روابط عمومی در ایران؛ مرده یا دل مرده!
منوچهر محمـدشمیرانی - کارشنـاس روابطعمومی:
چند سالی است که هر از گاهی، حرفی از زنده بودن یا مرده بودن روابط عمومی در ایران پیش میآید و به استناد شواهد و قرائنی از شرایط و وضعیت روابط عمومیها و نحوه عملکرد آنان، این نتیجه حاصل میشود که با توجه به عدم استفاده از افراد کاردان و تحصیلکرده رشته روابط عمومی و ناآشنایی مدیران با ظرفیتها و کارکردهای روابط عمومی در راستای پاسخگویی به مخاطبان و رسیدن به اهداف سازمان، روابط عمومی کشورمان را در حال موت بهحساب میآورند که با دستگاه اکسیژن نفس میکشد و حتی، حرکتهای محدودی هم، که هر از گاهی، یکی از روابط عمومیها به انجام میرساند را، جرقهای زودگذر و گذرا توصیف میکنند.
لزوم همگامی با تحولات
بدون شک، هر پدیدهای در جهان، اگر نتواند یا نخواهد و یا نگذارند خودش را با شرایط روز جهان وفق دهد و همپا و همگام تغییرات و تحولات پیش رود به سکون و رکود، دچار شده و پس از آن، درجا زده و پس رفت خواهد کرد و آن گاه است که میتوان گفت روابط عمومی، سقوط کرده و ناقوس مرگش به صدا درآمده است.
حال، باید دید شرایط روابط عمومی کشور، در چه وضعیتی است؟ آیا، کار از کار گذشته است و با اکسیژن که هیچ، با دم مسیحایی هم نمیتوان روابط عمومی کشور را، دوباره به صحنه بازگرداند؟ و یا هنوز، جان و رمقی دارد و میتوان نسخهای برایش پیچید و نجاتش داد تا دوباره، بر روی ریل خدمتگزاری و پاسخگویی به مردم قرار گیرد؟!
تاسیس دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در سال ۱۳۴۶ توسط دکتر مصطفی مصباح زاده و زحمتهای دکتر حمید نطقی رئیس گروه روابط عمومی این دانشکده ( و پدر روابط عمومی ایران ) برای شکلگیری و افزایش توان و شناخت دانش جویان علاقهمند به روابط عمومی و ادامه این مسیر تاکنون ( هر چند با فراز و نشیبهای زیاد )، ظرفیت و بنیه قابل توجهی از تحصیلکردههای این رشته را فراهم کرده است که در صورت استفاده از آنان در مجموعه سازمانها و ادارات و شرکتها و وزارتخانهها، به جرات میتوان گفت حال و روز روابط عمومی کشورمان، جور دیگری بود!
ناآشنایی مدیران با روابط عمومی
از سوی دیگر، نقص مشخص و بارزی که در دهههای اخیر در سطح کشورمان به چشم میخورد ناآشنایی و یا کم آشنایی مدیران ارشد کشور، با روابط عمومی و کارکردهای آن، در جهت پاسخگویی و جلب رضایت مخاطبان و دسترسی سریعتر و بهتر به اهداف سازمانی است.در این میان، شاید اگر نهادی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری انجمنهای موجود روابط عمومی، دست به چنین کاری میزدند و مدیران تصمیمگیرنده بالای کشور را با ظرفیتهای روابط عمومی آشنا میکردند شرایط، شکل دیگری پیدا میکرد و روزگار روابط عمومیها و سازمانها - و در یک کلام، کشورمان - جور دیگری بود.
زمانی که مدیر و رئیس و وزیری، بهجای استفاده از یک فرد تحصیلکرده و کاردان در جایگاه روابط عمومی، شخصی را به استناد و اتکای آشنایی شخصی و یا معرفی از جای دیگر، در جایگاه روابط عمومی مینشاند و انتظار دارد سازمان و مخاطبان را نادیده گرفته، شخص او را بزرگ کرده و در کانون توجه قرار دهد طبیعی است بهجای کار اصولی روابط عمومی و فعالیتهای ارتباطی به معنای واقعی، شاهد تلاش برای جلبتوجه شخص رئیس، تمرکز بر حرفها و کارهای او و بیتوجهی به وظیفه اطلاعرسانی صحیح و عدم طرفداری از خواستههای مردم و مخاطبان سازمان خواهیم بود.
نتایج منفی دوری از مخاطب
به همین دلیل، در شرایطی که در جهان، تمامی تلاشها و برنامهریزیها، معطوف به رسیدگی به خواستههای مخاطبان و جلبتوجه آنان است در کشور ما، در برنامهریزی بسیاری از واحدهای روابط عمومی سازمانها، مخاطب و خواستههای او و حرفهای او، محلی از اعراب ندارد و توجهی به آن نمیشود.ای کاش، کارشناسان مورد وثوق و اطمینان دستگاهها، در خصوص بحرانهای گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سالهای اخیر، دست به یک آسیبشناسی همهجانبه میزدند تا دریابند در صورت وجود افراد مطلع و متخصص در روابط عمومیها و آشنایی مدیران با اهمیت روابط عمومی، بسیاری از مشکلات و بحرانهای چند سال اخیر، یا به وجود نمیآمد و یا، شدت کمتری داشت.
به هر حال، چیزی که مشخص است با بها ندادن به روابط عمومی، عدم به کارگیری متخصصان در جایگاه روابط عمومی، انتظارهای نادرست از روابط عمومی برای پوشاندن اشتباه مدیران و به عبارتی مجبور کردن روابط عمومی به» بزک «اقدامات مدیر و سازمان برای عرضه به مخاطبان، میتوان گفت روابط عمومی در ایران، بیشتر «دل مرده» است که در جایگاه اصلی خود قرار ندارد و نمیتواند کارکردهای واقعی خویش را برای بهتر شدن وضع جامعه استفاده نماید.از این رو، بیشتر احتیاج به فضای مناسب، برای فعالیت و شناخت نیازهای مخاطبان و ارائه مشورت برای تصمیمگیری مدیران دارد.