اقتصاد باید در اولویت قرار گیرد
رئیس اتاق مشترک بازرگانی ایران و چین میگوید: «بهباور من در شرایطی که میدانیم بانک مرکزی نقشی در نوسانات اخیر نداشته و حتی منابع کافی را هم برای اینکه بتواند وضعیت را مدیریت کند در اختیار نداشته، نمیتوانیم انگشت اتهام را به سمت آنها و حتی تیم اقتصادی دولت فعلی بگیریم. مشکلات و چالشهایی که امروز در مقابل کشور ما قرار دارد، گرچه تبعات آشکار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم داشته و دارد، اما منشأ آنها بینالمللی و منطقهای است و ریشه در مباحث امنیتی و سیاسی دارد.» مجیدرضا حریری تصریح میکند: «تا تحریمها علیه اقتصاد ایران در جریان هستند، کشور وارد یک دوره نرمال یا عادی نمیشود و همیشه شرایط نیمهجنگی وجود دارد که بهعنوان جنگ اقتصادی از آن نام برده میشود؛ البته برای رفع مشکل تحریم نیز باید مشکل هستهای و اختلافات را با کشورهایی که میتوانند ادامه تحریمها را تضمین کنند مرتفع کرد.» آنچه در ادامه میخوانید متن کامل گفتوگوی با این کارشناس تجارت و فعال اقتصادی است.
فکر میکنید مسئول بحران فعلی که در بخش ارزی مشاهده میشود کدام نهاد یا مقام مسئول است؟
من فکر میکنم عوامل متعددی در پدید آمدن وضعیت فعلی نقش داشتهاند و تنها یک عامل را نمیتوان برجسته کرد.
یعنی فکر میکنید نهادهای تصمیمساز مانند بانک مرکزی یا وزارت اقتصاد نقشی در این مهم ندارند؟
بهطور رسمی نهادی که باید در بخش سیاستگذاری پولی مسئولیت بپذیرد، بانک مرکزی است؛ این را نباید کتمان کرد. کافی است نگاهی به مجموعه تصمیمات بانک مرکزی در ماههای گذشته بیندازیم تا ببینیم که چرا باید نرخ در بازار ارز به این سمتوسو کشیده شود؛ حال آنکه سیاستگذار ارزی، بیسابقهترین اختیارات را در حال حاضر از نهادهای بالادستی دریافت کرده و چنین اختیاراتی حتی در زمان علی صالحآبادی، ولیالله سیف، عبدالناصر همتی، محمود بهمنی و پیشتر هم داده نشده بود. حالا برگههای زرینی در اختیار بانک مرکزی است تا بهانهای برای عدم مدیریت در بازار ارز نداشته باشد، اما بهدلیل اتخاذ سیاستهای غلط، حتی این اختیارات تام هم گویا جواب نداده و ثمره آن که باید در بازار مشخص باشد، نیست. نکته حائز اهمیت دیگر، نادیده گرفتن عوامل اقتصادی ازسوی بانک مرکزی است؛ به این معنا که مقامات ارشد این بانک اعلام میکنند بازار غیررسمی را قبول ندارند و تنها نرخی که برایشان قابلقبول است، نرخ اعلامی سامانههای رسمی خودشان است؛ حال آنکه تجربه سالها و حتی دهههای گذشته در اقتصاد ایران بهخوبی نشان میدهد که نهتنها نباید بازار غیررسمی را نادیده گرفت؛
بلکه باید برای آن سیاستگذاریهای عمیقی داشت تا این بازار نرخ خود را با نرخهای رسمی که بانک مرکزی قبول دارد، تطبیق دهد؛ در غیر این صورت خیلی نمیتوان امیدوار بود که بازار سروسامان بگیرد؛ چه آنکه ما بازار غیررسمی را به رسمیت بشناسیم یا نشناسیم.
در این میان نکته مهم آن است که سیاستگذار این را بپذیرد که اقدامات تکراری نتیجهای غیرتکراری دارد و باید دانست اگر بازار غیررسمی را نادیده بگیریم، سیاستهای غلط ارزی برای بازگشت ارز صادراتی اتخاذ کنیم و حتی در بازار ارز نرخگذاری دستوری کنیم، نتیجه چیزی جز این نمیشود؛ به این معنا که سیاستگذار دست به تصمیماتی خواهد زد که نتیجهای جز توزیع رانت و اتفاقا بیشتر کردن فاصله قیمتی ارز رسمی و غیررسمی نخواهد داشت؛ بهعبارتی چوب حراج به منابع ارزی زده میشود و در عوض، بازار دوباره اوج میگیرد. این نکات را نمیتوان و نباید نادیده گرفت. با این وجود من فکر میکنم گرفتن انگشت اتهام بهسوی بانک مرکزی یا حتی تیم اقتصادی دولت درست و منصفانه نیست.
چه قضاوتی را منصفانه میدانید؟
ما باید به یاد بیاوریم که همین بانک مرکزی برای نزدیک یک سال موفق شد نرخ هر دلار امریکا را در کانال ۵۰ هزار تومان نگه دارد. گرچه این روزها نرخ هر دلار به بیش از ۶۶ هزار تومان هم افزایش یافت، اما این افزایش نرخ ارزهای معتبر ناشی از عملکرد یا سیاستگذاریهای انجامشده در بخش پولی یا اقتصاد کلان کشور نبوده است. در این روزها ما شاهد یکسری وقایع اقتصادی هستیم که ناشی از سیاستگذاری اقتصادی نیستند. هر کسی که ذرهای نسبت به وقایع اخیر آگاهی داشته باشد، میتواند گواهی دهد که بدون حمله اخیر ارتش رژیم اسرائیل به کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق و اتفاقات پیرو آن، نوسانات اخیری که در بازار ارز تهران مشاهده میکنیم هم شکل نمیگرفت.
این مسئله فقط ناشی از حمله به کنسولگری ایران در دمشق و اتفاقات متعاقب آن است؟
به هیچ وجه. من فکر میکنم از ماه اکتبر که درگیریها در سرزمینهای اشغالی به اوج رسید، تنشهای منطقهای امنیتی میان کشورهای رقیب و مخالف هم بهشدت افزایش پیدا کرد و درگیریهای ایران و رژیم صهیونیستی آخرین ابزار اثرگذاری اقدامات سیاسی و امنیتی بر اقتصاد کشور ما است. بهباور من در شرایطی که میدانیم بانک مرکزی نقشی در نوسانات اخیر نداشته و حتی منابع کافی را هم برای اینکه بتواند وضعیت را مدیریت کند در اختیار نداشته، نمیتوانیم انگشت اتهام را به سمت آنها و حتی تیم اقتصادی دولت فعلی بگیریم. مشکلات و چالشهایی که امروز در مقابل کشور ما قرار دارد، گرچه تبعات آشکار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم داشته و دارد، اما منشأ آنها بینالمللی و منطقهای است و ریشه در مباحث امنیتی و سیاسی دارد.
در این صورت راهکاری که باید برای این چالش اتخاذ کرد چیست؟
از آنجایی که منشأ مشکلات تنشهای سیاسی است، راهکاری که بتواند نهایت تاثیرگذاری را داشته باشد هم باید در این بخش اتخاذ شود. همانطور که میدانیم مشکلات سیاسی و دیپلماتیک مدتهاست اقتصاد ایران را دستخوش مشکلاتی چون رکود و تورم کرده است. امروزه همه به این نکته اذعان دارند که از ابتدای دهه ۹۰ و با اعمال تحریمهای گسترده نفتی و بانکی، اقتصاد ایران دچار یک در جا زدن طولانی شده است. همچنین با گذشت این همه سال مشخص شده مادامی که تحریمها علیه اقتصاد ایران در جریان هستند، کشور وارد یک دوره نرمال یا عادی نمیشود و همیشه شرایط نیمهجنگی وجود دارد که بهعنوان جنگ اقتصادی از آن نام برده میشود؛ البته برای رفع مشکل تحریم نیز باید مشکل هستهای و اختلافات را با کشورهایی که میتوانند ادامه تحریمها را تضمین کنند مرتفع کرد.
شما چه انتظاراتی از دولت سیزدهم را معقول میدانید؟
انتظاراتی که پاسخ به آنها ازسوی دولت ممکن باشد. مشکلات متعددی وجود دارند که ممکن است ریشه در سیاستگذاریهای بخشهای دیگر حاکمیت داشته باشد و طبیعی است هرقدر هم به دستگاه اجرایی فشار وارد شود، این بخش نمیتواند ابتکار موثری ترتیب دهد. من فکر میکنم در شرایط شبهجنگی فعلی که در آن قرار گرفتهایم، باید یک فرمانده واحد و مقتدر برای تصمیمگیریهای کشور ایجاد کرد.
منظورتان چیزی مانند شورایی است که توسط سران سه قوه شکل میگیرد یا ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی در زمان اسحاق جهانگیری؟
خیر؛ زیرا اینها که شما نام بردید باوجود اسامی پرطمطراقی که دارند نه از اقتدار کافی بهرهمند بودهاند و نه از توان کارشناسی هنگام تصمیمات. پس من هم بهدنبال تکرار تجارب شکستخورده پیشین نیستم. بهباور من وجود یک ستاد فرماندهی واقعی و با تواناییهای مناسب کارشناسانه میتواند کشورمان را از وضعیت فعلی که تصمیمات جزیرهای گرفته میشود، نجات دهد. از آنجایی که ما با مجموعه ناکارآمدیها مواجهیم، چارهای نداریم جز اینکه تصمیماتی که اتخاذ میکنیم در قالب بسته و جامع باشد تا بتواند به مجموعهای از مشکلات و بحرانهای فعلی خاتمه دهد. پس یک اجماع گسترده در نهادهای بالادستی کشور و آن بخشهایی که حرفهایشان ملاک است، میتواند به سود اقتصاد کشور هم باشد.
انتظار شما از چنین ستادی چیست؟
مشکل در این است که اولویت تصمیمگیری در کشور ما، اقتصاد و توسعه آن نیست. پس راهحلهایی که در این بستر انتخاب میشوند هم پاسخ مشخص یا مستقیم به مشکلات اقتصادی ندارند. من این مسئله را ریشه وضعیت فعلی میدانم و معتقدم مادامیکه این وضعیت ادامه داشته باشد، یعنی اولویت تصمیمسازیها در کشور اقتصاد نباشد، همواره باید شاهد این باشیم که اقتصاد هزینه بخشهای دیگر را بدهد. اگر اولویتها بهنحوی تغییر کند که اقتصاد در اولویت قرار بگیرد، میتوانیم امیدوار باشیم که از وضعیت فعلی خلاص میشویم.
شما چشمانداز را مثبت میبینید؟
خیر؛ من افق را چندان روشن نمیبینم. البته من کارهای نیستم و از پیچیدگیهای سیاسی و امنیتی هم اطلاع کافی ندارم، اما این را هنوز متوجه نشدم که دقیقا دشمن ما در شرایط امروز کیست. اسرائیل است یا امریکا یا مجموعه کشورهای غربی؟ به هر حال من در این بحثها صلاحیت اظهارنظر چندانی ندارم، اما فکر میکنم ادامه روندی که از سال ۹۰ با اعمال تحریمهای هستهای شروع شده، به فقر گسترده مردم ایران منجر میشود و به زیان تولید ملی خواهد بود. علت این مشکل اقتصادی نیست و راهکار آن هم مجموعهای از اقدامات جزیرهای نخواهد بود.