غوغای یک شب بلند زمستانی
حال و روز ما از این شب بلند، از شبی که یلدا میخوانیمش به تعداد نفراتمان متفاوت است. حال یکی خوش و حال دیگری ناخوش است! دیگری حتی یادش نیست که امشب شب یلداست و یکی دیگر از روزها پیش سفره و مقدماتش را مهیا کرده. یکی در جمع و دیگری خارج از این ماجراست.
شاید از نگاه ما آنها که امشب را فراموش کردهاند، تعدادشان انگشتشمار باشد، بالاخره یلدا شبی خاطرهانگیز برای ما بوده و هست؛ از گذشته و کودکی تا همین حالا که این مطلب را میخوانید!
اما آنچه این روزها همه غنیمت میدانیمش همین رویدادهای تقویمی و مراسم تاریخی و باستانی است که رنگ متفاوتی به شبها و روزهایمان بزند. ما بیش از هر زمان دیگری به چنین چراغهای سبز و قرمز شادی که یادآور زندگی و غوغای حیات است، محتاجیم. بیش از هر زمان دیگری در تاریخ ایران نیاز داریم کاممان شیرین شود.
برای تهیه گزارش تصویری این شمارهصمت ، راهی محل همیشگی مشتاقان تدارکات یلدا میشوم؛ تکیه تجریش!
میوه و نوبرانههای زمستانی، تفکیکشده به کیفیت و قیمت! برخی میخرند و برخی به تماشا ایستادهاند و به تردید میوهای را بررسی میکنند. کیسه را نه بهاندازه سالهای قبل که به تعداد اندک از هر قلم پر میکنند؛ انار و هندوانه و کدوی حلوایی و لبو و سیب!
میگویند پشت بازارچه تجریش در طبقه ششم مرکز خرید قائم، سفرهای نمادین از شب یلدا را دکور کردهاند. بازار سلفی و عکسهای دونفره و چندنفره داغ است، دکور مجهز به کرسی و چراغ نفتی و تلویزیون کوچک قرمز ترانزیستوری است.
دکور خوبی هم چیدمان کردهاند! شادی انگار همینجاست! در میان لبخند مادران سالخورده و بزککرده و دخترانی که در دوربین موبایل خود لب به خنده گشودهاند، مادران جوان برای کودکان بازیگوش که دور دکور میچرخند چیزکی از یلدا میگویند تا بلکه لحظهای به تماشای دکور شب یلدا وادارشان کنند.
بسیاری از آدمهای اطرافم در طبقه ششم این مرکز خرید شاید چندان برنامهای برای سفره شب یلدا نداشته باشند و از هیاهوی یلدا برای آنها تنها همین سلفیها باقی میماند؛ عکس یادگاری از شب یلدای ۱۴۰۰ در طبقه ششم یک مرکز خرید.
سالها بعد که به آن عکس نگاه کنند، تنها یکچیز را به خاطر میآورند؛ آن سالها که کرونا بود و یلدا بود!