-

فرهنگ عمومی و توسعه صنعتی

امیرحسن کاکایی- عضو هیات‌علمی دانشگاه علم و صنعت

این روزها همه از صنعت خودرو ایراد می ‌ گیرند و حق هم دارند، اما همه یک جوری صحبت می ‌ کنند انگار یک نفر از کره مریخ آمده و این صنعت و محصولاتش را به این روز انداخته است. برخی از مسئولان طوری از هزاران کشته جاده ‌ ای صحبت می ‌ کنند که انگار اگر به همه یکی یک بنز می ‌ دادیم، این کشته ‌ ها به صفر می ‌ رسید و چنان درباره آلایندگی خودروها صحبت می ‌ کنند که انگار آلودگی یعنی خودرو ایرانی. ترافیک را هم که اصولا برگرفته از عملکرد خودروساز می ‌ دانند. اما می ‌ خواهم با مثال ‌ هایی محدود در یک نوشتار کوتاه، نشان دهم که این صنعت هر چه که هست، خروجی فرهنگ جامعه است. بیاییم از داخل خودروسازی شروع کنیم. خودرویی به ‌ روز می ‌ آید و تولید می ‌ شود. طراحی خودرو خوب است، اما تولیدات دارای نوسان کیفیت هستند و به همین دلیل بخشی از خریداران به ‌ شدت متضرر می ‌ شوند و نارضایتی خود را به دیگران منتقل می ‌ کنند. اما چرا باید کیفیت تولید یک خودرو اینقدر متغیر باشد؟ طراحی که درست است و لوازم هم که فراهم. چه چیزی بین دو خودرو تولیدی یک خط تولید فرق می ‌ کند؟ کیفیت مواد و فرآیندهای تولیدی. آیا مسئول کنترل کیفیت نمی ‌ تواند جلوی این تولید بی ‌ کیفیت را بگیرد؟ اگر این کار را انجام دهد، نخست باید با کارگری که آکوردش کم می ‌ شود رو در رو شود. اگر تعداد کارگران غیرمتعهد زیاد باشد، طبیعتا پس از مدتی با این موضوع کنار خواهد آمد. در مرحله بعد باید با قطعه ‌ ساز درگیر شود. قطعه ‌ سازهایی که این روزها به اندازه کافی بزرگ شده ‌ اند و انواع نمایندگان مجلس را در دست خود دارند. آن نمایندگان هم به ‌ راحتی زورشان به وزیر می ‌ رسد و وزیر هم زورش به مدیرعامل؛ مدیرعامل هم به معاون و معاون به مدیر و سرپرست و در نهایت آن مسئول کیفیت. البته این ‌ ها که عرض کردم در یک روز و یک ساعت اتفاق نمی ‌ افتد. لیکن دفعه اول احتمالا ۶ ماه طول بکشد که مامور کنترل کیفیت مسئولیت ‌ پذیر را حالی کنند یا اینکه اگر حرف حساب سرش نشد، عوضش کنند. اما جامعه صنعتی مانند تمام جوامع، قدرت یادگیری دارد. جامعه به سرعت یاد می ‌ گیرد که جلوی چه کسی بایستد و جلوی چه کسی حق ندارد جیک بزند؛ بنابراین به ‌ راحتی نظامی از ارزش ‌ ها حاکم می ‌ شود که نتیجه ‌ اش می ‌ شود این همه نارضایتی. اما موضوع بعدی قدیمی بودن طراحی ‌ هاست و بعضا بد بودن طراحی ‌ های جدید. اگر به رفتار ۳۰ سال اخیر صنعت خودرو و به ‌ ویژه دو خودروساز اصلی کشور نگاهی اجمالی بیندازیم، متوجه می ‌ شویم که مسیر طراحی خودرو و عرضه خودرو جدید دارای فرازونشیب ‌ های فراوانی بوده است. به ‌ راحتی می ‌ توان مشاهده کرد که تغییرات وزیر و مدیرعامل چگونه بر روند طراحی و توسعه خودرو و زیرمجموعه ‌ هایش و در نهایت توسعه صنعت خودرو اثر گذاشته است. اما برمی ‌ گردم به کارخانه. اولا یک طراحی خوب و کامل، نیازمند زنجیره ‌ ای از خدمات و امکانات است که اگر هر کدام از آنها نباشد، کیفیت نهایی طراحی خودرو خوب نخواهد بود. اگر لولای در خودروهای ایرانی را بررسی کنید این موضوع را متوجه می ‌ شوید و لازم نیست توضیح بیشتری بدهم. خودروساز هر قدر هم موتور به ‌ روز روی خودرو بگذارد، وقتی هر روز چند بار درب را باز و بسته می ‌ کنید و اعصابتان خورد می ‌ شود، از کیفیت کلی خودرو ناراضی خواهید بود. اما از این نبود امکانات برای تکمیل طراحی خودرو بگذریم، و برگردیم به نقش فرهنگ سازمانی. می ‌ خواهم شما را با فضایی که مهندسان طراح ما با آن روبه ‌ رو هستند، آشنا کنم و ببینید که چگونه فرهنگ جامعه ما روی این موضوع هم تاثیر مستقیم می ‌ گذارد. بدون داستان ‌ سرایی در مورد تاریخ، باید بگویم که یک طراح همیشه با مدیرانی روبه ‌ رو است که معلوم نیست تا چه زمانی سر کار هستند و همیشه عجله دارند خودرویی را رونمایی کند. آنها عمدتا اهمیتی به کیفیت نمی ‌ دهند و فقط دنبال رونمایی هستند. همچنین هر وقت از آنها درباره امکانات موردنیاز یا تکمیل فرآیندهای طراحی در زمان درست سوال می ‌ کنند، جوابشان این است «من این حرف ‌ ها حالی ‌‌‌ ام نمی ‌ شود. این محصول در فلان تاریخ باید به بازار عرضه شود و وقت و بودجه نداریم که به خواسته ‌ های فانتزی شما برسیم.» در چنین فضایی هر کس که زودتر یک نمایش را تکمیل کند، موفق ‌ تر است و پله ‌ های ترقی را زودتر طی می ‌ کند؛ پس اصولا تیم حرفه ‌ ای شکل نمی ‌ گیرد. البته در برخی مقاطع تاریخی که مدیر ارشد فردی است عمیق ‌ تر و فهمیده ‌ تر، اجازه شکل ‌ گیری این تیم ‌ ها را می ‌ دهد. اما متاسفانه معمولا جامعه ایران این ‌ گونه است: یک روز قیر نیست و یک روز...؛ بنابراین ما در طول این ۳۰ سال با وجود تلاش ‌ های متعدد و حتی شکل ‌ گیری تیم ‌ های قوی طراحی، اولا از نتیجه کار آنها (مانند طراحی سمند و تیبا) بهره لازم را نبرده ‌ ایم و دوم اینکه به ‌ دلیل تغییرات سریع مدیریتی به سرعت این تیم ‌ ها از هم پاشیده ‌ اند و موج ‌ های جمعی مهاجرت را شاهد بوده ‌ ایم. بدین ‌ ترتیت عمدتا افراد پخمه ‌ ای مانند من در این میان باقی می ‌ مانند که جایی برای رفتن ندارند. آنها هم که واقعا نخبه هستند و متعهد به این آب و خاک، دو راه بیشتر ندارند، یا باید کنار بکشند و هر چه که مدیران بالا دستی می ‌ گویند با کندی انجام دهند و به ‌ طور طبیعی به ‌ تدریج کنار گذاشته می ‌ شوند، یا با توجه به هوش ‌ شان یادمی ‌ گیرند که چگونه در این نمایش همراهی کنند. بدین ‌ ترتیب اصولا فرهنگ نمایش دادن و کار سطحی انجام دادن باب می ‌ شود. اما کمی هم درباره بالادستی ‌ ها عرض کنم. یک اصطلاحی در دنیای سیاست وجود دارد: حرف ‌ های پوپولیستی. هر قدر مردم یک کشور دنبال توسعه باشند، حرف ‌ های پوپولیستی کمتر خریدار دارد. وقتی یک نفر می ‌ تواند با حرف ‌ های پوپولیستی رای بیاورد و رئیس ‌ جمهور یا وکیل مجلس شود، خودبه ‌ خود در همان مسیر آدم ‌ های خود را در مسیر اجرا چیدمان می ‌ کند و نتیجه ‌ اش می ‌ شود این صنعت و محصولاتش. تا وقتی عامه مردم توسعه را نخواهند، توسعه رخ نمی ‌ دهد. تا وقتی مردم هر اتفاقی می ‌ افتد دیگران و به ‌ ویژه بالادستی را مقصر بدانند و مسئولیت ‌ های خود را فراموش کنند، نه توسعه صنعتی رخ می ‌ دهد و نه مشکلاتی مانند تصادفات جاده ‌ ای حل می ‌ شود. واقعیت این است که پ اگر بخواهیم صنعت خودرو پیشرفته، صنایع پیشرفته، اقتصادی پیشرفته و در نهایت کشوری پیشرفته داشته باشیم، باید همگی مسئولیت ‌ پذیر باشیم و هرکس در جای خودش متعهدانه به انجام وظایف خود بپردازد. تا وقتی با این بهانه که من یک نفرم و کاری از دستم بر نمی ‌ آید، هر کاری را مجاز بدانیم، وضع ما همین خواهد بود که هست. کار از همانجایی شروع می ‌ شود که موتورسواری به خود اجازه می ‌ دهد مسیر را خلاف بیاید یا راننده ‌ ای در وسط بزرگراه دنده عقب را آغاز می ‌ کند.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*