بـهـشـت شـهر بـاران
همزمان که باران روی شیشه میزند و صدای کشیده شدن تیغه برفپاککن به داخل ماشین میآید، اپلیکیشن مسیریابی را با آن صدای معروفش روشن میکنیم؛ «شروع به حرکت کنید». مقصد؛ بازار رشت.
در مسیر بازار با آن کوچههای شلوغ و باریک جای پارک نیست، در نتیجه باید بهدنبال پارکینگ بگردیم. چند پارکینگ در اطراف بازار رشت وجود دارد که بهتر است بهمحض دیدن نزدیکترین پارکینگ، ماشین خود را در آنجا پارک کنید. حال که کمی از شدت باران کم شده، فرصت خوبی برای پیاده شدن و رفتن بهسمت بازار رشت یا به زبان خودشان «رشت بازار» است. بهمحض پیاده شدن، بوی خوش غذای گیلکی به مشامم رسید؛ از رستوران کنار پارکینگ بود که خانمی میانسال با روپوشی سفید در مقابل آن نشسته و انتظار مشتری میکشد. مقصد من بهشتی در رشت است؛ آن هم حوالی معروفترین خیابان شهر.
سرآغازی بازار رشت
بازار رشت با ۲۴ هکتار وسعت، بزرگترین بازار روباز کشور شناخته میشود. البته هنوز هم در رابطه با زمان تاسیس این بازار ابهاماتی وجود دارد و برخی دوران صفویه و برخی دیگر دوران زندیه را زمان بازگشایی بازار میدانند. اما با این حال شاید بتوان گفت اوج شکوفایی بازار رشت در دوران قاجار و پهلوی با ساخت ۱۴ کاروانسرای اصلی رخ داده است. بازار رشت، مانند تمام بازارها در هر شهر، نمادی از تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم آن شهر است. این بازار محل فروش انواع کالاهای سنتی و اصیل، مواد غذایی و البسههای سنتی است که بهدلیل جاذبههای طبیعی، مسافران و گردشگران زیادی این شهر را بهعنوان مقصد تفریح و گردش انتخاب میکنند. بازار سنتی رشت که در مرکز و بافت قدیمی شهر قرار دارد، از میدان بزرگ، میدان کوچک، راستهها، چهارسوقها، مسجد و چندین کاروانسرا تشکیل شده است. هر کاروانسرا در واقع یک کانون بازرگانی در این بازار شناخته میشود که از طریق راستههایی به هم متصل شدهاند. هر راسته نام و نشان خاصی دارد و شامل مکانی برای فعالیت میوهفروشان، ماهیفروشان، مسگران، زرگران، چینیفروشان و لباسفروشها میشود. بهدلیل نزدیکی این بازار به دریای خزر، برای تهویه بهتر هوای شرجی و استفاده بهینه از نور خورشید در اندک روزهای آفتابی سال، بازار بهصورت روباز ساخته شده است و بام شیبدار مغازهها تاحدودی از ریزش باران بر سر رهگذران جلوگیری میکند.
در چند قدمی بازار
خیابان سنگفرش است و یک طرف آن با گذاشتن میلهها بسته و امکان تردد ماشین نیست، البته در قسمتی که تردد ممکن است نیز، شاهد تردد کمی از ماشینها هستید. درست پس از ورود به خیابان، متوجه نگاه مردم به گوشهای خاص میشوم؛ تعداد زیادی کبوتر که دیدن آنها هر بینندهای را سر ذوق میآورد. مردی میانسال با کتوشلواری آبیرنگ کیسهای بزرگ بهدست دارد و برای کبوترها دانه میریزد، نخستینباری که دست خود را در کیسه دانهها میکند، موجی از کبوترها از شیروانی یک ساختمان قدیمی بهسمت او میآیند و مرد میانسال با همان لهجه شیرین گیلکی با کبوترها صحبت میکند: «بخورین نوش جانتان بخورین قربان شما بشم من». یکی از کودکان قصد دارد با سرعت بهسمت کبوترها بدود تا آنها را پر دهد که مرد میانسال با لحنی آمیخته با مهربانی و عصبانیت به کودک رو میکند و میگوید: «دختر من، خانم من، نکن باباجان، تو دوست داری وقتی غذا میخوری یکی اذیتت کنه؟ نکن قربان تو بشم من» اما امان از این بچهها که بازیگوشیشان هیچگاه تمامی ندارد، بالاخره کار خود را کرد و بهسمت پرندهها رفت و ناگهان شاهد پرواز تعداد زیادی کبوتر بودیم؛ صحنهای که هر بینندهای را به خود جذب میکند.
عطری خوش به مشام میرسد
روی سنگفرشهای نمزده راه میروم و از حالوهوای اطرافم لذت میبرم، انگار با دیدن مجسمه میرزاکوچکخان دلم قرص میشود که در خیابانهای رشت هستم. چشمانم در جستوجوی بازار رشت میچرخد، اما انگار نمیتوانم میان این میزان همهمه پیدایش کنم. بهنظر من، ابتدا یک دل سیر در میدان شهرداری پیادهروی کنید و قشنگیهای میدان را با همه وجودتان حس کنید. بعد قدمزنان خودتان را به بازار رشت برسانید و شور زندگی را با همه ابعادش نفس بکشید. بهسمت یکی از خانمها رفتم و از او جویای بازار رشت شدم، با دست اشارهای به خیابان بالایی کرد و گفت «ببین همین بالاس یکم که بری نزدیک متوجه میشی خودت» حق با او بود؛ کمی نزدیکتر برای رسیدن بوی سبزی تازه و ماهی به مشامم و شنیدن همهمه فروشندگان کافی بود. با ورود به بازار رشت، صدای آواز فروشندگان خوشخلق میآمد که هر یک بهطورمتفاوت جنس خود را تبلیغ میکردند، البته با شیوهای کاملا سنتی و آمیخته با لهجه گیلکی. «قیمتها شکسته شد» «بدو پوری پوری پوری» «اشپل، ماهی دودی بفرمایید» «حراج بدو حراج صید روز» به هر طرف که نگاه کنید تا چشم کار میکند، پر از مغازههایی است که محصولات ارگانیک از سبزیجات گرفته تا میوهها، زیتون، ماهی، لبنیات و... میفروشند. اینجا سراسر رنگ بود و عشق. شاید مهمترین خصوصیت بازار رشت، فروشندگان خوشاخلاق آن باشد که لبخند از روی لبشان کنار نمیرود و با همان لهجه شیرینشان بهخوبی شما را بهسمت محصولاتشان میکشانند. مهربانی زیباترین قسمت بازار رشت است.
راسته ماهیفروشان
فکر نمیکنم بتوان زمین خشکی را در این بازار پیدا کرد، چراکه اگر بارانهای دلربا گیلان هم رخصت دهد و کمی زمین را تر نکند، به لطف سطلهای بزرگ آب ماهیفروشان، زمین این بازار خشکی به خود ندیده است. رها شدن آب از مغازهها نیز ترفند خاص خود را دارد، مردی با چکمههای بلند و پیشبندی سفید داد میزند که «خیس نشی، خیس نشی، خواهر من خیس نشی» و بعد حجم زیادی از آب وارد بازار میشود. گوشهوکنار بازار، شاهد بساطهای کوچکی هستید که سبزیهای تازه روی آن پهن شده است، شاید کیسه کوچکی برنج نیز در کنار بساط باشد تا زمانی که از کنار آن رد میشوید، اگر دلتان خواست نمونه آن را بو کنید؛ آنهم با شیوه «ریختن برنج کف دست و سپسها کردن و استشمام آن» ظاهرا این شیوه، حسابی عطر برنج را میپراکند. کمی که در بازار قدم بزنید، با سینیهای بزرگ ماهی که روبهروی مغازهها و راسته ماهی و مرغفروشان گذاشته شده است، روبهرو میشوید. کسبه، ماهیهای خودشان را در معرض نمایش میگذارند اما بهطورمعمول برخی از ماهیفروشان به این اکتفا نکرده و با عبور رهگذران در این مسیر به تشویق مشتریان برای خرید میپردازند. از ماهی سفید هم که هرچه بگوییم کم است، چراکه یک گونه پرطرفدار برای مردم گیلان و رشت است که همواره مردمان این شهر بارانی در کنار گونههای دیگر و سایر محصولات محلی، سفرههای خود را با آن، رنگی دیگر میبخشند. در راسته ماهیفروشان بازار رشت که قدم بزنید، باید هر چند دقیقه یکبار بایستید، چراکه یکی از ماهیها در حال تلاش برای چند دقیقه زندگی بیشتر است و کف بازار بالا و پایین میپرد. همینطور که چشمانم به یک ماهی خیلی بزرگ خیره شده است، با برخورد یک خانم جوان به شانهام به خودم میآیم، همزمان که گرم صحبت با همسرش است، بهسمت ماهیفروشی میآید؛ «سعید اگه ماهی بگیری، خودت باید پاک کنیا، میدونی من چقدر کار دارم، مهمونا ۶ میان دیگه خودت میدونی بعدا به من نگی چی شد؟» همسرش با آرامش به او رو کرد و گفت «آخه قربان تو بشم مگه سفره بیماهی میشه؟» همسر اصرار به خرید ماهی برای مهمانها دارد و خانم از زحمت آن مینالد، اما باز هم تا جایی که من دیدم، ماهی موردنظر برای مهمانها خریداری شد.
از سیر تا ادویه ماهی شکمپر
پسری جوان با نظم و ترتیب خاصی ماهیهای خود را درون سبدهای حصیری گذاشته است. یکم که به بساط او نگاه میکنم، با خوشرویی میگوید: «چی میخوای آبجی؟ ماهی دارم از کیلویی ۹۰ تومن تا ۲۰۰ تومن» گوشهای دیگر ماهیهای دودی در ظرفهایی با قیمتهای مختلف چیده شده است، بعضی از ماهیدودیها نیز در رب انار خوابانده شدهاند و بهعنوان ماهی ترش بهفروش میرسند. یکی از مغازهها نیز دم و دستگاهی بههم زده و در میان مغازههای بازار سنتی رشت کمی بهروزتر است، استخر بزرگ و کاشیکاریشدهای داخل مغازه دارد و جلوی مغازه قسمتی برای پاککردن ماهیها در نظر گرفته شده است که چند پسر جوان با چاقوهای بزرگ و تیز در حال تمیز کردن پولک ماهیها هستند که این کار را با ابزاری مخصوص اینکار انجام میدهند. کمی قدم زدن من را بهسمت بازار سبزیفروشها میبرد. عطر خوش سبزیهای تازه دلتان را میبرد که بخش اعظم آن رایحه خوش سیر تازه است. کنار هر سبزیفروشی، قوطیهای کوچکی از درارهای خانگی قرار دارد. اینجا مقدار زیادی سبزیهای معطر و تازه چیدهشده از چوچاق جنگلی تا خالواش، برگ سیر، نعنا محلی و... دل میربایند. قبل از خرید برگ سیر تازه هم، فروشنده یک دسته از آنها را از وسط نصف میکند و مقابل بینی شما قرار میدهد. این کار در کسری از ثانیه و بدون سوال از شما انجام میشود، فروشندههای بازار سبزیفروشها حسابی به عطر برگ سیر اعتماد دارند و میدانند که شما آن را پسند خواهید کرد. فروشنده با لهجه گیلکی «آبجی بو کن به به به به عجب سیری عجب سیری بدو برگ سیر محلی بخر و ببر و بخور» سیر خشک محلی نیز مقابل هر مغازه روی سینیهای بزرگ ریخته شده است. در قسمتی دیگر نیز، نوبت به زیتونفروشها میرسد. انواع زیتون در لگنهای بزرگ و رنگی ریخته شده و از ۷۰ تا ۱۳۰هزار تومان به فروش میرسد. کنج دیگر بازار، پیرمردی با مو و ریش سفید بساط کوچکی دارد که با کل بازار متفاوت است، مرغهایی حنایی و سفیدرنگ که با نخ، پای آنها بسته شده است. پیرمرد هر چند دقیقه یکبار به مرغهای بساطش که هنوز همان تعداد قبلی است، نگاه میکند و اعدادی را زیر لب میگوید «اولی ۶۰، بغلیش ۵۰، باقیش ۷۰». فکر میکنم اعداد را با خود تکرار میکند تا مبادا فراموش کند. شاید هم دلش را به مبلغی که قرار است، شب با آن به خانه بازگردد، خوش میکند. رنگهای جذاب در کنجی از بازار سبزیفروشها شما را به خود جذب میکند، انواع ادویههای خوشرنگ و خوشطعم نیز در یکی از مغازهها در بطریهایی با سایزهای مختلف ریخته شدهاند و بهفروش میرسند.
سخن پایانی
شروع فعالیت فروشندگان بازار بهطورمعمول از ساعت ۸ صبح شروع و تا حوالی ۱۰ شب ادامه پیدا میکند، البته در این بین افرادی هم هستند که تا ساعت ۱۲ شب به کسبوکار خود مشغولاند. البته در روزهای تعطیل شروع کار بازار کمی دیرتر آغاز میشود. در این بازار انواع و اقسام مایحتاج روزانه و خوراکیهای خوشمزه ارگانیک مثل میوه و سبزیجات محلی، انواع رب خانگی، مربا، کلوچه فومن، رشتهخشکار، ترشیجات، پنیر محلی، زیتون، حتی صنایعدستی و لباس وجود دارد. از ابتدای بازار تا انتهای آن، میتوانید یک خرید حسابی داشته باشید و سفره هفتقلم بچینید. غروب میرسد و دیگر وقت ترک بازار رشت است، نمیدانم این زمان چگونه سر شد، اما این بازار را نمیشود یکروزه گشت و خوشا به حال شهروندانی که هر روز در این بازار خوشآبورنگ قدم میزنند. در این بازار، همهچیز وجود دارد که مهمترین آن، روی خوش و مهربانی است. در کل، بازار روز رشت جایی است که در شیرینی لهجههای مردمان محلی غرق میشوید و لذت میبرید. شما دارید به یکی از زیباترین لهجههای ایرانی گوش میکنید. جان کلام اینکه مطلبی که خواندید، تنها گوشهای از رنگ و لعاب بازار رشت بود، چراکه نمیتوان آن همه زیبایی را در یک صفحه خلاصه کرد.