تعاونی، جایگزینی برای خصوصیسازی
خصوصیسازی دو باشگاه استقلال و پرسپولیس در شرایطی در دستور سازمان خصوصیسازی قرار گرفته که تجربهها نشان میدهد خصوصیسازی نهتنها در فوتبال که حتی در صنایع هم رهاوردی جز شکست نداشته است.
خصوصیسازی، کدام تیمهای فوتبال مطرح ایران را منحل کرد؟
در فوتبال جز تیم تراکتور که این روزها در نیمه دوم جدول قرار دارد، تمام تیمهایی که خصوصی شدند یا از سطح اول فوتبال کشور دور شدند یا بهطور کلی منحل شدند. در این میان تجارب کشورهای دیگر هم نشان میدهد گرچه پولسازترین لیگ جهان، لیگ برتر فوتبال انگلیس است اما الگوهای دیگری جز خصوصیسازی هم برای اداره باشگاههای بزرگ جهان وجود دارد. دو تیم اصلی اسپانیا به شکل تعاونی اداره میشوند و در آلمان نیز هیچکس اجازه ندارد مالک همه سهام یک باشگاه شود.
پردرآمدترین لیگ فوتبال جهان
لیگ برتر فوتبال انگلیس پردرآمدترین لیگ فوتبال جهان است. براساس اطلاعات ارائهشده در سال ۲۰۱۴، ۸ تیم فوتبال انگلیسی در میان ۲۰ باشگاه پردرآمد جهان قرار دارند و همه ۲۰ تیم حاضر در لیگ برتر انگلیس در لیست ۴۰ باشگاه پردرآمد جهان قرار داشتند. سهم لیگ برتر از انگلیس از مجموع ۶ هزار و۲۰۰ میلیون یورو درآمد سالانه ۲۰ باشگاه ثروتمند جهان، ۲ هزار و ۵۰۰ میلیون یورو یعنی حدود ۴۰ درصد کل درآمد تیمهای متمول است.
به گزارش فوتبال، ورزشی است که در انگلستان به شکل حرفهای اداره شد و نخستین لیگ اروپا که به این شکل اداره شد، به این کشور تعلق دارد. تاتنهام نخستین باشگاهی بود که سهام خود را در سال ۱۹۸۳ در بورس ارائه و آن زمان ۳.۳ میلیون پوند درآمدزایی کرد. منچستر یونایتد نیز در سال ۱۹۹۱ وارد بورس لندن شد و میان سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷، ۱۶ باشگاه دیگر نیز وارد بازار سرمایه شدند. درحالحاضر همه باشگاههای لیگ برتری انگلیس از راه داد و ستد سهام علاوهبر کسب سود به باشگاههای خود نیز کمک میکنند. تا سال ۲۰۰۰ تمامی باشگاههای این کشور به صورت یک شرکت سهامی اداره میشدند و کاملا با اصول مدیریت شرکتها هماهنگ بودند.
منچستر یونایتد بهعنوان باشگاهی پرطرفدار با میانگین ۷۵ هزار تماشاگر در ورزشگاه در هر بازی، در سال ۲۰۱۴-۲۰۱۳ بیش از ۲ هزار میلیارد تومان درآمدزایی داشت. با این همه این تیم پرطرفدار مدتهاست به سرمایهداری امریکایی فروخته شده و از آن زمان این تیم که پرافتخارترین تیم لیگ برتر بود موفقیت چندانی بهدست نیاورده است.
تماشاگران و هواداران این تیم در ۱۵ سال بارها در اعتراض به سیاستهای مالک باشگاه خود دست به تظاهرات زدند اما توجهی به این اعتراضات نشد و گلیزر بهعنوان مالک باشگاه همچنان تصمیمگیر اصلی است.
در روش باشگاهداری انگلیسی هیاتمدیره باشگاه با انتخاب مدیرعامل از وی انتظار به سود رساندن صاحبان سهام شرکت را دارد؛ بنابراین نگرش انگلیسیها به فوتبال، اقتصادی و بازرگانی است.
سرمربی در این باشگاهها دیگر صرفا مربی نیست بلکه مانند یک مدیر تولیدی یا کارخانه باید با برنامههایی که اجرا میکند بتواند از بازیکنان به نحو احسن در رسیدن به اهداف شرکت که چیزی جز سوددهی نیست، بهره گیرد و مدیرعامل را در این زمینه یاری کند.
برخی از تیمهای لیگ برتر هم به شکل فردی اداره میشوند مانند منچستر سیتی یا چلسی که توسط پسر امیر ابوظبی یا رومن آبراموویچ سرمایهدار مشکوک و مرموز روس اداره میشوند.
الگوی آلمانی و اسپانیایی در مقابل مالکیت فردی
آلمان بخشی از تولید ناخالص خود را از راه سرمایهگذاری در صنعت ورزش و رونق اقتصاد ورزش بهدست میآورد. در اغلب باشگاههای لیگ فوتبال آلمان سهامدار نمیتواند بیشتر از ۴۹ درصد سهام یک باشگاه را بخرد. کمتر مشاهده میشود که در لیگ آلمان یک نفر سهام عمده و مالک اصلی یک باشگاه فوتبال باشد.
با این حال، یکی از معضلاتی که سلامت مسابقات را میتواند به خطر بیندازد این است که یک سهامدار ممکن است همزمان سهام دو باشگاه را بخرد. بایرن مونیخ نمونهای موفق از این کشور است که بیشتر توسط پیشکسوتان خود اداره میشود. این باشگاه درآمد ۴۸۷.۵ میلیون یورویی در حالی بهعنوان سومین باشگاه پردرآمد جهان شناخته میشود که مالکیت آن را اعضای باشگاه و هواداران برعهده دارند. این باشگاه حدود ۶۰ درصد از کل درآمد سالانه خود را از طریق فعالیتهای تجاری و اقتصادی (حدود ۲۹۲ میلیون یورو) تامین میکند. همچنین میزان استقبال هواداران برای تماشای این تیم بسیار بالاست و حدود ۷۲ هزار و ۸۸۲ نفر در هر بازی آنها حضور دارند. این امر سبب شده درآمد این تیم از بلیتفروشی بازیهای بایرن مونیخ حدود ۸۸ میلیون یورو شود. در اسپانیا معمولا یک سهامدار نمیتواند سهامی بیش از ۵ درصد داشته باشد. در این کشور باشگاههای بزرگی چون بارسلونا و رئال مادرید و به صورت انجمن ثبت شدهاند و مالکیتشان به شکل تعاونی است؛ به این معنا که رئال مادرید به هوادارانش تعلق دارد و همین هواداران رئیس باشگاه خود را انتخاب میکنند. این باشگاه پرطرفدار که در هر بازی بهطور
میانگین ۷۴ هزار نفر در استادیوم بازیهای آن را تماشا میکنند، در حالی بهعنوان متمولترین باشگاه جهان شناخته میشود که سالانه حدود ۵۵۰ میلیون یورو درآمد دارد و بخش عمده آن (۴۲ درصد) ناشی از فعالیتهای تجاری و اقتصادی آن است.رقیب این تیم، یعنی بارسلونا بهترین نمونهای است که روشن میکند چگونه یک باشگاه فوتبال میتواند به شکل تعاونی اداره و در عین حال در عرصه اقتصادی و ورزشی هم توفیق حاصل کند. مالکان این باشگاه که چهارمین باشگاه متمول جهان است نه تاجران و غولهای اقتصادی بلکه هوادارانش هستند که تعداد سهامداران این تعاونی را به ۱۵۰ هزار نفر رسانده و هر عضو مبلغی بهطور سالانه به باشگاه پرداخت میکنند. هیاتمدیره و رؤسای این باشگاه را اعضای ۱۵۰ هزار نفری آن تعیین میکنند.
این باشگاه با برنامهریزی در زمینه توسعه فوتبال پایه و شناسایی استعدادهای فوتبالی در آکادمی فوتبال خود، موسوم به لاماسیا، توانسته سرمایه فوتبال و مالی خوبی را کسب کند. باشگاه بارسلونا بیش از آنکه به استخدام بازیکنان و ستارههای فوتبالی مشغول باشد و بابت این دست از فعالیتها هزینه هنگفتی را بپردازد، به پرورش استعدادی فوتبالی نوجوانان و به شکلدهی، بسط و حفظ انسجام تیم خود میپردازد. از همین راه توانسته موجب پیشرفت اقتصادی و فوتبالی تیم محبوب خود را فراهم کند. دیدارهای این تیم در استادیوم خانگی آنها نیوکمپ، بهطور میانگین با حضور ۷۷ هزار هوادار برگزار میشود که به کسب درآمد سالانه ۱۱۶.۸ میلیون یورویی از این محل منجر شده است.
خصوصیسازی در فوتبال ایران شکست خورده است
اگر به لیست تیمهای ایرانی که خصوصی شدهاند نگاه کنیم تقریبا هیچ مثال موفقی از خصوصیسازی را نمیتوان ذکر کرد. تیمی چون داماش گیلان که به مه آفرید امیرخسروی تعلق داشت پس از اعدام او دوباره به هیات فوتبال گیلان واگذار شد و دیگر به سطح اول فوتبال باز نگشت. باشگاه بهمن کرج که در اوایل دهه ۷۰ فعال بود اکنون تعطیل شده است. ابومسلم مشهد، تیم نخست استان بزرگ خراسان پس از خصوصی شدن، بهطور کلی فعالیتهای فوتبالی خود را تعطیل کرد. مشابه این اتفاق برای برق شیراز، قدیمیترین تیم حرفهای شیراز هم رخ داد و اکنون این تیم مدتهاست در لیگ برتر و دسته یک دیده نشده است. استیل آذین دیگر تیمی بود که به شکل خصوصی اداره میشد. این باشگاه با سرمایه حسین هدایتی و حمایت معنوی علی پروین کار خود را آغاز کرد و پس از مدتی به لیگ دسته دوم سقوط کرد و با دستگیری هدایتی، تمام فعالیتهای فوتبالی خود را کنار گذاشت و منحل شد. راهآهن تهران از قدیمیترین تیمهای پایتخت را هم با واگذاری به بابک زنجانی به سمت انحلال بردند. استقلال اهواز که زمانی پرطرفدارترین تیم خوزستان بود و حتی نایب قهرمان لیگ برتر هم شده بود به برادران شفیعزاده واگذار شد و
مدتهاست از سطح اول فوتبال کشور دور شده است. اگر فراموش نکرده باشیم ملوان بندر انزلی، محبوبترین و پرسابقهترین تیم شمالی کشور بود. این تیم اغلب در سطح اول فوتبال کشور وجود داشت و به بخشی از هویت مردم انزلی تبدیل شد. اما این تیم هم خصوصی شد ولی با گذشته یک سال و نیم مالک باشگاه، فعالیتهای خود را متوقف کرد و باشگاه بهدست شورای شهر افتاد. این تیم در سال ۹۴ به لیگ یک سقوط کرد و نیم دهه است در لیگ برتر حضور ندارد. ملوان شانس اول صعود به لیگ برتر است اما مدتهاست دوباره زیر نظر نیروی دریایی ارتش اداره میشود. باشگاههای تبریزی بیشترین تجربه را از خصوصیسازی دارند. محمدرضا زنوزی که ابتدا باشگاه گسترش فولاد را خرید، در گام بعدی تراکتورسازی تبریز را هم به لیست اموالش افزود. پس از یکی دو فصل اما امروز حال و روز تراکتور خوب نیست. این تیم در نیمه دوم جدول قرار دارد. تراکتور قطب فوتبالی غرب کشور است و زمانی نه چندان دور مدعی قهرمانی در لیگ ایران بود و اکنون از این خوشحال است که به دسته پایینتر سقوط نمیکند.
سخن پایانی
دولت ایران در یک دهه گذشته بهویژه دچار مضیقه فراوان اقتصادی شده است. طبیعی است در این شرایط دولتها تمایل داشته باشند بخشهای هزینهزا را رها کنند و از این طریق به وضعیت بخش مالی خود سر و سامان دهند. با این همه نباید فراموش کنیم تیمهای پرطرفدار فوتبال و در اینجا باشگاههای استقلال و پرسپولیس، صرفا یک سرگرمی برای هواداران خویش نیستند. فوتبال هوادارانی متعصب در سراسر جهان دارد که با هر پیروزی و شکستی ممکن است دچار احساسات متفاوتی شوند. چنانچه خصوصیسازی برای این دو باشگاه شکست بخورد، پیامدهای آن به مراتب بیش از خصوصی کردن دیگر تیمها خواهد بود.با توجه به محدودیتهای مالی دولت، نمیتوان و نباید خواهان تداوم وضعیت فعلی بود. اما صرف کاستن از هزینهها نمیتواند بهانه مناسبی برای در پیش گرفتن یک سیاست خاص باشد. از واگذاری این دو باشگاه به بخش عمومی-دولتی (مانند شهرداریها) تا تعاونی، الگوهای جایگزینی هستند که از یک سو هزینههای دولتی را کاهش میدهند و از سوی دیگر به ورزش همگانی و ترویج زندگی سلامت هم کمک میکنند. تعاونی آن الگویی است که هم هواداران را میتواند در تصمیمگیری تیمهای خود دخیل کند و هم آنها را
شریک سود و زیان تیمهایشان. گرچه بستر تعاونی در کشور وجود ندارد اما از نهادهای عمومی میتوان برای دورهگذار تا آماده شدن بستر تعاونی استفاده کرد. باید توجه کرد یک اظهارنظر وزیر هواداران این دو تیم را معترضانه به خیابان میکشد. حال اگر این باشگاهها دچار وضعیتی شبیه دیگر تیمهای خصوصی شود، ابعاد این اعتراضات هم میتواند شدت یابد.