فارغالتحصیلان و ضرورت کارآفرینی
بیکاری دو گروه سنی و جمعیتی بیش از بقیه گروهها برای کشور ایجاد نگرانی کرده است؛ گروه نخست جوانان (سنین ۱۹ تا ۲۹ سال) و گروه دوم فارغالتحصیلان هستند. نرخ بیکاری جوانان تقریبا دو برابر نرخ بیکاری عمومی بوده و نرخ بیکاری فارغالتحصیلان به مراتب بیشتر از نرخ بیکاری جوانان است.
چند عامل اساسی مسبب اصلی روند صعودی نرخ بیکاری فارغالتحصیلان در کشور است که باید بیشتر مورد تامل، کارشناسی و علاج قرار گیرد. نخستین مورد، توسعه بیرویه و غیرکارشناسی دانشگاهها و افزایش پذیرش دانشجو در کشور است. متاسفانه بسیاری از رشتههای دانشگاهی متناسب با نیازها و بازار کار کشور تعریف نشدهاند؛ تعدد دانشگاهها در بخشهای دولتی، شبهدولتی، خصوصی و سازمانی باعث شده موازیکاری گستردهای در امر پذیرش دانشجو در کشور رخ دهد، بدون اینکه بازار کار ظرفیت جذب این همه تحصیلکرده دانشگاهی را داشته باشد.
دومین مشکل توقع ایجادشده در فارغالتحصیلان دانشگاهی است که باعثشده آنها بیشتر دنبال استخدام دولتی باشند و مشاغلی را دنبال کنند که دستمزد بیشتری را پرداخت میکنند و از پرستیژ اجتماعی بالایی برخوردارند.
سومین مشکل برای اشتغال فارغالتحصیلان در کشور، سهم بالای دولت از اقتصاد کشور و عدمامکان استخدام فارغالتحصیلان در دوایر دولتی بهدلیل ظرفیتهای پایین اشتغال در این بخش است. به هر حال، دولت برای جذب فارغالتحصیلان ظرفیتهای محدودی در اختیار دارد.
مورد چهارم، اقتصاد خدماتی و غیرمولد کشور است که از امکان توسعه لازم برخوردار نیست و باید اصلاح شرایط فعلی را از مبدا آغاز کرد. کاهش ظرفیت دانشگاهها چاره کار نیست، بلکه پاک کردن صورتمسئله است. باید اقداماتی انجام شود تا دانشجویان و فارغالتحصیلان از کارجو بودن به کارآفرین تغییر مسیر دهند. البته کارآفرینی بهسرعت محقق نمیشود و نباید انتظار داشت با آموزش تئوری، دانشگاه فارغالتحصیل کارآفرین تحویل جامعه دهد. بخشی از این فرآیند بهطور قطع آموزشی و تئوریک است و دانشجو باید در دانشگاه انگیزه لازم برای ورود به بازار با راهاندازی کسبوکار بهدست بیاورد. دومین اقدام در کارآفرینی دانشجویان، فراگیری مهارت در دانشگاه است. افزایش بخشهای پژوهشی در دانشگاهها و ارتباط دانشگاه با صنعت و بازار کار بخش دیگری از این مسیر است.
سومین راهکار برای آمادگی فارغالتحصیلان برای عرصه کسبوکار، آشنایی آنها با شناسایی فرصتها در بازار کار کشور است. بدون درک درست از امکانات، ابزار و نیازهای بازار، راهاندازی یک کسبوکار با شکست مواجه میشود. پذیرش ریسک و آشنایی با ریسکهای منطقی و قابلقبول، بخش مهم دیگری از توانمندیهای یک کارآفرین در راهاندازی یک کسبوکار در بازار بهشمار میرود.
بهطور معمول و طبیعی، کمتر از ۵ درصد کارآفرینان در تجربه اول با موفقیت روبهرو میشوند؛ بنابراین باید انگیزه کافی برای تداوم کار را در صورت شکست داشته باشند تا با اتخاذ رویکردهای جدید یا تغییر استراتژی بتوانند فعالیت خود را در بازار استمرار بخشند. کارآفرینان عمدتا کسبوکارهای خود را در قالب استارتآپها و کسبوکارهای کوچک آغاز کرده و بعد از موفقیتهای نسبی اقدام به توسعه و سرمایهگذاری بیشتر در کسبوکار میکنند.
کارآفرینی میتوان کلید راهگشای اشتغال فارغالتحصیلان در صورت برنامهریزی درست در دانشگاهها و کشور باشد.
دولت باید تلاش کند شرایط فعالیت برای بخش خصوصی را تسهیل و فرهنگ تقاضا برای استخدام در سازمانهای دولتی را با فرهنگ کارآفرینی در جامعه جایگزین کند و با افزایش آموزشهای عمومی در کنار آموزشهای تخصصی دانشگاهها، فارغالتحصیلان را تشویق کند تا به صورت انفرادی یا جمعی در قالب تعاونی وارد بازار کار شوند.