دنیای بزرگ کوچکها
بابک بهاری: عکسهای ماکرو و دلیل استفاده از این تکنیک، توجه به جزییات دیدن واضح چیزهایی که در پیش چشمانمان هستند اما قابل دیدن نیستند و یا دیدنشان برای همگان میسر نیست، پاسخی به کنجکاوی همگان، و نمایشی از جهان مینیاتور که ظرایف و زیباییهای خودش را دارد. ماکرو از نگاهی عمیق و دقیقی خبر میدهد که از تیز بینی و ریزبینی بهره برده است. نمایش جهانی که در ذهن و قلب هنرمند و جهان پیش روی ماست. ما مو میبینیم و او پیچش مو.
عکاس: حمیدرضا حامی
رنگ، کادر عمودی، گلی از خانواده آفتاب گردانها با پروانهای رنگی بر رویش
نخستین برخورد مخاطب با اثر از طریق گرمای رنگ و هاله دایره وار گل و مرکز سیاه رنگش که همچون سیاه چالهای ما و پروانه را به درون خودش فرو بلعیده است آغاز میشود و سپس گردش مفرحمان آغاز میشود تا در این ژرفا به کشف و یافتههای ارزشمندمان دست یابیم. حرکت رنگ تیره روی پرههای گل از مرکز به سمت بیرون و تضادشان با سیاه چاله گل در همراستایی با داستان عکس اثر را از وزن در مرکز برخوردار و پیامدش بازگشت چشم به تصویر با توجه به پرههای پران خورشیدی گل اتفاق دیداری زیبایی را رقم زده است. نقش پروانه و تاثیر حضورش علاوه بر مباحث فرهنگی(شمع و گل و پروانه و غیرو) و زیستی بحث فرمی را نیز پیش میکشد این زیبای ظریف با همه همگونیاش با محیط اطرافش! باز چون خال هندویی بر چهره است. پروانه میپرد همانگونه که در هایکوها در ژاپن، چین، امریکا، افریقا، ایران و در تمام بوستانها و در خانهها میسوزد توسط شمع هایی که شاید خود به صبح نرسند. کارکتر ظریف و زیبای صحنه با همه همرنگی و ظرافتش قهرمان بلامنازع این سفره رنگین و گرم است، خال چینهای آبی و رنگ سفید بال هایش تمایز او و محیط اطرافش را رقم میزند. باری گیاه و سرآمدیش در چرخه زیست این کره خاکی و پروانه و سایر عوامل گرده افشان برای ادامه بسیار موثر است و مبحث حیات و زندگی به همین بالهای ظریف و زیبا وابسته است.
عکاس: محمد رضایی
عکس دوم: رنگی، کادر عمودی، کفشدوزکی هفت خال در حال فرود آمدن از شاخهای بسوی جلوی صحنه است
نقطهای به سنگینترین شکل بهسوی ما میآید، رنگ قرمز و سوی حرکت رو به پایین وزن را به یک سوم پایین تصویر منتقل کرده است به خصوص که محو بودن پسزمینه نیز به این امر دامن زده است. نکته عمده در این تصویر ماکرو همانا حضور کفشدوزک در محیط طبیعیاش که علاوه بر نمای منظرهای زیبا به اهمیت این کارکتر رنگین نیز توجه خواهیم کرد. وزن و شیب شاخه و حرکت رو به جلوی کفشدوزک در عین خطر از دست دادن بقیه فضا که شاید ما را به صرافت حذف فضای خالی بیندازد، اما بودن همان فضا پشت هست که هم شخصیت اثر را جلوه دار میکند و هم گردش دیدگانی را رقم میزند ضمن آنکه بودن در فضایی طبیعی را هم رقم میزند.
اما آن آرامش و هارمونی بواسطه ملایمت رنگ که منتج از محو کردن زمینه پشت بهدست آمده نیز به نوعی راحتی خیال در مخاطب رقم میزند و شیرینی و حلاوت را از دیدن چنین صحنهای همراهش میکند. باری در تصویری نزدیک یکی از زیباترین سوسکهای عالم را شاهدیم که بر خلاف همنوعانش هم نشانه عشق است و هم شگون و در عین حال هیچ سم پاشی را بسویش نمیگیریم و همیشه با آرزوی خوشی پروازش میدهیم. در مورد نامش (همواژهی کفشدوزک از سه بخش ساخته شده است: کوژ (کُوش- قُوز- قوس) + دوش (شانه - اشاره به دو قاببال این حشره) + ک (کاف کوچکی و تصغیر) مرتبط با کفش و کفاشی نیست. باشد که کفش عشق پاره کنیم.
عکاس: نسترن پور رضا
رنگی، کادر افقی، مارمولکی( لیروک - تیره گکو) در فضای طبیعی
کادر بندی نمای نزدیک برای نمایش پوست و چهره و چشمها و زمینه نسبتا متضاد بسیار کارآمد و مناسب با نمایش سوژه از آب درآمده است. جایگیری پوزه و چشمها در نقطه طلایی بواسطه زوم، وزن را به پیشانی و جلوی تصویر آورده و بلطبع نگاه را هم به اینجا معطوف اما بهواسطه خالهای روی بدن در ادامه مسیر را به بالا دنبال میکند. نقش نگارهای جلوی صحنه همانند پادری برای ورود به تالار و قدم گذاشتن بر فرشی نفیس است. زوم روی سوژه و محو کردن پس زمینه کارکرد بسیار مناسب با صحنه از کار درآمده است. باری اثر از کادر بندی و سایر عوامل برای نمایش دقیق و زیبا بهره برده است و این دقیق بودن در جوهره و نمای عکس نمود عیانی بخود گرفته است. براستی چنین همسایگان زیبا را چگونه زیبا و خواستنی نخوانیمشان در حالی که نقش بسیار مهمی در چرخه زیستی ما بر این کره خاکی دارند. حضور رنگ هم ما با وضعیت طبیعی و زیستگاهی حیوان آشنا میکند و هم بخش زیبا شناختی اثر را حفظ میکند امری که ما را پای تصویر مینشاند. ناشناختگی دنیای زیستی مارمولکها با وجود نزدیکی و همراه بودنشان با زیست انسان و اینچنین بودنشان محل پرسش و تفکر است. تصویر نمایشی از غلبه نقطه بر شکل و خطوط و اهمیت اندازه نیز است. چشمها محل برخورد بیننده با کنجکاوی و احساسات درونی مارمولک است هرچند که ممکن است به چیز خاصی نرسد اما از آن بیتوجه نیز نخواهد گذشت. این دوازههای ابدی راه ورود ما به اعماق تاریک و روشن هر جنبدهای هست کافیست پلک گشوده باشد. در نهایت کافیست یادمان بیایید که در وقت شیطونی و زیرکی افراد با گفتن، عجب مارمولکی هستی، بدرقهشان میکنیم.
عکاس: مهناز سیف
عکس چهارم: رنگی، کادر افقی، مار پیتون صورتی چنبره زده بر دور خویش
منحنی ها، دایرهها و قوسها ریتم هایی هستند که نوای این موسیقی نرم و صورتی را مینوازند. چشم و سوراخهای بینی سه نقطه تاثیرگذار بلحاظ مرکز توجه قابل ذکر هستند و از همه مهمتر بلحاظ فرمی سایهها هستند که اثر را از سطوح صرف به حیطه بعد و قابلیت لمس کردن رسانده و سایه اثر را دارای شخصیت کرده است. لطافت رنگ صورتی و تضادش با کارکتر خطرناکی مار نیز بازی بینابینی است که قلقلکهای جالبی را رقم میزند. باری مار و حضور توام با ترس و فرهنگ درهم تنیده شده است. همان ترس از مار خاستگاه کشف آتش(ماجرای هوشنگ) و از سویی مرگ و نیستی در ضحاک مار بدوش در فرهنگ ایران زمین شده که در اساطیر و فرهنگ سایر سرزمینها به نحو دیگری جلوه گری میکند بطور مثال: اوروبهروس یا دُنبخوار(شبیه مار تصویر ) که نماد چرخه ابدی تناسخ یا همان ابدیت را یدک میکشد. همین چرخه ابدیت در تصویر و دال گرفتنش بعنوان یک امر مهم فلسفی بازگوکننده نقش هنر بعنوان جایگزینی فلسفه و فرهنگ و دانش ملتی میتواند باشد. تمثیلی که با خالهای روی بدن بعنوان جایگزینی برای انسان و رد پاهای آمدگان و رفتگان و هر نقطهای در عالم دید. سر مار کوفتن و مار از سوراخ بیرون کشیدن و از دهان او راست بیرون آمدن و همچون مار بهخود پیچیدن دایره وسیعی از تشبیهات و کنایات و غیرو در اطراف این جنبنده و ما را فرا گرفته است که چو کمان رها شود تیر بر هدف نشیند، بماند که ما همزمان مار در آستین و مهرهاش را در جیب! داریم.
سخن پایانی
عکاسان توانستهاند زیبایی عمومی و جهان خصوصی چهار جانور را با تکنیک(زوم) به نمایش بگذارند. هر چند نما نزدیک است اما حکایت جهان بیکرانه در همین دنیاهای کوچک است. حتی در کنج روزنههای خانهها میتوانیم رد پایشان را ببینیم. باری دریاب عنکبوتی که بر کنار سقف خانه راه میرود و یا حشرهای که بر گلهای گلدانت بوسه زندگی میزند.