-
نویسنده<!-- -->:<!-- --> <!-- -->کیمیا ملکیگزارش میدانی صمت از حال‌وهوای جمعه‌بازارها در روزهای پایانی سال

هیـاهـوی خـوش‌آب‌و‌رنـگ

انتهای سیمون بولیوار حرکت ماشین‌ها کندتر می‌شود و خط کنار صفی از ماشین‌های پارک شده ایجاد شده است.

هیـاهـوی خـوش‌آب‌و‌رنـگ

انتهای سیمون بولیوار حرکت ماشین ‌ ها کندتر می ‌ شود و خط کنار صفی از ماشین ‌ های پارک شده ایجاد شده است. از داخل ماشین به ‌ خاطر فاصله کوتاهی که با کوه ‌ های شمال غرب تهران دارم، چادرهای برپا ‌ شده ‌ ای را می ‌ بینم؛ اینجا «جمعه ‌ بازار شهران» است. در این جمعه ‌ بازار همه ‌ چیز پیدا می ‌ شود؛ از مانتو ‌ های جدید تا بطری ‌ های نفت! سراغ این جمعه ‌ بازار را از هر کسی بگیرید، انتهای خیابانی در شهران را به شما نشان می ‌ دهد که به کوه می ‌ رسد. اول صبح کم ‌ کم سروکله وانتی ‌ ها پیدا می ‌ شود و حدود یک ساعت زمان می ‌ برد تا بساط خود را پهن کنند. چادرهای خود را با چند میله آهنی علم می ‌ کنند و با قرار دادن قطعه چوبی روی صندلی ‌ های پلاستیکی یا کارتن ‌ های موز، بساط خود را زیر چادر می ‌ چینند. اینجا افراد بسیاری نان خود را از یک وانت و چادر درمی ‌ آورند.

اینجا همه چیز هست

در گوشه ‌ ای، مرد جوانی که کتانی ‌ های بچگانه می ‌ فروشد، مشغول پهن کردن بساط خود است و با حوصله کتانی ‌ ها را کنار هم قرار می ‌ دهد. در نتیجه هم ‌ صحبتی با او متوجه می ‌ شوم این مرکز پیمانکاری دارد که به ‌ ازای هر مترمربع فضا، مبلغ ۱۰ هزار تومان از غرفه ‌ داران می ‌ گیرد، اما در قبال دریافت این هزینه هیچ امکاناتی به این افراد داده نمی ‌ شود. کنجی دیگر خانمی پراید خود را کنار وانت همسرش پارک می ‌ کند و دونفری مشغول پهن کردن بساط می ‌ شوند. این زن و شوهر، بساط فروش وسایل و سبدهای پلاستیکی دارند. خانم حسابی خود را با لباس گرم پوشانده و با نظم و حوصله وسایل را می ‌ چیند و چوب ‌ لباسی ‌ ها را از آهن غرفه آویزان می ‌ کند. خانمی جلوی بساط آنها می ‌ ایستد و با وسواس کامل همه جای سبد لباس موردنظر خود را چک می ‌ کند تا هیچ زدگی نداشته باشد. ناگهان به آقای فروشنده می ‌ گوید: «آقا این سبد بغلش یکم شکستگی داره؛ خیلی کوچیکه ‌ ها.» فروشنده هم در جواب می ‌ گوید: «از اون رنگ دیگه ندارم؛ اما طوسیش هست.»

- اگه همینو بردارم چقدر کمتر حساب می ‌ کنی؟

- خانم اون خیلی کمه. تهش برات ۱۰ تومن کمتر می ‌ زنم.

- نه آقا؛ پس نمی ‌ خوام.

خانم می ‌ رود و مرد فروشنده از جواب خانم هاج ‌ وواج می ‌ ماند.

گوشه ‌ ای دیگر آقایی شلوار پارچه ‌ ای مردانه ‌ ای را به فروشنده نشان می ‌ دهد و می ‌ گوید: «آقا از این سایز من داری؟» فروشنده نگاهی می ‌ کند و می ‌ گوید: «آره بابا؛ چرا نداریم، سایزته قشنگ.» در ادامه خریدار با اصرار کامل سعی می ‌ کند شلوار را روی شلوار تنش بپوشد تا به ‌ اصطلاح پرو کند و مطمئن شود که شلوار اندازه است. گوشه دیگر از آهن غرفه دو بطری آبلیمو آویزان شده که خبر از فروش این جنس می ‌ دهد. خانمی در بطری ‌ های نوشابه خانواده آبلیمو، سرکه سیب و آب نارنج می ‌ فروشد. از آنجایی که ته بطری ‌ ها کج است هر دو بطری را در یک ظرف بستنی قرار داده تا نیفتند. روی هر بطری با ماژیک مشکی نوشته شده که محتوای آن چیست. سفره ‌ های رنگی با طرح ‌ های مختلف از جاهای گوناگون غرفه ‌ ای آویزان هستند و نوجوانی جلوی غرفه یک رول سفره به ‌ دست دارد و فریاد می ‌ زد: «سفره گرون نخر. بیا اینجا ارزون بخر.»

یکی از غرفه ‌ ها چوب ‌ لباسی ‌ های بسیاری را از آهن زیر سقف برزنتی خود آویزان کرده و شال ‌ هایی را به آن گره زده که با وزش باد حسابی تاب می ‌ خورند.

کنار یکی از غرفه ‌ ها که لباس بچگانه می ‌ فروشد، توجهم به تعدادی بطری که روی آنها کاغذی چسبانده شده جلب می ‌ شود. از بطری استفاده شده مایع ظرفشویی، روغن مایع، شیر، دلستر تا نوشابه که روی آنها کاغذ سفید کوچکی چسبانده شده و با ماژیک مشکی روی آن نوشته شده «نفت»!

گوشه دیگر وانتی آبی ‌ رنگ پارک شده که اجناس خود را در همان خودرو می ‌ فروشد. چشمم به پشت وانت می ‌ خورد؛ پر است از در شیشه ‌ ای قابلمه در سایزهای مختلف. در ادامه این گشت و گذار به مردی میانسال با یک کلاه بافتنی و کاپشنی مشکی رنگ می ‌ رسم که روی کوهی از پتوهای رنگی نشسته و به مشتری ‌ های خود نرخ پتو اعلام می ‌ کند.

در میان غرفه ‌ ها فردی مشمعی را روی زمین انداخته و روی آن طاقه ‌ های روفرشی را قرار داده و به خانم خریدار می ‌ گوید: «خیالت راحت باشه؛ هر چی بشوری آخ نمی ‌ گه.»

در همه زمان ‌ های حضور بوی سیر تازه فضا را پر کرده است.

هر فردی که به این جمعه ‌ بازار بیاید، اگر قصد خرید نیز نداشته باشد با نگاه به این غرفه ‌ ها که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آنها به فروش می ‌ رسد، محال است که دست خالی برگردد. برخی از افراد با خانواده آمدند تا برای نوروز ۱۴۰۲ خرید کنند. از ذوق بچه ‌ ها هنگام دویدن به سمت غرفه ‌ های بچگانه مشخص است پدر به آنها گفته قصد خرید برای ‌ شان دارد.

کاش بارون نیاد!

زمین خاکی وسیعی برای جمعه ‌ بازار شهران فراهم است. اول صبح وانتی ‌ ها پشت سر هم وارد می ‌ شوند. بسیاری از آنها یکدیگر را می ‌ شناسند و با هم خوش ‌ وبش می ‌ کنند. بسیاری از آنها در ایام هفته در بازارهای مختلف یکدیگر را می ‌ بینند. عده ‌ ای حوالی صبح آمدند تا جای مناسبی را برای خود بگیرند. کم ‌ کم غرفه ‌ های پارچه ‌ ای، برزنتی و برخی نیز با مشمع گلخانه ‌ ای؛ بسته به بودجه فروشنده علم می ‌ شود. در این بین برخی تکه ‌ پارچه ‌ ای پهن کردند تا سقف ناپایدار هر غرفه با طنابی به طناب سقف غرفه روبه ‌ رو گره خورده است. همه آنها یک حرف مشترک دارند: « کاش بارون نیاد تا کاسبی کنیم.» فکر نمی ‌ کنم هیچ کاسبی به ‌ اندازه این افراد نگران آب ‌ وهوا باشد. با آماده شدن جمعه ‌ بازار کم ‌ کم سروکله مشتری هم پیدا می ‌ شود. فضای بسیار خوبی بین غرفه ‌ ها برای راه رفتن وجود دارد و هرازگاهی برخی از افراد را می ‌ بینید که در همین مسیر ۳ کارتن را روی هم گذاشتند و سینی بزرگ روی آن قرار دادند تا کاسبی کنند. در کنار هر فروشنده یک فلاسک چای با یک لیوان دسته ‌ دار قرار دارد که از ظواهر آن پیداست خوب شسته نمی ‌ شود. بعضی از غرفه ‌ ها مانند غرفه ‌ ای که آجیل و خشکبار می ‌ فروشد، سیم ‌ های بسیاری دور میله آهنی پیچیده و به فاصله کمی لامپ ‌ های بزرگی را وصل کرده ‌ اند. از صدای موتور برق کنار وانت این غرفه مشخص است که حسابی برای فروش بهتر هزینه می ‌ کند، چون در باقی غرفه ‌ ها لامپی وجود ندارد.

بهار در جمعه بازار

هوا به ‌ قولی گرفته است و همین هوا نوید بهار را می ‌ دهد. برخی از غرفه ‌ ها در این روزهای پایانی سال اقلام خود را نوروزی کرده ‌ اند. غرفه ‌ ای که وسایل حصیری می ‌ فروشد، این بار هفت ‌ سین حصیری را نیز به کارهای خود اضافه کرده و یک هفت ‌ سین حصیری کوچک را با نرخ ۳۵۰ هزار تومان به فروش می ‌ رساند. سبدهای حصیری که گل ‌ های صورتی روی آن قرار دارد با زیبایی ‌ شان مشتریان را به ‌ سوی این غرفه می ‌ کشند. آقای فروشنده در گوشه بساط خود دسته ‌ های گندم نیز برای سفره هفت ‌ سین می ‌ فروشد. غرفه ‌ ای هم آجیل و خشکبار می ‌ فروشد که قیمت ‌ های آن فرق چندانی با مغازه ‌ های خیابان ندارد. در این غرفه نرخ تخمه جابنی کیلویی ۳۴۰ هزار تومان، بادام درختی با پوست کیلویی ۴۲۰ هزار تومان، بادام ‌ زمینی کیلویی ۸۰ هزار تومان، پسته شور کیلویی ۷۶۰ هزار تومان، بادام ‌ هندی ساده کیلویی ۷۶۰ هزار تومان و آجیل ۴ مغز تازه نیز ۵۸۰ هزار تومان است. در مقابل این غرفه روی چند سینی چند نوع شکلات پذیرایی نیز ریخته شده که با قیمت ‌ های مختلف به فروش می ‌ رسد.

توفان بازار را خراب کرد

توفان هر لحظه بیشتر می ‌ شود؛ گویی خورشید تابان همین چند دقیقه پیش چیزی جز وهم نبوده است. چشمان فروشندگان نگران و خیره به سقف ناپایدار غرفه ‌ ها و اجناسی است که هر لحظه آماده به هوا رفتن هستند. با شدت گرفتن باران، غرفه ‌ هایی که خشکبار می ‌ فروشند، نگران می ‌ شوند و مشمعی را با چند قطعه سنگ روی اجناس خود می ‌ گذارند. در یک لحظه کل جمعه ‌ بازار به ‌ هم می ‌ ریزد و صدای وحشتناکی از بارش شدید باران کل بازار را فرا می ‌ گیرد. فروشندگان با تمام توان خود میله وسط غرفه را گرفته ‌ اند تا کنده نشود. برخی از اقلام ‌ بساط ‌ شده با شدت باد به زمین می ‌ افتد اما برای فروشنده برقراری میله آهنی از همه ‌ چیز مهم ‌ تر است. فروشندگان با یک دست میله وسط چادر را محکم می ‌ گیرند و با دست دیگر سعی می ‌ کنند سقف چادرهای غرفه را نگه دارند. اگر کسی همراه آنها باشد کمک ‌ حال می ‌ شود و از گوشه ‌ دیگر چادر حفاظت می ‌ کند. چند دقیقه ‌ ای در برابر توفان مقاومت می ‌ کنند تا به پایان برسد، اما برخی بساط خود را سریع به عقب وانت ‌ های ‌ شان برمی ‌ گردانند. زمین خاکی جمعه ‌ بازار شهران حالا از گل پر شده و همه مردم به ‌ سرعت به سمت ماشین ‌ های خود می ‌ روند. برخی نیز زیر سقف غرفه ‌ ها پناه می ‌ گیرند. در این بین برای بعضی از شهروندان، بارش باران دلیلی بر خرید نکردن نیست؛ مانند خانم ‌ هایی که مشغول ریزبینی در مانتوهای آویزان شده زیر سقف یکی از این غرفه ‌ ها هستند. خلاصه این توفان حسابی در فروش این فروشندگان سنگ انداخت. بسیاری از مشتریان با این توفان از جمعه بازار فراری شدند و تعداد کمی صبر تمام شدن توفان را دارند.

جمعه بازارها

بازارها همیشه و همه جا، محبوبیت خاصی دارند و جز افراد بومی، توریست ‌ ها و گردشگران کشورهای دیگر را هم جذب می ‌ کنند. علاوه بر بازارهایی که هرروزه برپا هستند، بازارهایی نیز وجود دارند که تنها در روز مشخصی برگزار می ‌ شوند و عناوین ‌ شان هم کاملا مربوط به روز برگزاری ‌ شان است؛ مثلا شنبه بازار، دوشنبه ‌ بازار و... در بیشتر کشورها، به ‌ ویژه کشورهای جهان سوم بازارهای متنوعی وجود دارند که مردم برای تهیه مایحتاج زندگی خود به آنها سر می ‌ زنند. این بازارها گاهی هر روز تشکیل می ‌ شوند و گاهی هم هفته ‌ ای یک بار در یکی از روزهای هفته برقرار می ‌ شوند تا پاسخگوی نیازهای مردم باشند که البته به ‌ دلیل تخفیف ‌ های بعضا چشمگیرشان، مشتریان بسیار زیادی را به خود جذب می ‌ کنند. بازارهای روز از سال ۱۳۹۳ در محله ‌ ها رونق گرفته ‌ اند. این بازارها، هر روز در یک محله و خیابان برپا می ‌ شوند و تفاوت عمده ‌ آن با سایر مراکز خرید، وجود غرفه ‌ های متعدد و پایین بودن قیمت ‌ کالاها در آن نسبت به سایر مراکز خرید و از همه مهم ‌ تر رفت ‌ وآمد بیشتر اهالی در این بازارها است.

سخن پایانی

خریدکردن یکی از بهترین تفریحات رایج در میان ما ایرانی ‌ هاست. بسیاری از مردم از اینکه ساعت ‌ ها از وقت خود را در بازارچه ‌ های مختلف سپری کنند، لذت می ‌ برند و به ‌ هیچ ‌ وجه خسته نمی ‌ شوند. برقراری روزبازارها ازجمله جمعه ‌ بازارها در ابتدا به نفع مردم همان منطقه است و بعد برای سایر شهروندان مطلوبیت دارد. در جمعه ‌ بازارها معمولا اجناس با نرخ مناسب ‌ تری به فروش می ‌ رسند. در این مراکز خرید از فاصله نه ‌ چندان دور می ‌ توان نوای فروشندگان و دستفروشان را شنید؛ فروشندگانی که با نوای «حراج، حراج» مشتریان را به ‌ سوی خود می ‌ خوانند. قدم زدن در این بازارها لذت بسیاری دارد. اگر جیب ‌ تان پرپول هم نباشد، بالاخره در این جمعه ‌ بازارها می ‌ توانید لذت خرید را بچشید و با چند کیسه به خانه بازگردید.

دیدگاهتان را بنویسید

بخش‌های ستاره دار الزامی است
*
*