مردم عاشق تعطیلی و از زیرکار دررویی
ناصر بزرگمهر – مدیر مسئول
به نام او که هرچه بخواهد همان میشود
اسفند، ماه عجیبی است.
ماه شلوغ، انباشته از کارهای نکرده یکساله و گزارش دادن از کارهای کرده، تلاش برای پرداختها با طلبهای وصولنشده، حقوق و دستمزد، پاداش و عیدی و سنوات، مالیات و تامین اجتماعی، انواع عوارض و پولهای قانونی و زورکی بررهای در سر گردنههای دولتی، شهرداری و دهها سازمان و نهاد و وزارتخانه از حمل پسماند تولیدنشده و نوسازی خانه کلنگی صدساله و تغییر قیمتها با تصویب نمایندگان مردم در شوراها علیه مردم و هزینههای باورنکردنی غیرقانونی و طمع فروشندگان و اصناف، از ماشینی که هر سال کهنهتر میشود، اما بیمه آن گرانتر میشود، از عمر بیارزش که دیه آن هر سال بیشتر میشود و تورمی که توسط مردم ایجاد نمیشود و دولت مالیات آن را میخواهد.
و تسویه حسابهای گوناگون دیگر و شارژها و قسطهای زندگی مصرفی که آنقدر زیاد است که در یک یادداشت کوتاه باید از آنها صرفنظر کرد.
و در حرفه ما، یعنی روزنامهنگاری تسویه حساب با کاغذفروش، لیتوگراف، چاپخانه، صحاف، توزیع، پورسانتها، آب، برق، گاز، تلفن و اینترنت و هزار پرونده باز که با نداشتنها، برای سال بعد باقی میماند.
و همه این هزینههای سنگین، پیوند میخورد با فروردینی که از ۵ روز قبل بهطور رسمی با تعطیلی به استقبالش میرویم و در یک تقویم نانوشته سرجمع ۲۰ روز کاروبار را تعطیل میکنیم.
بببنیم تعطیلات همین امسال چگونه بود؟
روز عید یکشنبه، ۲۹ اسفند بود.
شنبه، ۲۸ اسفند بینتعطیلی، تعطیل بود.
پنجشنبه و جمعه هم که تعطیل است.
چهارشنبه، ۲۵ اسفند آخرین شماره روزنامه منتشر میشود.
سهشنبه، ۲۴ اسفند چهارشنبهسوری است و همه باید زودتر بروند.
تا ۱۳ فروردین هم که تعطیل رسمی است. البته ظاهرا در تقویم یک هفته قرمز است، اما در تقویم واقعی مردم و دولت و مجلس و کار و بیکاری 2 هفته تعطیل است.
از ۱۴ فروردین تا۳۱ فروردین هم به دیدوبازدید خوش هستیم و تخمه ژاپنی میشکنیم، پسته نداشته ایرانی میخوریم، بادام هندی را مزه مزه میکنیم و انتظار حقوق و پاداش و عیدی مجدد هم داریم.
صاحبکار اگر دولت باشد که چشمش روشن و از خزانه میپردازد و غمی به عالم ندارد؛ کاغذ است و چاپخانه بانک مرکزی؛ این تورم هم روی آن تورم، برای مدیران کوتوله که مهم نیست.
اگر بخش خصوصی باشد، دندش نرم؛ باید از جیب بدهد، از سودهای وصولنشده، از ظاهر شیک و باطن خراب، وگرنه قانون کار برای همین وقتهاست که حساب از گردهاش بکشد.
واقعیت این است که ما ملت کمکاری هستیم. در همین اسفندی که گذشت با 2 تعطیلی میان هفته، هر بار 5 روز تعطیل بودیم و از این تعطیلی، همه با هم لذت بردیم و عملا در ۲ ماه بهمن و اسفند ۱۴۰۰، یک ماه سرکار نرفتیم، اما شب عید ۳ ماه حقوق گرفتیم.
واقعیت این است که ما ملت کمکاری هستیم، اما ژاپن را دوست داریم و رفاه سوئیس را میخواهیم و خود را کمتر از اروپاییها نمیدانیم.
واقعیت این است که ما ملت عجیبی هستیم؛ توطئه میکنیم، سخنچینی میکنیم، تهمت میزنیم، دروغ میسازیم، کار نمیکنیم، قسم هم میخوریم و زمانی که هنرمندان و نویسندگان ما مثل مستربینهای وطنی از مهران مدیری و رشیدی و علیخانی و آقای خندوانه و فوتبالیست زیرخاکی و کلاه قرمزی و پسرخاله و ریوندی و شهریاری و ماهیصفت تا بزرگان و روشنفکران و اساتید دانشگاهی میگویند، باز هم، دستهجمعی گوش میکنیم و میخندیم و فکر میکنیم حسن ریوندی دارد از همسایهها میگوید و بزرگمهر برای خودش مینویسد.
واقعیت این است که ما کار نمیکنیم، بهرهوری را نمیشناسیم، در محل کار، در ساعت کار، بیشتر وقت خود را تلف میکنیم، سر در گریبان موبایل و کارهای خصوصی خود و کنجکاوی در زندگی این و آن هستیم.
ظاهرا سر صاحبکار کلاه میگذاریم و نمیدانیم که سر آینده سرزمین مادری، سر فرزندان و سر زندگی خودمان کلاه گذاشتهایم.
اسفند و فروردین در سرزمین ما حکایت عجیبی دارد؛ همچنان که این بیماری تعطیلیها و میانتعطیلیهای بقیه سال و از زیر کار دررویی که در پس آنها نهفته است، نیاز به بررسی همهجانبه جامعهشناسان و روانشناسان و حوزههای دیگر دارد.
(همین جا درگذشت استاد بزرگ جامعهشناسی استاد علی رضاقلی را که با کتابهایش تلاش کرد تا به من و شما درس دوری از خودکامگی، عقبماندگی و مبارزه با نخبهکشی را بدهد و نتیجه نگرفت و دق کرد، به خودم و شما تسلیت میگویم.)
در همه جوامع دنیا، مردم از تعطیلی استقبال میکنند و برای ایام مرخصی خود برنامهریزی دارند، اما زمانی که سر کار هستند، همه دقت و انرژی خود را برای کاری که مسئولیت آن را پذیرفتهاند، صرف میکنند.
کافی است یک محیط کار را در یک کشور اروپایی یا سرزمین چشمبادامیها با محیط کار خودمان یا یک شغل را بین دو کشور مقایسه کنیم و به تفاوت آن پی ببریم.
رستورانهایی را در کشورهای بسیاری دیده ام که با حدود ۶۰ صندلی توسط یک تیم ۳ نفره شامل یک آشپز، یک صندوقدار چندکاره و یک پیشخدمت اداره میشوند، اما همان رستوران در کشور ما حداقل به ۱۰ نفر آدم نیاز دارد، چون هیچ کس، کاری را که قبول کرده، دوست ندارد و تلاش نمیکند.
مشاغل خاصی هم هستند که بهدلیل نوع کار، تقریبا تعطیلی ندارند و خداوکیلی، بهرهوری بالایی هم دارند.
روزنامهنگاری که این روزها روزنامهاش خریداری هم ندارد، همه عمر، روزهای جمعه و تعطیل باید سرکار باشد تا صبح شنبه، روزنامهاش منتشر شود.
پرستار، پزشک زنان، نانوا، خلبان، مهماندار، بانکدار، آتشنشان، اورژانس، راننده اتوبوس و مترو و تاکسی، گوینده و همکاران رادیو و تلویزیون، مادرها، بانوان خانهدار، پاسبان و دهها شغل دیگر عید و عزا ندارند و همیشه سرکار هستند و متاسفانه قدر هم نمیبینند و صدر هم نمینشینند.
موضوع تعطیلی در ایران، طبقهبندی مشاغل، سختی کار ، بهرهوری پایین، دوست نداشتن شغل، عدم احساس مسئولیت، تفاوت بین کار دولتی و خصوصی، از زیر کار دررویی و حقوق و دستمزد گرفتن و گزارش کار ننوشتن از مهمترین مسائلی است که باید توسط یک شورای کار بیطرف و کاربلد که خودش، عاشق این سرزمین باشد و کار دوم و دهماش نباشد، زیر نظر رئیسجمهوری با چک سفید، مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد و قانون و اساسنامه و آییننامه و هرچه لازم است مدون و به جامعه بیمار تعطیلی ارائه شود تا شاید این پرونده تلخ تعطیلی بیمورد و از زیرکار دررویی، یک بار برای همیشه در قرن بعدی بسته شود.