-

ضرورت توسعه زیست‌بوم نوآوری

قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی، با توسعه فکری جوامع خاص، فناوری و علم رشد و به‌تدریج روش زندگی تغییر کرد. تغییر روش زندگی، به‌تدریج روی روش‌های کسب‌وکار تاثیر گذاشت و اقتصاد را توسعه داد و در نهایت این تغییرات روی نحوه تفکر و تعقل جامعه و فرهنگ آن تاثیر گذاشت.

این چرخه توسعه همچنان ادامه پیدا کرد و امروز ما نمی‌توانیم بین توسعه فکر، علم، فناوری و فرهنگ مرز خاصی قائل شویم. فردی به‌نام کرایانیس در ۲۰ سال گذشته مطالعات فراوانی روی مکانیسم توسعه نوآوری انجام داده و ۵ ساختار موثر بر یکدیگر را برای توسعه جامعه شناسایی کرده است: دانشگاه (نهاد آموزش)، صنعت (نهاده اقتصاد و کسب‌وکار)، دولت (نهاد سیاسی و تنظیم‌گری)، جامعه (نهاد فرهنگی و هنری که منشأ نوآوری اصیل است) و محیط جغرافیایی. این مجموعه زیست‌بوم نوآوری را می‌سازد. ارتباط دانشگاه-صنعت-دولت حداقل به مدت یک قرن است، شناخته شده است. اما آنچه در تحقیقات اخیر تیم‌های متمرکز بر نوآوری مشخص شده، تاثیر مستقیم فرهنگ جامعه و توسعه هنر و نوآوری اصیل و خلاقانه بر نوآوری‌های صنعتی تجاری و دنیای کسب‌وکار است.

البته محدودیت‌ها یا بسترهای جغرافیایی هم به‌عنوان یک بستر همیشگی در تحقیقات نادیده گرفته می‌شدند. اما امروز با توجه به اتفاقات زیست‌محیطی، توجه دانشمندان به این موضوع نیز جلب شده است. در مجموع امروز نگاه به بستر نوآوری و رشد و توسعه همه‌جانبه یک جامعه، نگاه به یک زیست‌بوم است.

یک زیست‌بوم متعادل رشد یابنده، دارای تعاملات سازنده بین تمامی ارکان آن زیست‌بوم است و رشد ناگهانی و یک‌طرفه یک یا چند بخش محدود زیست‌بوم، همیشه ضررهای جبران‌ناپذیری بر آن زیست‌بوم خواهد زد. به‌عنوان مثال، چند سال پیش در یکی از مناطق به‌نسبت خشک ایران، به‌دلیلی، مردم به‌شدت با مارها دشمن شدند و تقریبا تمامی مارها را از بین بردند. پس از مدتی، انواع جوندگان صحرایی، به مزارع حمله و اقتصاد مردم را با خطر جدی روبه‌رو کردند و نهایت اهالی مجبور شدند از مناطق دیگر مار وارد کنند. این داستان بارها و بارها تکرار شده است

. حال تصور کنید در یک کشور به یک صنعت یا یک حیطه خاص اقتصادی خارج از توان جغرافیایی، فرهنگی یا اجتماعی آن توجه شود و رشد نامتوازن رخ دهد. قطعا آن کشور با چالش روبه‌رو می‌شود. نمونه‌های تاریخی زیادی جلوی چشمان هستند: شوروی، کوبا، کره‌شمالی. برعکس کشورهایی که به توسعه متوازن توجه دارند، بهتر رشد می‌کنند. هر چند حفظ توازن کامل، به‌ویژه با محیط‌زیست، کاری سخت است. نمونه‌های اخیر این نوع رشد کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، کره‌جنوبی و فنلاند هستند. تصور کنید جایی مانند ژاپن، یک جزیره دورافتاده، دارای همسایگانی مانند فیلیپین، چگونه تبدیل به یک ابرقدرت اقتصادی- فرهنگی و حتی نظامی می‌شود؟

با این توضیح مقدماتی می‌رسم به ایران خودمان و صنعت خودرو آن. واقعیت این است که صنعت خودرو از سوی دولت در دهه ۶۰ خورشیدی به‌عنوان یک محرک اقتصاد شناسایی شد و دو خودروساز دولتی را مامور توسعه این صنعت کردند. در دهه ۷۰ این دو خودروساز با برنامه‌ریزی بسیار خوب و سرمایه‌گذاری سنگین، شروع به توسعه زنجیره تامین کرده و رشد اقتصادی حدود دوبرابر رشد اقتصادی کشور را تجربه کردند. اما متاسفانه همان‌طور که جامعه‌شناسان و اقتصاددان توسعه اشاره می‌کنند، رشد نامتوازن باعث شکست می‌شود. دهه ۸۰ عملا کل جامعه با این رشد صنعت مقابله کرد و به جای اینکه از این حرکت حمایت کند، شروع به مانع‌تراشی و سهم‌خواهی از این صنعت کرد.

صنعت خودرو به‌عنوان گاو شیرده تلقی شد و هرکسی تا توانست از این گاو دوشید. ایجاد انواع شرکت‌های خودروساز و قطعه‌ساز در جای‌جای ایران، به بهانه‌های مختلف و از آن بدتر راه‌اندازی سایت‌های زیانده خارج از کشور به بهانه صادرات برای پز سیاسی، این صنعت را که طی دهه ۷۰ یک رشد پرسرعت را تجربه کرده بود و نوآوری‌های زیادی را در برنامه داشت، ناگهان متوقف کرد. نتیجه این شد که عملا تمام سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده برای نوآوری به نتیجه ملموسی برای مردم نرسید و در همان نطفه شکست خورد. به‌عنوان مثال، خودرویی مانند سمند که یک حرکت راهبردی برای ورود به حیطه بازیگران مطرح جهانی خودرو بود، به تمسخر گرفته شد و حتی خودرویی مانند S ۸۱ که قرار بود بعد از سمند بیرون بیاید، با وقفه طولانی روبه‌رو و سال‌ها بد، دیرهنگام با نام تیبا وارد بازار شد.

بدیهی است چنین رفتاری در نوآوری و طراحی، هم از نظر اقتصادی محکوم به شکست است و هم از نظر جذب سهم بازار و رضایت مشتری. تصور کنید می‌توانستیم با توسعه ساختارهای نوآوری و طراحی به بهانه خودروهایی مانند سمند و تیبا، هر سال، چند فیس‌لیفت و هر دو سال چند مدل جدید و هر ۵ سال پلتفرم جدید را صاحب می‌شدیم؛ هم مصرف‌کننده راضی بود و هم صنعت روزبه‌روز رشد می‌کرد و هم دانشگاه‌ها وقت سر خاراندن نداشتند؛ اقتصاد صنعتی هم بالنده می‌شد.

البته در دهه ۹۰ با بروز تحریم‌های سنگین، دوباره توجه سیاستمداران و دولتمردان را به سمت نوآوری جلب کرد. اما این دفعه نیازمندی‌های نوآوری، فراتر از مهندسی معکوس و کپی‌کاری است و علاوه‌بر مردم دیگر صبر و تحمل یک حرکت اصولی به سمت تنوع و کیفیت محصول را ندارند. در چنین شرایطی بهره‌وری نوآوری و سرعت-هزینه-کیفیت آن بسیار اهمیت دارد.

در دنیای حاضر که نوآوری در صنعت خودرو مبتنی بر تعامل جهانی، نوآوری باز، هوش مصنوعی و استفاده حداکثری از نرم‌افزارها و روش‌های تولید مدرن است، نمی‌توان بدون توجه همه‌جانبه به ارکان زیست‌بوم نوآوری در کشور، به نتیجه مطلوب رسید. به‌عنوان مثال تولید ورق فولاد، جزء صنعت خودرو محسوب نمی‌شود و در دنیا، شرکت‌های قطعه‌ساز و خودروساز، از بهترین تولیدکنندگان ورق، خریداری می‌کنند.

اما در شرایط تحریمی ما، اگر فولادساز ما نتواند کیفیت یکنواخت و موردنظر را تامین کند، این خودروساز است که مورد لعن و نفرین واقع می‌شود و نوآوری‌هایش نادیده گرفته می‌شود. به ‌هرحال در قرن بیست‌ویکم اگر نتوانیم توسعه متوازن زیست‌بوم نوآوری و همراهی همه‌جانبه مبانی فکری، علمی، فنی و فرهنگی را مدیریت کنیم، نمی‌توانیم به یک صنعت بالنده متعالی رضایت‌بخش رقابت‌پذیر دست پیدا کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*

آخرین اخبار

پربازدیدترین