پیشکشی پاها برای چشم ها
بابک دوشان- منتقد عکس: نقش پا، آن هم برهنهاش در تاریخ و فرهنگ و زیست انسان بسیار مفصل تر از آن است که در این مجالاید و عکسهایی که در این سبک میبینیم حرفهای بسیاری برای گفتن دارند و بیننده را با هر عکس به تفکر وامی دارند.
به عنوان مثال عکاسی که از پاهای زنان چینی عکاسی کرده بود و میخواست رنجی را که آن زنان برای پوشیدن کفشهای چوبی مرسوم(برای قواره کردن پاها) آن زمان میکشیدند، نشان دهد. گاهی برای نشان دادن بعضی موضوعها در یک قاب باید هوشمندانه عمل کرد تا تاثیر خود را در دل مخاطب بگذارد، به عنوان مثال برای نشان دادن سختیهایی که یک دونده ماراتن برای پیروزی کشیده، لازم نیست کل صحنههای مسابقه را عکاسی کرد، بلکه یک قاب از پاهای خسته و تاول زده آن فرد کل منظور را میرساند و تاثیرگذارتر است. اینک بیاییم دست و پایی بزنیم و با سه عکس و سه نگاه متفاوت به پای انسان در موقعیتهای متفاوت نگاهی اندازیم.
ای خوشا حالت آن مست که در پای حریف
ســـر و دستـــار ندانـد که کــدام انـدازد
عکس نخست:
کادر عمودی
سبک: سیاه و سپید
عکاس: ساجده براتی
پا برهنه در مکان عمومی(چاه عمیق، مسیر آب)، جنسیت زن، بخشی از دست و زمین سیمانی و لبه جدول آبراه که شخص بر آن نشسته تمام چیزی است که هنرمند به تصویر کشیده است. عکس برخلاف ایستایی و ساکن بودن کارکترش در نگاه نخست دارای حرکت درونی توسط خطوط هدایتگر چشمی است. نگاه بیننده پس از دعوت انگشتان پا به درون در سه جهت حرکتش ادامه مییابد. نخست توسط پاها به سمت بالا و سپس با انگشتان دست به پایین و در نهایت بهواسطه سایه بدنه جوی آب سیمانی به عمق هدایت میشود. نقش چینهای روی پوست، رگهای برآمده، ناخنها و فیگور پاها(حرکتی از روی شرم) همانا خواندن کتیبههای رنج انسانی است. برهنگی پاها در عقبه فرهنگی و زیست معمولی مان نشانه وضعیت و رتبه پایین اجتماعی از سویی و از جهتی هم نشانه راحتی و بیغل و غشی است که شواهد امر(شلوار و آستین لباس)تایید مورد اول است. عکس خلوت و جلوت را به عرصه عمومی کشانده و حتی حسرت بیننده را برای این راحتی خیال بر میانگیزاند که با خویش گوید: کاش لب جویی بنشینیم و دست به آبی زنیم و چهره گشاییم.
عکس دوم: پا در کفش(صندل)
کادر عمودی
سبک: رنگی
عکاس: علیرضا افشاری
جنسیت زن، بخشی از پارچه شلوار و کف زمین تیرهای که بر آن نشسته، تمامی چیزی است که هنرمند به عمد در یک شات آن را به بیننده ارائه کرده است. کمتر، غنی تر است. اما همین برش شات همچون تابلوهای مینیاتور فشردهای از گستره زیست آدمی را به تصویر کشیده است.
از نقش و نگار فانتزی شلوار تا صندل چرمی، بیجورابی پا، زمختی و سیاهی آسفالت کف خیابان و تباینش با سپیدی ظرف پلاستیکی بگراند، پوست متخلخل(گذر سالهای رفته)، پوست ترک خورده انگشت پا تا ناخن سیاه شده شست هرکدام میتواند داستانی داشته باشند و در نهایت رنجنامهای که تلاشهای روزانه زنی را واگویه میکند.
نکته عکاسانه اثر همانا گرفتن از نمای نزدیک(کلوزآپ)، قرار دادن شست پا در مرکز که همچون لنگری این کشتی را متوازن نگه میدارد که بسیار دقیق و کارآمد شده است. ژرفای معنایی با فضای رنگی برای نمایش همزمانی تضادش با سیاهی آسفالت خیابان اندیشمندانه بهکار گرفته شده تا همه مفاهیم و ایدهها در همین اندک فرجه تصویر و ارائه شده باشند. باری در این عکس، عکاس دست مخاطبش را گرفته و کنار سوژه نشانده و با حوصله نقاط مورد نظرش را نشانمان داده و سپس ما را با سوژه تنها گذاشتهاست تا خوانش خویش کنیم از جزء به کل و ورقی خوانیم از این دفتر گشوده به رنج.
عکس سوم: دیدن حتی به اندازه کف پا
سبک: سیاه و سفید
عکاس: محمد شمس
متن را میشود با پرسشهای از قبیل، پای چپ هست یا راست، خانم هست یا آقا(شک نکنید حتما آقاست)، پیر هست یا جوان، کارگراست یا... و مباحث فرمی پا( خطوط کف پا، نحوه انگشتان و....) ادامه داد. اما وقتی میتوان به نکات هستیشناسانه و مفهومی اثر اشاره کرد نیازی به این نکات نیست. همینکه عکاس کف بینیاش را از کف پا آغازیده و بر خلاف دو عکس پیشین امر خصوصی را به حیطه عمومی کشانده بسیار ساختار شکنانه و خرق عادت جالبی شده است. خطوط کف پا که همگان را چون کف بینی به دوباره خوانی سرنوشت بشر فرا میخواند، چیزی همردیف سنگ نوشتههای باستانی. پا و سلسلهای بیشمار از تداعی کلمات: راه رفتن، پایکوبی، پای فشردن، پایمردی، پاپوش و پاپوش درست کردن تا سرک زدن به دنیای جانوران: هزار پا، هشت پا و... تا جهان اساطیر از خر سه پا! (ایران) تا موجود تک پا(پاتاسولا، امریکای لاتین) ذهن را دعوتی همه جانبه به خوانش این خطوط همه خوان فرا میخواند. باری نوشتن درباره چنین آثاری و انتخاب چنین سوژهای دم پایی(دستی) از نکات فنیاش تا نقشاش در فرهنگ و ادبیات میتواند به درازا کشیده شود، برای همین کمند گفتار را پس میکشیم و با این پرسش به پایان میبریم این نوشتار را: آخرین باری که کف پایت را دیدی کی بود؟ لعنتی؟
هر چند پای ما لنگ است و منزل دراز!