مهاجرت احسان کرمی مجری و بازیگر هم گناه از ایران!
مهاجرت احسان کرمی حواشی است که بعد از چند ماه زندگی کردن در خارج برای او ایجاد شد.
به گزارش ستاره پارسی؛ احسان کرمی زادهٔ تیر ۱۳۵۹ است.احسان کرمی متولد تهران است.احسان کرمی مجری، بازیگر، صداپیشه و خواننده ایرانی است. احسان کرمی که فعالیت خود را از سال ۱۳۸۵ در رادیو آغاز کردهاست، مدرک کاردانی تشریفات دارد و احسان کرمی دورههای فیلمسازی نیز گذرانده است.
احسان کرمی مجری و بازیگر جوان ایرانی است که چند سالی است فعالیت حرفه ای اش بیشتر شده است. او که به تازگی در سریال هم گناه بازی کرده است این روزها در خارج از کشور به سر می برد. در برخی خبرها امده است که او مهاجرت کرده به همین خاطر در ستاره پارسی می خواهیم ماجرای مهاجرت احسان کرمی را بررسی کنیم
مهاجرت احسان کرمی از کشور
احسان کرمی بازیگر، خواننده و صداپیشه معروف سینما که برای ملاقات همسر و فرزندش به خارج از کشور سفر کرده بود دیگر نتوانست به ایران برگردد.
خانواده احسان کرمی از مدتی پیش ایران را ترک و در کشوری دیگر اقامت گزیدند.
فروزبخش مدیر برنامه های احسان کرمی گفت: این بازیگر و مجری سرشناس، بهمن ماه پس از اتمام جشنواره فجر و پایان گرفتن روز های تولید سریال هم گناه به قصد دیدار خانواده و گذران روز های تعطیلات نوروز از کشور خارج شد ولی به خاطر شیوع کرونا ومتوقف شدن پرواز ها دیگر نتوانست به کشور بازگردد.
وی افزود : امیدواریم با از سرگیری پرواز ها امکان بازگشت احسان کرمی به کشور میسر شود.
احسان کرمی و خانواده اش
احسان کرمی با انتشار عکسی اردیبهشتی نوشت:
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن گر وی به تیرم میزند استادهام نشاب را مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را امروز حالی غرقهام تا با کناری اوفتم آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی کان کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را «سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو» ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را