من راز فصلها را میدانم
آثار خانم رویا بیژن(لیسانس گرافیک دانشگاه تهران) با بهرهمندی از سبکها روشهای متفاوت (مینیاتور و رئال و سورئال) در فرم و اجرا و بیان با بهرهمندی بیان موضوعی از هنرمندانی چون شاگال و فریدا و دیگر هنرمندان از هر سبکی در خدمت بیانیه زن به مثابه زن اجرا کرده است. با نقاشی هایی مواجه میشویم که هم نمایشی از زیست هنرمند و هم یافتههای فلسفی وجودی او در طی سالها شدهاند.
بابک بهاری- منتقد عکس:
و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد
آثار خانم رویا بیژن(لیسانس گرافیک دانشگاه تهران) با بهرهمندی از سبکها روشهای متفاوت (مینیاتور و رئال و سورئال) در فرم و اجرا و بیان با بهرهمندی بیان موضوعی از هنرمندانی چون شاگال و فریدا و دیگر هنرمندان از هر سبکی در خدمت بیانیه زن به مثابه زن اجرا کرده است. با نقاشی هایی مواجه میشویم که هم نمایشی از زیست هنرمند و هم یافتههای فلسفی وجودی او در طی سالها شدهاند. متنهایی رنگی از دردهای متکثر خود و همجنسانش که در تابلوهای جای گرفته و مخاطب را به خوانش و چالش میکشاند.زنی میان انبوه درختان در فضایی کاملا سورئال با عناصر و موجوداتی که بین واقعیت و تصویر صرف بودن سرگردان هستند. مهمترین ویژگی اثر نمایش حس شخصیت (اکسپرسیون) و محوریت او با کمکگیری از رنگهای سرد (آبی) که تم غالب صحنه شده است. بهرهوری هوشمندانه و حساب شده از رنگ، این پیشتاز دیداری و برقرارکننده تناسب واگویه سوژه و مفهوم با توجه به مفهوم و پیشینهای که در ذهن ما دارد و اینکه چه تابلویی از رنگهای گرم اما خفه و تاریک بهره برده و چه آثاری از رنگهای سرد و چه آثاری از رنگها و فضاهای شاد و غیرو بسیار هوشمندانه اجرا شده است. این ماجرا در نقطه به نقطه از تابلو که از چه رنگی استفاده شود نیز همه نشانه شناخت و مطالعه و محاسبات هنرمند از ابزارهایش و وقوفش بر آنها برای آنچه میخواسته به عیان آورد بر آورده شده است. حضور پرتره وار شخصیت اثر در میان انبوه در ختان و خانهها که نگاه به پیشینه و زادگاه خود هنرمند دارد و هم او را در فضاهای عمومی نشان میدهد و هم نشانه امر خصوصی است بیانیه هنرمند را از خاص به عام کشانده که دغدغه نهایی اوست در عین اینکه امر شخصی(اناری بر گردن و پرندهای در سینه) نیز به قوت خود باقی مانده است. او دغدغههای شخصی و تعادل شان بین حضور جمعی و امر فردی را بخوبی مجموع و تفکیک کرده است. او میداند که نه نشسته در برج عاج و نه گمشده ایست در انبوه تودهای همشکل بلکه فردیتی برکشیده از جمع با ذهنیتی اگاه از وضعیت خویش در میان عموم، او توده نیست هر چند که همراه با تودهها است.
سه مرد و سه زن که جفتی نسبت بهم هم تعارض دارند و هم تمایل، تصویر سرشار از انواع گیاهان و درختان و پرندگان تاجدار(طاووس و هدهد) و ماهی و انار و صندلی و تنگ و گلدان و قفس و طیف رنگهای گرم(زرد، نارنجی، قهوهای و کرم و...) که صحنه را به تسخیر خود در آوردهاند. تصویر برش خورده از ساختمانی است که در حقیقت فریم هایی از لحظات دو عاشق با فیگورهای متفاوت اما از یک دوره احساسی نهچندان خوشایندشان است و بیشتر تنهایی شان به تصویر کشیده شده است تا باهم بودنشان. تعارض رنگ و موضوعیت صحنه به خواسته قلبی هنرمند برمی گردد که با همه تنهایی و جدا سری بازهم دلش با گرماست و با نور و حرارت بخشی به صحنه سعی دارد این جدا سریها را به همسویی بکشاند (سو و جهت چشمهای دو کارکتر اصلی را ببینید). توازن در صحنه چه تصاویر و چه رنگ تمامی صحنه را پر کرده و چشم برای گردش در همه نقاط دلیل نقاشانه و موضوعی دارد. اثر بهلحاظ انتقال حس از شگردهای ظریف و منطبق با احساس ظریف شخصی استفاده کرده است(چشمهای کارکترها برای خواستن هر دو همدیگر در عین پشت کردن بهم) و یا بهره از پرندگان برای بیان احساس(بوسیدن پرندگان در سمت راست پایین تصویر) و دیگر نکات این چنینی که رندانه و زیرکانه مینماید. استفاده از تکنیک مینیاتور بهصورت استفاده از تمامی نقاط با گل و گیاه و حفظ عمق و ژرفا اثر از طریق تنظیم رنگها و غلو در اندازه کارکترهای انسانی و موجودات نسبت به سایر عناصر و موجودات دیگر(جنگل، صندلی و غیرو) از نکات قابل ذکریست که نشانه بهرهمندی حداکثری هنرمند از حوزههای حداقلی مورد نظر بوده و این آتش و رانه نمایش عشق به گیاه و پرنده و آفتاب است در عصر تکنولوژی.
ده انسان(پنج مرد، پنج زن) و ۳۸ خانه و ساختمان.
یکی از ویژگیهای اثر همزمانی زاویه دید هنرمند به منظره پیش رویش بوده، خانهها از بالا و انسانها تقریبا از روبهرو و این ترفند ظریف علاوه بر پر کردن فضای یکسوم بالا تاکید جالبی هم بر نقش انسان و ساختههای محل زیستیاش و مزاحمت جای گیریشان و تعرض به طبیعت را نشان داده است! موقعیتی دو گانه محل زیست و سرپناهی از سویی امری لازم و ضروری و در عین حال مخرب بحال طبیعت که این حالت میانه خیر و شر از لحاظ فرمی هم توازن و ریتم و عمق و ژرفا به اثر بخشیده است. بخش فرمی اثر از کاربرد شکلهای هندسی(خانه ها) تا گسترهاش به رنگ ها(مستطیل چهارگانه زرد) و تحرک موضوعی(کنشهای شخصیتها) و فرمی(ساختمانها و دود کشهای کج و معوج شان) همه از یک حوصله و دانش برآمده و به بار نشسته است. اما قصه اصلی تصویر با شخصیتها جلوی صحنه آغاز و در ادامه در نقاطی سه گانه هر کدام شخصیتها بخشی از آن بازگو میکنند. در حقیقت از مزاحمت مرد برای دختر و نگرانی زن چادر سفید تا دعوای زن و شوهری کمی بالاتر تا زوجی دیگری که مظنونانه و ترسیده به زن لباس سفیدی مینگرند. اگر خوب به مثلث ماجراجویانه توجه کنیم یک مثلث متساوی الساقین دیداری نیرومندی مشاهده خواهید کرد که به نوعی در تقابل آن لبخند ورودی خواهد بود در عین اینکه این مثلث از دغدغههای یک زن سخن میگوید؛ دغدغهای که بشدت جنسیتی است و باید زن باشی تا آن را درک کنی.
۱۱زن (شش نفر با لباس سفید)، پنج مرد و یک کودک و پنجرهای که تعدادی ساختمان در آن پیدا است.
تصویری با تکنیک قهوه خانهای(به لحاظ روایت، مرکز قرار دادن هسته اصلی ماجرا) و با نگاهی به سنتها در مهمترین نقطه زمان زیستی زن(بارداری) زایش و تداوم هستی انسان (با توجه به نقش همسر) اجرا شده است. اثر با مرکزیت دادن به بدن و تشخص به صاحبش(مادر) با تمایز لباس(نقشها و رنگ گرم و شاد نارنجی با توجه به رنگ ساده و یکدست اطرافیان) و غلو در اندازه بدن(شکم) اهمیت شخص و موقعیتش را به رخ کشیده است.
هرچند ورودی نگاه بیننده با دو چهره بزرگ(زنی با چشمانی باز و مردی با چشمان بسته) همانند نگهبانهای ورودی دروازهها مواجه میشود اما بلافاصله متوجه مرکز شده و پس از تدقیق بر کارکتر اصلی شروع به سرک کشیدن به اطراف و اکناف صحنه میکند.
مهمترین نکته تصویر به تصویر کشیدن زمان دومین تکنیک پردههای قهوه خانهای است که کارکتر اصلی را در موقعیتهای مختلف زمانی (بارداری، تولد، بزرگ شدن)نشان داده شده است. در گردش دیدگانی مخاطب کارکتر زمانی شاد و غزل خوان و زمانی پریشان و در نهایت نمایش اهمیت زایش و تداوم انسان و عشق شاهد هستیم.
نقش سایه(یا هاله رنگی) در بُعد دار(پایههای صندلی و کارکترها) و قابلیت لمس کردن اثر کمک شایانی نموده است. پهنه اثر نمایش فریم فریم از لحظات سرخوشانه، قهر و آشتی، تنهایی و با هم بودن، میباشد که از جان و ذهن هنرمند برآمده و تصویر شده است. هنرمند هم گزارش میدهد و هم به مفاهیم و ایدههای درونیش توجه دارد. کافیست به نقش سیب و پنجره و پیپ(پیپی که پیپ نیست!!! ) و دودش که دزدانه از کنار پنجره رد میشود تا به شانهای در میان گیسوان زنی سلامی تازه کند نگاه کنید، نقاشی ترکیبی موفق از بهم ریزی مکان و فضا(درون و بیرون) و گستره زمان(قبل و بعد بارداری و تولد و...) شده است که همین امر موفقیت مفهوم هستی بخشی را رقم زده است. آثار برای بیان درونیات و وقایع روزمره و پیرامونی است(تقلید واقعیت افلاطونی) اما در این آثار ترکیبی از واقعیت و فرا واقعیت را با هم جمع کرده تا امر برانگیختن تخیل مخاطب را رقم زند.
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
فهم این راز و بیان هنرمندانهاش نیاز زیستی و درک جوهری و هستیشناسانهاش و نمایش موفق و جذاب آن نیاز به شناخت عناصر ارائهدهنده و هم درک و لمس بیانیهاش نه صرفا شو و مد روز بودن که خود رنج بودن و آن را نه تف کردن که به عالیترین شکل ارائه کردن هدف باشد، که آیا چنین هست؟. آیا دوباره روی لیوانها خواهمرقصید؟/ آیا دوباره زنگ در مرا بهسوی انتظار صدا خواهد.برد؟ / ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…