجاری ایجاد کند، چون هم از چابکی کافی برخوردار نیست و هم در فضای رقابتی جهان انعطاف پذیری کافی را ندارد و بنابراین شکست خواهد خورد، اما اگر اقدامات لازم برای بسترسازی و مدیریت و نظارت را انجام دهد و مجری کار بخش خصوصی باشد، ترکیبی برنده ایجاد خواهد شد.
سخن پایانی
گزارش را با ذکر نقل قولی از بهرام شکوری، رئیس انجمن مس ایران به پایان می بریم که «واژه خام فروشی مواد معدنی نباید مانند یک نسخه واحد برای همه باشد، گاهی اوقات نیاز است تا خام فروشی انجام شود... امروزه به هر میزان که ذخایر معدنی استخراج شود، باید بخشی از آن را فرآوری و بخش دیگری را نیز به صورت خام صادر کنیم تا برای کشور ارزآوری داشته باشد و این درآمد باید برای آیندگان سرمایه گذاری شود».