محمدعلی عرفینژاد - گروه گزارش: بار اولی که در راه رسیدن به روزنامه، با سطلهای پر از زباله بیمارستانی روبهرو شدم جا خوردم، در همان لحظه دو کارگر آبیپوش با کیسههای بزرگ سیاه از در خروجی بیمارستان بیرون آمده و آنها را روی کیسههای قبلی تلنبار کردند،
خواستم از در اعتراض درآمده و دلیل جمع شدن این همه زباله بیمارستانی را بپرسم، اما با خودم فکر کردم صبر کنم، اگر بار دومی هم بود آن وقت وارد بحث و نظر بشوم... روز بعد در همان ساعت به بیمارستان رسیدم، شیک و سر بلند با اضافه ساختها ولی وقتی به خیابان پیچیدم باز با همان صحنه و ۳ سطل و انبوه زبالهها و روبهرو شدم، بنابراین به کارگر بیمارستانی بلندقد اعتراض میکنم، که چرا باید این زبالهها روز روشن و جلوی چشم مردم اینطور انباشه شود، مگر نباید براساس دستور امحا شود؟
جواب وی جالب است، اول لبخندی میزند و بعد میگوید:
ـ حالا کی گفته اینها خطرناک است؟
ـ کسی نگفته، اما زبالههای بیمارستانی با آلودگی همراه است، خطرناک است و ممکن است بیماریزا باشد...
با همان لبخند در اصلی بیمارستان را با اشاره نشان میدهد و میرود...
میدانیم که در زمینه برداشتن زباله و دیگر دورریختنیهای بیمارستانی حساب و کتابی در کار است، جمعآوری زبالههای بیمارستان همراه با زبالههای خانگی کار اصولی نیست و نیز میدانیم، شرکتهای طرف قرارداد با شهرداری از جمعآوری این کیسههای زرد و مشخص برحذر شدهاند.
باز زمان میگذرد، از تابستان به پاییز و به زمستان میرسیم و یک روز جمعه با دیدن انبوه زبالههای مخلوط با سرنگهای یکبار مصرف، تکه پارهها و لتههای خونی و... فریاد در گلویمان به جوش میآید، اعتراض هم فایده ندارد که ندارد، بنابراین فقط از این صحنه عکس میگیریم.
بگذریم از اینکه درحالحاضر بسیاری از بیمارستانها به دستگاههای استریل و امحای زبالههای بیمارستانی مجهز هستند و بیمارستان موردنظر هم بهطور حتم این دستگاه را دارد. پس توجه نداشتن و ملاحظه حال رهگذران و ساکنان منطقه را نکردن برای چیست؟ اگر یکبار و دوبار و دهبار بود حرفی نبود اما نه چند ماه.
تهران، جمعیت و... بهداشت محیط
جمعیت امروزه ساکن تهران، و جمعیت شب، که معمولا حدود ۳ میلیون نفر کمتر از روز به نظر میرسد چون بسیاری از مردم ساکن تهران از غروب به بعد راهی شهرهای اطراف و حومه تهران به سوی جنوب و شرق میشوند.
اگر با یک حساب سردستی این تعداد را بین ۱۹ تا ۲۰ میلیون نفر محاسبه کنیم، میرسیم به وضعیت شمارش مدارس ابتدایی و متوسطه، دانشگاهها و... بالاخره بیمارستانها، طبق گفته کارشناسان پزشکی در تهران با وجود بیمارستانهای ویژه و خصوصی و هتل بیمارستانها و درمانگاهها، گروههایی که از این انواع بیمارستانها برای درمان و ویزیت و آزمایشها استفاده میکنند، در حد خود بسیار بالاست و به همین دلیل هم هنوز این تعداد بیمارستان و تختهای موجود کفاف حضور بیماران را نمیدهد، با توجه به این موارد، باید فکری برای ساخت و راهاندازی بیمارستانهای جدید شود، دراین میان اگر توجه کنیم هر طبقه یک بیمارستان به تعداد بیماران و بیماران با مشکلات عفونی، بیماران با مشکلهای که به جراحی احتیاج دارند و... دیگر مسائل و... بیماران گرفتار بیماری ایدز و هپاتیتها، سرطانهای درگیر شده با عفونت. تکلیف زباله جمعکنی که دستش را تا ساعد درون آتوآشغال سبدها فرو میبرد تا چیزی بیابد برای فروش، پلاستیکهای درون سبد که زیرانداز یک بیمار غفونی و آغشته به بیماری ایدز و هپاتیت بوده، بعد به بخشهای دپوی زباله برده میشود، یک کوه زباله، تپهپیههای غذایی، گوشتی، نیمخوردهها، آفتابه شکستهها، عروسکهای شکسته و... سرنگهای یکبار مصرف که از رگ و پی بیمار عفونت گرفته دم مرگ بیرون آورده شده. غذای نیمخورده آدمی که در زخم و چرک و خون غوطهور است وقتی درون یک کیسه کنار در پارکینگ یا ورودی یک بیمارستان مشهور قرار بگیرد و یک معتاد، یا گرسنه یا هر نوجوان بیکس و کار ماشین پاککن آن را بردارد و به مصرف برساند؟
چرا احساس مسئولیت نمیکنیم
وقتی در ۵ماه عبور هر روزه از مقابل در انبار و سردخانه یکی از بیمارستانهای تهران سطل بزرگ زباله را میبینم که همیشه هم یکی دو زبالهبر در آنها مشغول گشتوگذار هستند، بیاراده تنم میلرزد، یکبار وقتی خانم همسایه و ساکن همان نزدیکی با کودک خوشگل و مامانیاش از کنار سطلها که بسیاری از محتویاتش بیرون ریخته، رد میشوند و کودک بیتوجه از روی سرنگها رد میشود، میلرزم، به مادر معترض میشوم، که...
- من یک رهگذرم، اما وظیفه دارم و داشتم و بارها به کارگرهای این انباری مخصوص بیمارستان گفتم اینها میکروب است، زخم است، و مرگ است، چرا درهوای آزاد گذاشتهاید؟ چنان نگاه خندهداری به من میاندازند که وحشت برم میدارد، یکبار به دو مرد مسن ساختمان روبهرویی گفتم... نگران و عصبی گفتند:
- زبانمان مو در آورده، کی حرف ما را گوش میکند؟ میگویم، تنفس در این هوا هم خطرناک است...
پیرمرد نفس میکشد و میگوید
- آقا گوش نمیکنند، بارها و بارها گفتهایم... فایده نداشته است، مثل مادر کودک که فقط نفرین میکند... میگویم نفرین شما چه دردی را درمان میکند. این همه زباله مخلوط با زخم و چرک و عفونت و سرنگهای همراه با سوزن اینجا روی زمین ریخته، عبور کردن از کنارش هم میتواند آدمها را مریض کند...
بیتفاوتها
روز دیگر، هفته دیگر، شب، روز، ساعت ۹ شب که ماشین حمل زباله آمده بود تا با همکاری دو نیروی کارگر زبالهها را ببرد، باز فریاد کردم؛
- آقا جان اینها آلوده است، شما دارید سیگار میکشید، هوای آلوده میتواند شما را مریض کند چرا اعتراض نمیکنید.
راننده ته سیگارش را همانجایی میاندازد که سرنگها قرار داشت و با نگاهی عاقل اندر سفیه سوار شد، گاز داد، دود از اگزوز زبانه میکشد توی هوا و تمام...
دلم میخواست فریاد بزنم و همه همسایهها را از پنجره به بیرون بخوانم و بگویم...
- آهای، بیتفاوتهای پر زخوشحالی
اندوه را میدانید که چیست؟
اندوه بین سلامت است و بیماری
به بچههای خوابیده در تختها
به پیرمردها و پیرزنهای خانههاتان فکر نمیکنید؟
مرگ، کیلوکیلو برپشت پشهها و مگسها برای مهمانی به خانههاتان میآید خیالتان هست؟
نکند از رییس، روسای بیمارستان میترسید؟
این چه بیخیالی است که شما دارید؟
پول ویزیت و اتاق عمل و ریکاوری را میدانید؟
و فقط صدای فیلمهای دوبله شده و موسیقی و آرامش پیانو به گوش میرسید
زبالهها با نسیم شبانه، خانه به خانه سفر میکردند...
آفتاب آمد دلیل آفتاب
حالا به مسئولان این بیمارستان میگویم:
برای من جان دختر بچه دوسالهای که دارد از کنار تیغ جراحی و سرنگ و لگنهای زیر بیماران عفونی و... عبور میکند، بیشتر از همه مدارک شما که به در و دیوار زدهاید ارزش دارد، برای من خون و زندگی زبالهگرد زحمتکش نادانی که از لابهلای چرک و بیماری پلاستیک درمیآورد برای ساختن شانه و برس سر، لگن صدبار آلوده به کثافت بیماران که قرار است بازسازی شود، غذاهای نیمخوردهای که مرگ را هدیه میکند، بیشتر از جواب تکذیب شما ارزش دارد.
تکذیب کنید، ما شاهد داریم و کلی عکس هم گرفتهایم.
و حالا برای اینکه بدانید و بدانند زباله بیمارستانی چیست و یعنی چه... به این آرشیو کامل خوب توجه کنید...