نظمگریزی یا اعتیاد
در جوامع مدرن ارتقای سطح سلامت جامعه از اهمیت ویژهای برخوردار است، چراکه تلاش برای بهبود سلامت تکتک افراد متضمن بهبود شرایط اجتماعی و حتی توسعه است.
در طول سالهای گذشته و بهواسطه سبک غلط مدیریت حاکم بر کشور شاهد انواع معضلات اجتماعی و فراگیر شدن آنها در کشور هستیم.
در این میان، اعتیاد بهعنوان یکی از خطرناکترین آسیبهای اجتماعی مطرح میشود.
اعتیاد یعنی خروج از نظمی که جامعه تعیین کرده است، مقرراتی که براساس نظام جامعه خوبند و لازمه بقای یک جامعه. ما در نظم و قاعده زندگی میکنیم اما هرگاه از نظم و قاعده به تنگ میآییم به سمت اعتیاد میرویم.
شاید به همین دلیل نیز افرادی بیشتر با اعتیاد روبهرو میشوند که نظمگریزی بیشتری دارند یا تن دادن به نظم اجتماعی عملا سودی برای آنها ندارد.
فرد معتاد خلاف قوانین گام برمیدارد اما موضع دیگری برای بروز خلاقیت و آزادگی خود ندارد؛ بنابراین در چرخهای مخرب گیر میکند که درنهایت به نابودی او و در مواردی اطرافیانش منجر میشود.
هر ساله آماری از تعداد افراد درگیر با اعتیاد مطرح میشود تا جامعه امکان برنامهریزی برای شرایط آنها را داشته باشد. فارغ از موفقیت یا ناکامی سیاستگذاران در رسیدگی به شرایط این افراد باید تاکید کرد که تقلیل دادن این انسانها به آمار و اعداد اشتباهترین گام برای رفع این شرایط است.
وقتی سخن از انسان معتاد میکنیم، بحث فراتر از آمار و ارقام است، اینجا مسئله انسانها مطرح است. انسانی که داستانی برای خود دارد، مادر است، پدر است، فرزند کسی است. دوست کسان دیگری است و بهمرور همه اینها را از دست میدهد و تمام کسانش او را از دست خواهند داد. پس لطفا این آدمها را به عدد و رقم خلاصه نکنید.
راستی مقصر این اعتیاد کیست؟ فرد معتاد؟ جامعه؟ خانواده؟ آیا هرکدام از مایی که تاکنون لب به مواد نزدهایم، یا اگر هم امتحان کردهایم، تفننی بوده و دوباره بازنگشتهایم، قهرمانیم؟ آیا این حق را داریم که معتادان را مورد عتاب و بازخواست قرار دهیم؟ چندبار با دیدن یک انسان معتاد صادقانه به این فکر کردهایم که اگر من در شرایط و جایگاه او بودم، اکنون چطور بودم؟ چندبار خوشحال شدهایم که جای او نیستم و تلاش کردهایم بهجای تمام ناکامیهایمان فخر همین گرفتار نشدن به افیون را به رخ دیگران بکشانیم؟ چندبار با سوالپیچ کردن افرادی که در گذشته در دام اعتیاد بودهاند، زندگی را برای آنها تلختر کردهایم؟
تمام موارد یادشده تنها جنبهای کوچک و گذرا از مسئله اعتیاد است؛ آنهم از زبان فردی که درکی از این شرایط به معنی خاص و عمیق آن ندارد و تنها تلاش کرده برای چند ساعتی به شرایط افراد درگیر با معضل اعتیاد فکر کند.
اما درست آن است که برای درک اعتیاد به سراغ معتادان برویم. گفتوگو با کسانی که هیچ تجربه عینی از اعتیاد ندارند، هیچ فایدهای ندارد جز آنکه بحث را به مباحث نظری بینتیجه تقلیل خواهد داد.