-
صمت شماره ۲۴۷۷

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

بابک بهاری - منتقد عکس: گام نخست، راه، انسان، مقصد و مقصود و راه‌های رفته و نرفته و ردپاهای رفتگان و راهبرها که نشانگانی برای آیندگان‌اند و گاه نیز خود راه گویدت که چون باید رفت. که گر همرهی باشدت صد خطر، باشدت باز آسان ترمی روی. باری راه است رهرو و تویی که در میانه طفلی، پس نترس و بپرس: که طفل از دگران راه خانه می‌طلبد.

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

عکاس: ایمان دینارود

سیاه‌وسفید، کادر عمودی، ریل راه‌آهن و درختان گمشده در مه، ثبت با تکنیک زومینگ با سرعت کم

دو جای پای آهنی رفته به‌سوی ناکجا آباد و راهی گشوده و گمشده در فضای گوتیگ خاکستری و ناپیدا کلاف نامریی است که هنرمند پیش پای مخاطبش انداخته تا راه بیفتد به‌سوی جایی که نمی‌دانیم کجاست و چه در انتظار است. حذف رنگ به پیچیدگی و بیانیه عکاس کمک کرده و خصوصا با حفظ پیچ مسیر در انتهای تصویر مکمل خوبی برای ادامه فضای وهم و ندانستگی ایده آن شده است. هماهنگی هیاکل انسان گونه درخت‌ها، نشانه و معادل و برابر نهادی‌شان بسیار عالی نقششان را ایفا کرده‌اند. نقش چندوجهی رنگ‌های طیف خاکستری در زمینه تفکر از سویی و ابهام فضا و پیوستاری و همگونی جوهری دیدن و تفکر را نمی‌شود از آن یاد نکرد، بماند که نقش تابیدن نور از انتها و تاریکی از جلوی تصویر و نقابل و تولید انرژی به همین خاطر ذهن را به توجه بیشتر فرا می‌خواند. باری خطوط راه‌آهن هم ما را به نا کجا آباد دعوت می‌کند و هم یادآور خاطرات ما از سفر و شهر به شهر شدن‌هاست که می‌تواند خوشایند و خاطره‌انگیز باشد. تصویر از هارمونی خط‌های ایستاده(درخت‌ها) و تشابه انسانی شان ایده پردازانه بهره برده است. بکارگیری تکنیک(زوم بک) برای ثبت صحنه که انرژی را پمپاژ می‌کند و پیامدش چنین اثر متفکرانه و پر گفت‌وگویی را ثبت کرده نشانه تفکر قبل از شاتر است. اثر با تکیه بر فرم‌های بصری راه را در ذهن گشوده اما در نهایت با پرسش‌های بی‌نهایت و بدون پاسخ راه را در ذهن هر بیننده گشوده نگه می‌دارد. از کجا آمده و به کجا رفتن و آمدگان و روندگان کیستند و کجایند و سرنوشت درخت‌های سربریده سوال‌های این داستان‌های هزار و یک روز‌اند که معلوم نیست کدام شهریار بازگو کرده است برای شهرزادش.

عکاس: اعظم حجت پور

رنگی، کادر عمودی، شخصی که در تونل از ما دور می‌شود

عکس از حس گام زدن در تونل سرشار است و سکوت و فضا که لازمه این‌گونه آثارند(داستان، فیلم و...) به‌خوبی به مخاطب منتقل شده است. نکته مهم همانا نمایش امر غیرمتعارف(گام زدن در تونل) به‌صورت متعارف است که تعادل بین فرم و ایده نیز برقرار شده است. تضاد رنگ‌های تیره و روشن(چراغ‌های روشن خاموش) آن‌هم به‌صورت متناوب بسیار در به‌وجود آوردن حرکت و فضای وهم موثر واقع شده است. شخصیت تاریک و دور شدنش از دیگر هم مانند شدگی سوژه و شکل خیر می‌دهد. غار و صداهایی که درونش خفته است و خصوصا سمت راست جاده که هر آن منتظر حضور پر شتاب وسیله نقلیه‌ای را می‌کشیم حس چندگانه ترس و گنگی را در متن دارد و با یک تعلیق هیچکاکی مواجه هستیم. ردیف چراغ‌های روشن، دیوار نوشته‌های ناخوانا که یادآور دیوار نگاری‌های باستان است بهمراه خط سفید کف اسفالت ما را به انتهای تاریک فرا می‌خواند. به‌راستی اثر دم و بازدم زمین هوا را مانند گاز فلج‌کننده‌ای کرده و ما را آماده تنوره دیوی نگه‌داشته که از راه خواهد رسید. قوس نیم‌دایره که در آخر راه گویی به دایره مبدل می‌شود و انرژی که از خود به بیرون کادر پرتاب می‌کند و با توجه به حلقه‌های سیاه داخل مسیر و مباحث فضایی درحال‌حاضر گمان آدمی را تا بلندای آسمان و قعر سیاه‌چاله‌ها پیش می‌برد و کمان خیال را بی‌مهابا تا جان نشست شصت آرش می‌کشد و رها می‌سازد نه به امید یافتن سرزمینی نو و گستردگی وطنش که به امید رهایی ذهن برای خیال‌پردازی‌های بی‌پایانش و رسیدن به ناکجا آباد که خیال را آبادی بداند و آباد نگه‌اش دارد.

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی

عکاس: مهری چراغی

رنگی، افقی، خانمی با چادر سفید با شتاب از روی پشت بام ابنیه‌ای(حمام سلطان احمد) قدیمی می‌گذرد، ( ثبت با سرعت پایین شاتر)

گه جلوه‌گر ز بام و گه از منظر آمدی/ عکس را می‌توان با همین نیم بیت رها نمود اما حیف است که نا پرداخته به بخش‌های فنی چنین ثبتی اثر را رها کنیم. قوس‌ها و دایره‌ها بهمراه گرمای دلپذیر رنگ‌های آجری(همانند رنگ خشت) و مربع‌ها و مستطیل‌ها و نیم‌دایره‌ها و زنی که شتابان از پشت بام می‌گذرد و دیگر هیچ!. به‌راستی‌که شگفتی در همین بر بام بودن است و بس. باری همراهی خاطر بیننده که چرا کسی این چنین شتابان می‌رود و به کجا می‌رود؟، باعث جدا افتادن عکس از تصویری کار پستالی خوش‌منظر به یک عکس جدی با جذابیت‌ها و مفاهیم خودش بشود. آسمان کم‌ابر به همراه توازن تصویر از لحاظ تقسیم دقیق صحنه به دو نیم و حفظ یک‌سوم و دو سوم کادر افق همه در لحظه نطفه می‌بندد و بیننده را به‌خوبی درگیر ایده و فرم می‌کند. خصوصا که اعداد چهار(پیشینه و استعاره‌شان) و گنبدها و جایگاهشان و مفاهیمشان وزن بالا و پیچیدگی خاصی به اثر بخشیده است. اثر هم امضای بومی دارد(معماری خاص منطقه و بادگیری که در دور دست است) و هم بیان جهانی، شتاب زنی برای رفتن و گذر از مکانی که احتمالا ممنوع! است. حضور ابرگون کارکتر با توجه به شکل پیچ‌وتاب‌ها و رنگ چادر به ابر اثر را از ملایمت بصری نیز بهره کرده است. باری چهار گنبد به مثابه چهارگوشه زمین و تمامی مختصات و پیشینه و نشانه‌های عدد چهار و رونده‌ای که آن را طی طریق می‌کند می‌تواند مدت‌ها بیننده را درگیر عکس و ایده عکاس کند. باری به یاد بام و ایام زمزمه می‌کنیم:

آن عهد یاد باد که از بام و در مرا

هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی

عکاس: علیرضا ایروانی

سیاه‌سفید، افقی، خط راه‌های روشن بر زمینه خاکستری، دو آلاچیق و میزی در فضای وسطشان نزدیک خط افق، فردی در مرکز تصویر، نما از بالا

راه‌های پرشمار به‌وجود آمده از رد عبور و مرور وسایل نقلیه و انسانی که در میان آن‌هاست و به‌سوی مخاطب پیش می‌آید دو نقطه اساسی تصویرند، آلاچیق‌ها و میز! نیز در قسمت بالای تصویر خط افق فرضی را تشکیل داده‌اند که در مجموع کل داستان و این هزارتوی خلوت را معنا و سامان داده‌اند. تقسیم‌بندی و هارمونی زمینه اثر تداعی سیم‌های ویلونی را می‌کند که آرشه‌اش به تناسب ذهن هر مخاطب متفاوت است. نحوه کادربندی و یکدستی رنگ از طریق سیاه‌وسفید کردن و انتخاب زاویه دید از بالا توسط هنرمند و انتقالش به اثر از دیگر نکات ماجراست. آمدن کارکتر به‌سوی ما هم آوردن حرکت به صحنه می‌باشد و هم گویی خبرهایی در راه است!. خلوتی صحنه ذهن را دعوت به گذشته، چه کسانی آمده‌اند و چه کسانی رفته‌اند و اینجا کجاست و... پرسش‌هایی از این قبیل دعوت می‌کند که این خاصیت آثار مینیمال و این‌چنینی است خصوصا زمانیکه رنگ محبوب و متفکرانه خاکستری در همه جای اثر حضور دارد. شکل غالب ریاضی و هندسی نیز در متفکرانه شدن اثر موثر و ذهن را به خوانش عمیق‌تر معنا و مفهومش وادار می‌سازد که همه این مطالب نشانه جالبی از همگونی و برانگیزانندگی تعمق و تفکرند که نیاز به کادر مرتب و فضای خلوت و نمابندی مناسب از بالا هم در یکدست کردن این نکات کارکرد موفقی داشته و حکایت از خواست مندی موفق هنرمند دارد. باری مسیرهای چپ و راست و بالا و پایین عکس خطوطی هستند یا باید به زبان تصویر و انتزاع خوانش کرد یا هم بگفته محمد زهری: من نوشتم از راست/ تو نوشتی از چپ/ وسط سطر رسیدیم به هم

سخن پایانی

راه و آمد و شد و روش و مسیر و دیگر واژگان با این معنا و ایده بسیارند و ذهن را به راه‌های مختلف و گاه متضاد می‌کشاند که خود همین موضوع نکته اصلی هنر است. باری همین چپ و راست رفتن‌ها و پی‌جویی‌هاست که هنر را جذاب می‌کند و شاید باید گفت این مسیر هنر است که راه سر راست و مستقیمی وجود ندارد. شاید باید در این سرگردانی‌ها چنین خواند:

چو پنهان شوی راه پنهان شود

به گیتیش سرانجام چراغان شود

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین