عقبماندگی در تولید علم
سعید عسگرزاده - دبیر انجمن سنگآهن ایران
سیستم آموزشی ما درحالحاضر بهشکلی طراحی شده که بهترین و بیشترین تاثیر و کاربرد را در زمینههای تئوریک دارد که این در جای خود، جزو نقاط قوت دانشگاههای ما است. اما در رشتههایی که نیازمند بخش عملیاتی و عملی است، کارکرد آموزشیمان بهگونهای نیست که بتواند کلیه نیازهای فارغالتحصیلان را در محیط کار مرتفع کند. در برخی رشتهها مانند رشتههای پزشکی در دوره دکتری عمومی و تخصص، دورههای کارآموزی با عنوان دوره انترنی و رزیدنتی پیشبینی شده است و به این ترتیب، تازهکاران در رشته پزشکی در کنار اساتید خود در بیمارستان، بیماران گوناگون را میبیند و بهتدریج از تجربه و اعتمادبهنفس کافی برای این کار برخوردار میشوند. اما این برنامهریزی در بخش علوم و مهندسی اتفاق نیفتاده و شاید بزرگترین ضعف ما در این بخش، بهویژه در رشتههای مهندسی معدن و زمینشناسی که مانند رشته پزشکی با نمونههای گوناگونی از پدیدههای طبیعی سروکار دارند، ضعف در کارهای عملی و عملیاتی است. باید گفت هیچ ۲ معدنی را نمیتوان با هم یکی دانست و هر یک شرایط خاص خود را دارند و از الگوهای متفاوتی تبعیت میکنند. از سوی دیگر، شناخت درست مواد معدنی، شیوههای استخراج، روشهای فرآوری و مدلهای گوناگون اکتشافی، استخراجی، فرآوری و طراحی باعث میشود عناصر مفیدی که در کنار ماده معدنی استخراج میشوند، از دست نروند.
نکته مهم دیگر این است که ما در حوزههای تولید علم توانستهایم، پیشرفت قابلتوجهی داشته باشیم و بهنظر میرسد که سیستم آموزشی ما نتوانسته است خود را با سیستم آموزشی دنیا تطبیق دهد و از آموزش به تولید علم نرسیدهایم. البته میتوان یکی دو دانشگاه را استثنا کرد. برای مثال، در این زمینه دانشگاه صنعتی امیرکبیر از جمله مجموعههای پیشرو است و اقدامات مثبتی انجام داده و فرمتهایی را طراحی کرده است که بخشی از این ضعف را جبران کند، اما در همانجا هم میبینیم که شرایط مطابق با آنچه در دنیا اتفاق میافتد، نیست. بنابراین، نباید فراموش کنیم که سیستم آموزشی ما انسانهای تئوریک توانمندی را تربیت میکند که مهارت کافی ندارند و به این ترتیب، جذابیت بسیار زیادی برای دورههای تحصیلات تکمیلی در کشورهای دیگر بهوجود میآید، چون جذب افرادی که از نظر تئوریک تربیت شدهاند، هزینه آموزش را برای کشورهای دیگر کاهش میدهد و بهشدت از آن استقبال میکنند. پس بهنظر میرسد در رشتههای عملی مانند زیرشاخههای علوم تجربی مثل پزشکی، دامپزشکی، دندانپزشکی، پرستاری، مامایی و... نیازمند تغییرات جدی نیستیم و شرایط بدی نداریم، هرچند از تکنولوژیهای نوین در این زمینه هم تا حدی فاصله داریم. در علوم انسانی تنها بخشهای معدودی نیازمند تجربه عملیاتی هستند. برای مثال، حقوق که باز هم در آنجا کارآموزی تعریف شده است و کارآموزی در کانون وکلا و بعد از پذیرفته شدن اتفاق میافتد و از این نظر گرهگشایی میشود و بقیه رشتههای علوم انسانی هم که مبنای تئوریک دارند و آموزش تئوریک در کشور ما شرایط مطلوبی دارد.
اما بزرگترین مشکل در حوزه مهندسی است. در این حوزه شاید حتی بهتر بود که همانند دوره دکتری عمومی، رشته مهندسی عمومی تعریف میشد که در مقطع کارشناسی، تمام کسانی که تمایل به رشتههای مهندسی دارند، اول کارشناس مهندسی عمومی میشدند و بعد در رشتههای تخصصی کارشناسیارشد و دکتری، تحصیلات تخصصی خود را ادامه میدادند. دلیل اصلی این است که در محیط کار یک مهندس معمولا تخصص نیاز نیست. بهعبارتدیگر، در یک کارخانه یا کارگاه کوچک، انتظار بر این است که مهندسی که وارد میشود در همه زمینهها مثل برق، در اندازهای که بتواند از تابلو برق، موتورها و... سر دربیاورد و در زمینه مکانیک نیز، اطلاعاتی داشته باشد، بهاندازهای که بتواند در خرید یا تعمیر تجیهیزات حرکتی مانند گیربکسها اطلاعاتی داشته باشد که بهجرأت میتوان گفت در کارگاهها و کارخانههای کوچک ما نمود بسیاری دارد.اما بهصورتکلی، اگر نخواهیم ساختار فعلی آموزش عالی را مطابق آنچه گفتم تغییر دهیم، الزاما باید در آنهایی که ارتباط مستقیم با انواع گوناگون پدیدههای طبیعی دارند، حتما دوره کارآموزی بهمعنایی که چند ترم از دوره تحصیل خود را در محیط کار باشند، برای دانشجویان تعریف کنند. درحالحاضر در رشته معدن دانشگاه صنعتی امیرکبیر توافقاتی با شرکتهای بزرگ شده است و دانشجویان میتوانند یک سال در محیط کار حضور یابند و دورههایی بگذرانند که از نظر مهارتی و دانشی همزمان رشد پیدا کنند و البته برای آن شرکتهای میزبان هم بسیار مفید است، چون به این ترتیب فاصله دانشی را بخش صنعت خواهناخواه با آخرین پیشرفتهای علمی پیدا میکند، به این ترتیب جبران میشود. فلسفه وجودی دانشگاه این است که علاقهمندان با آنچه نیاز بازار کار است، آشنا و برای ورود به آن تربیت شوند. اگر قرار باشد که دانشآموختگان فارغالتحصیل و بعد وارد دورههای مهارتی شوند، کاری بیمعنی است و شاید بتوان بهسادگی دورههای موردنظر را جزو برنامههای درسی گنجاند. این ایراد در خیلی بخشهای دیگر هم وارد است. بهعنوانمثال، به مدت ۷ سال در دوره تحصیل پیش از دیپلم، عربی و زبان انگلیسی میخواندیم، اما دیپلمهها نه عربی بلد بودند، صحبت کنند و نه انگلیسی و برای اینکه مهارتی در این زمینه کسب کنند، باید کلاسهای بیرون از مدرسه شرکت میکردند و به این ترتیب، در مدت زمان بسیار کوتاهی میتوانستند به زبانی که علاقهمند هستند، مسلط شوند و این بهنظر من، نقص سیستم آموزشی است.