دوشنبه 06 فروردین 1403 - 25 Mar 2024
کد خبر: 18352
تاریخ انتشار: 1401/04/26 00:42
صمت در گفت‌وگو با پژوهشگر حوزه پسماند بررسی کرد

بحران جمعیتی و فشار بر منابع طبیعی

ساختار اقتصادی سرمایه‌دارانه مسبب اصلی تخریب و نابودی محیط‌زیست به‌شمار می‌رود اما افزایش جمعیت نیز چرخ‌های این اقتصاد را با سرعت بیشتری به گردش درمی‌آورد و روند نابودی محیط‌زیست را تسریع می‌کند.

پدیده جمعیت یکی از مجادله برانگیزترین مباحث علوم انسانی است، به‌ویژه اینکه در سده گذشته افزایش جمعیت در جهان روندی شتابان داشته و تاثیرات مهمی بر اقتصادهای جهانی و مصرف منابع طبیعی گذاشته است. از سویی هم ترکیب جمعیتی در کشورهای جهان و بهره‌گیری زیستمندان از ثروت‌های اقتصادی و منابع طبیعی، متفاوت و نابرابر است. در حقیقت، جمعیت، مولفه‌ای اساسی در تحلیل و ارزیابی‌ مسائل محیط‌زیستی به‌شمار می‌آید اما بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران تمایل دارند به اصطلاح، تمام کاسه‌کوزه‌ها را بر سر افزایش جمعیت بشکنند و این عامل را مقصر اصلی تخریب محیط‌زیست اعلام کنند. به گفته کارشناسان بر اثر رشد جمعيت و افزايش مصرف سوخت‌هاى فسيلى، سالانه ۶ ميليارد تن کربن و يا ۳/۲۲ ميليارد تن گاز کربنيک وارد جو زمين مى‌شود و منجر به گرم شدن روزانه زمين، آب شدن يخچال‌هاى قطبى، بالا آمدن سطح رودخانه‌ها و اقيانوس‌ها، بروز خشکسالى و تغيير فصل‌ها و افزايش موارد طوفان و گرد بادهاى مخرب می‌شود.

سارا انواری، پژوهشگر حوزه بازیافت در گفت‌وگو با صمت می‌گوید: بسیاری از کارشناسان و سیاست‌مداران مشکلات محیط‌زیستی را به مشکلات جمعیتی تقلیل می‌دهند تا ریشه‌های اقتصادسیاسی بحران محیط‌زیست را کمرنگ کنند، چراکه لازمه پاسخ ریشه‌ای به بحران محیط‌زیست، دگرگونی و تحولی اساسی در اقتصاد جهانی است که به مذاق دولت‌ها و تصمیم‌گیران خوش نمی‌آید.

مسائل جمعیتی چگونه محیط‌زیست و منابع طبیعی کشورهای در حال توسعه را تحت‌الشعاع قرار داده است؟

یکی از سوءاستفاده‌ها از عبارت کشورهای درحال توسعه، تمایل به جمع بستن بخش بزرگی از کشورهای جهان، با یک عنوان است. می‌دانیم بخش زیادی از جمعیت کشورهای در حال توسعه در فقر به‌سر می‌برند. آنها به‌دلیل محروم بودن از نهادهای مدنی قدرتمند، سیستم قضایی حمایتگر، آزادی‌های فردی تضمین‌شده، اقتصاد متنوع و... مدام بابت سیاست‌های تحمیلی در تهدید قرار می‌گیرند. از ۲۱۰ اقتصاد دنیا، ۱۶۵ کشور را کشورهای در حال توسعه تشکیل می‌دهند. در حال حاضر، ۷۷ درصد جمعیت کره زمین در این کشورها زندگی می‌کنند، به عبارتی از هر ۵ نفر، ۲ نفر در کشورهای در حال توسعه هستند. در چنین شرایطی با افزایش جمعیت، تامین نیازهای آبی سخت‌تر می‌شود. اما کشورهای صنعتی علاوه بر عدم‌محرومیت از شرایط یادشده، با توجه به جمعیت اندک‌شان، ظرفیت و توان قابل‌ملاحظه‌ای برای کاهش نیاز و تقاضای آب دارند. از طرفی امکان ترغیب این کشورها به کاهش ضایعات، بازمصرف آب و تغییر الگوهای تغذیه بیشتر است.

با توجه به شرایط جمعیتی کشورهای در حال توسعه، تامین نیازهای آبی با چه مشکلاتی روبه‌رو است؟

تامین نیاز آبی به منزله‌ مدیریت بر تمام آب‌های پنهان و شیرینی است که هر کشور برای خود تمهید می‌کند. یکی از روش‌هایی که کشورهای در حال توسعه برای مدیریت آبی خود برمی‌گزینند، احداث سدهای متعدد است که در نکوهش آن مقالات متعددی نوشته شده است. روش دیگر تامین نیاز آبی کشورهای در حال توسعه، اقدام بر سر مالکیت رودخانه‌هاست. البته سیستم زهکشی آنها به مسائلی مانند آب‌های سطحی که ممکن است خارج از محدوده‌ ملی برود، وابسته است. بنابراین می‌بینیم که ظرفیت محدود و چالش‌های مدیریت آب در کشورهای درحال توسعه و توصیه‌های نادرست اقتصاددانان برای رسیدن به سود و منفعت بیشتر، آنها را به جایگزینی تولید یا کشت محصولات گران‌قیمتی که در بیشتر نقاط دنیا قابل کشت نیست، رسانده و برای نیازهای اولیه، راه‌حلی مانند واردات آب مجازی از کشورهای دیگر را ارائه می‌دهد.

رابطه دو مقوله جمعیت و مدیریت پسماند را چطور می‌بینید؟

پس از انقلاب صنعتی، افزایش تولید انبوه، به‌ویژه تولید و دورریز موادی مانند پلاستیک که تا دهه‌ها به طبیعت بازنمی‌گردد، در شکل‌گیری مفهوم زباله‌های پایدار نقش اساسی ایفا کرده ‌است. از این‌رو در دنیای مادی مدرن با انبوهی از مواد دورریز مواجه می‌شویم که بیش از آن چیزی است که تولید و مصرف می‌شود. پسماندها دغدغه تازه‌ای برای جوامع انسانی نیستند. دستکم تا حدود یک سده پیش، پسماندها به‌دلیل آنکه عمدتا از مواد طبیعی تشکیل شده بودند، الگوی دورریز ویژه خود را داشتند. به‌عنوان مثال در روستاها عمدتا محلی بهنام خاکسترگاه برای دورریز مدنظر قرار می‌گرفت و همچنین در شهرها بیشتر زباله در چاه‌های تعبیه‌شده ریخته می‌شد و از پسماند تجزیه‌شده به‌عنوان خاکبرگ و کود استفاده می‌کردند. با این حال، پیش از انقلاب صنعتی، بهداشت در معنای امروزین آن تقریبا مفهومی غریب بوده و با توجه به طبیعی‌ بودن پسماند، تلاش زیادی در راستای دور نگه‌داشتن آن از محیط زندگی انجام نمی‌شد. به‌طور کلی تا پیش از انقلاب صنعتی، 4 روش عمده در مواجهه با زباله‌ها به‌کار می‌رفت: انباشتن، آتش‌زدن، تبدیل آن به چیزهایی که دوباره قابل استفاده باشد و به حداقل رساندن مواد مورد استفاده در کالاها. این الگوها با رشد شهرنشینی مقارن با انقلاب صنعتی تغییر می‌کند و مصرف به تدریج به یک ارزش اجتماعی و نشانگانی از پیشرفت طبقاتی تبدیل می‌شود؛ به این معنا که بخش بزرگی از انرژی و هم‌وغم فرهنگ مدرن تولید و مصرف و مصرف دوباره است. اما رشد فرهنگ مصرفی با میزان پسماند رابطه مستقیم دارد. به قول بودریار، فرهنگ مصرفی اشیایی را تولید می‌کند که هیچ استفاده‌ای ندارند و در واقع از بدو خرید دورریخته می‌شوند. دقت کنیم به اشیایی که در صنایع بسته‌بندی استفاده می‌شوند، نایلون‌های نگهدارنده و برچسب‌هایی که به تمامی و به سرعت مصرف و دور ریخته می‌شوند. در چنین برنامه زیستی، مصرف هر چه بیشتر (و نه تولید)، به افراد این تصور را می‌دهد که گویی امکان اراده‌ورزی و کنترل بر زندگی خود را دارند. مصرف این تصور را به آنها می‌دهد که عادتواره طبقات بالا و لوکس را تقلید ‌کنند و شکاف عظیم طبقاتی را برایشان کمرنگ می‌کند. در واقع در ازای تولید هر محصول گران‌قیمت برای کشورهای صنعتی، اشکال ارزان آن نیز تولید می‌شود و از این‌رو کلیت طبقات جامعه به مصرف بیشتر ترغیب می‌شوند. مسئله‌ای که در کشورهای در حال توسعه ، به چرخه‌ باطلی تبدیل شده است. ما به اندازه‌ای در این دورریزها غرق شده‌ایم که آب مصرفی‌مان و غذای مورداستفاده‌مان نیز دیگر طبیعی نیست، چه رسد به دورریزهایش. بنا بر گزارش وب‌سایت ناتیلوس، هر هفته به اندازه‌ یک کارت اعتباری پلاستیک می‌خوریم. در واقع تولید ۳۸۰ میلیون تن پلاستیک در سال گذشته، که همان ۵۰ درصد کل تولیدات یک بار مصرف را شامل می‌شود، مسئله‌ای است که آب‌ پنهان و منابع صرف شده در تولید این مواد را به ما یادآوری می‌کند و به‌تدریج کل محیط‌زیست ما را با مشکل مواجه خواهد کرد. هوا، گوشت، عسل، سبزیجات، نمک یا آب معدنی دیگر، امروز شامل انواع میکروپلاستیک‌ها هستند. گرچه این چالش‌ها مطالعات خاص خود را می‌طلبد اما باید در نظر داشت آنچه باعث ایجاد این زباله‌ها شده، فرآیندی از رفتارهای مرتبط با تولید، توزیع، مصرف و نابرابری بین طبقات اجتماعی است که خواه‌ناخواه با مسائلی مانند جمعیت و اقلیم ارتباط مستقیم دارد. شاید حقوق بشر و تلاش برای ترجمه مبارزات و تجربیات کشورهای جنوب احتیاج به بازتعریف داشته باشد.

به‌خطر افتادن امنیت‌غذایی و کمبودمنابع آبی، چقدر بر چرخش‌های سیاسی تاثیرگذار است؟

رشد جمعیت در کنار تامین خوراک اولیه را نباید دست‌کم‌ بگیرید. انسان برای دستیابی به غذا از انجام هیچ‌کاری دریغ نخواهد کرد. پس هیچ جای تعجبی ندارد که در کنار سوءمدیریت منابع آبی با شرحی که ذکر شد، کم‌کم اعتیاد به واردات آب پنهان برای چنین جمعیت رو به رشدی نمود پیدا کند و برای تامین امنیت غذایی، رویکرد سیاست خارجی آنها را نیز تغییر دهد. البته نباید فقر خاک، عدممدیریت بر خشکسالی و سیل و... را نیز در کشورهای درحال توسعه نادیده گرفت؛ مسائلی که در علوم آب یا تاریخ اقتصاد سیاسی به‌ندرت موردتوجه قرار گرفته است. قاعدتا هر زمان به مصلحت اقتصادی فکر شود، جایی برای اندیشیدن به آب باقی نخواهد ماند. در چنین دنیای سرمایه‌دارانه‌ای، جنگ آب، نه به آن صورتی که فکرش را ‌کنیم، بلکه صرفا با وابستگی اقتصادی به آب، در کنار فقر منابع آبی اتفاق می‌افتد و درنتیجه شاهد بهره‌کشی از منابع کشورهای جنوب یا در حال توسعه، در کنار انداختن تقصیر ردپای کربن بیشتر به گردن آنها به‌دلیل برون‌سپاری کشورهای صنعتی، چرخه‌ معیوب اقتصادی نامتناسب و در نهایت بحران‌های دائمی در آنها هستیم. برای رهایی از این وضعیت، شناخت جغرافیا و بوم‌شناسی بسیار حائز اهمیت است. در ابتدا باید خواستار مسائلی چون مدیریت عرضه و تقاضای آب، استفاده کارآمدتر از آب، تقویت منابع آب بومی، تغییر سیاست‌های تولید و توسعه و... در سطوح اولیه‌ای از اقتصاد بود، تا اگر واردات آب پنهانی هم اتفاق می‌افتد، بتوان با این روش برای حفظ منابع آبی آن را جایگزین کرد، نه اینکه راه‌حلی کوتاه‌مدت و گذرا تلقی شود.

با این همه، آیا درست است که مشکلات و بحران‌های محیط‌زیستی امروز جهان را صرفا از دریچه افزایش جمعیت ببینیم؟

پدیده جمعیت، معلول وضعیت‌های جغرافیایی و اقتصادی گوناگون است و تنها یکی از مولفه‌های تاثیرگذار بر محیط‌زیست به‌شمار می‌شود. ذکر این نکته از این جنبه دارای اهمیت است که بسیاری از کارشناسان و سیاست‌مداران مشکلات محیط‌زیستی را به مشکلات جمعیتی تقلیل می‌دهند تا ریشه‌های اقتصادسیاسی بحران محیط‌زیست را کمرنگ کنند، چراکه لازمه پاسخ ریشه‌ای به بحران محیط‌زیست، دگرگونی و تحولی اساسی در اقتصاد جهانی است و این به مذاق دولت‌ها و تصمیم‌گیران خوش نمی‌آید. ساختار اقتصادی سرمایه‌دارانه مسبب اصلی تخریب و نابودی محیط‌زیست به‌شمار می‌شود اما افزایش جمعیت نیز چرخ‌های این اقتصاد را با سرعت بیشتری به گردش درمی‌آورد و روند نابودی محیط‌زیست را تسریع می‌کند.

سخن پایانی

در مجموع افزایش جمعیت تاثیر مستقیمی بر محیط‌زیست دارد و این مسئله زمانی حادتر می‌شود که شرایط معیشتی و رفاهی مناسب از جامعه سلب شده و بر اثر آن، بهره‌برداری اقتصادی از محیط‌زیست و وابستگی اقشار ضعیف جامعه به منابع طبیعی بیشتر می‌شود. 


کپی لینک کوتاه خبر: https://smtnews.ir/d/399bqe