سرعت پایین ایران در افزایش تولید سرانه
یکی از شاخصهایی که همزمان دو فاکتور تولید و جمعیت را موردبررسی قرار میدهد «تولید ناخالص داخلی سرانه» است که بررسی آن میتواند جایگاه تولید را در مقابل جمعیت بهخوبی به تصویر بکشد و موقعیت ما را در میان کشورهای جهان دراینباره نشان دهد.
بررسی وضعیت «تولید ناخالص داخلی سرانه» کشورها در جهان نشان میدهد ایران با وجود دارا بودن رتبه نوزدهم جمعیتی و بیستوهفتم تولید ناخالص داخلی، با تولید سرانهای برابر با ۵ هزار و ۵۵۰ دلار، در این شاخص در رتبه ۱۱۴ جهان قرار دارد و در دسته کشورهای گروه پنجم با تولید سرانه ۵ تا ۱۰ هزار دلار در کنار کشورهایی مانند چین، ترکیه، برزیل، تایلند و عراق قرار گرفته و تولید سرانه آن تقریبا نصف چین، ترکیه و برزیل و نزدیک به دو کشور تایلند و عراق اما باز هم کمتر از این کشورهاست.
در کشورهای توسعهیافته به علت بالفعلشدن ظرفیتهای رشد و توسعه، روند دو برابر شدن تولید سرانه در این کشورها در بازههای زمانی بلندمدتتری به وقوع پیوسته و در دو کشور انگلستان و امریکا در یک بازه زمانی ۲۸ ساله و در آلمان در یک بازه زمانی ۳۵ ساله، تولید سرانه در طول دوره موردبررسی یک بار دو برابر شده و ژاپن با موفقیت بیشتر، ابتدا در یک بازه زمانی ۸ ساله و سپس در یک بازه زمانی ۲۰ ساله تولید خود را دو برابر کرده است.
بررسی روند تغییرات تولید سرانه در کشور در طول ۵۹ سال اخیر، حکایت از آن دارد که سرعت ما در افزایش تولید سرانه بسیار پایین بوده و به نظر نمیرسد با سرعت فعلی تا سالها امکان ایجاد تحولی چشمگیر در افزایش تولید سرانه را داشته باشیم.
در کشورهای جدیدا توسعهیافتهای مانند کرهجنوبی و چین همچنان ظرفیت بالایی در جهت افزایش درآمد سرانه وجود دارد و آنچه این کشورها را موفق و متمایز کرده، انتخاب یک ساختار صنعتی خاص، با پیشرانهایی خاص برای توسعه متفاوت از پیشرانهای ما و توجه به کیفیت ارزشافزودهها و رشد اقتصادی بوده است.
متاسفانه کشور ما پس از یک دوره کوتاهمدت و بسیار موفق در دهه ۴۰ خورشیدی توانست تولید سرانه خود را در یک بازه زمانی کوتاه دو برابر کند و سپس با یک فرآیند رو به عقب در تولید سرانه و سپس یک سرعت بسیار آهسته در افزایش آن روبهرو شد که با وضع فعلی به نظر نمیرسد بتوان به گروه کشورهای با درآمد بالا ورود کرد.
با توجه به منابع عظیم مالی فراهم بوده برای کشور و همچنین موقعیت جغرافیایی طلایی ایران در پهنه جغرافیایی جهان، یقینا چنین جایگاهی شایسته و برازنده این کشور و این ملت بزرگ نیست.
در جایجای این ضعفها، اگر احتمالات ناخوشایند دیگر را نخواهیم در نظر بگیریم، یقینا و قطعا سوءمدیریت و ناکارآمدی بسیاری از تصمیمگیران اقتصادی را میتوان مشاهده کرد که بدون اهلیت حرفهای در مناصب خود قرار گرفتهاند.
باید به این نکته مهم اشاره شود که هنوز با وجود ظرفیتهای فراوان و ذخیرههای دانایی موجود در کشور، ایجاد تحولات مثبت به طور قطع امکانپذیر است؛ اما این تحولات مثبت، نیازمند استفاده از نخبگان و ایجاد یکسری تحولات اساسی در برنامهریزی و اجرای برنامههای توسعه در حمایت از تولید واقعی است که اگر این موارد تحقق یابد، بهطور حتم میتوان آیندهای روشن را برای اقتصاد کشور متصور شد.